سریال روزی روزگاری چوکوروا قسمت ۴۷۶ چهارصد و هفتاد و شش
فادیک صبحانه راشد را بیرون آشپزخانه می برد. لطفیه آمده و وقتی راشد را در حیاط میبیند و علت صبحانه خوردن او بیرون آشپزخانه را می پرسد ، راشد حرفهای غفور را به او میگوید. لطفیه از غفور عصبانی شده و داخل می رود و با او دعوا میکند. سپس از راشد میخواهد که سر میز صبحانه بنشیند. غفور حرفهای راشد را انکار میکند.
"لطفیه آمده و وقتی راشد را در حیاط میبیند و علت صبحانه خوردن او بیرون آشپزخانه را می پرسد ، راشد حرفهای غفور را به او میگوید"لطفیه میگوید که اگر این خبر به گوش زلیخا برسد، او را از سرکارگری برکنار خواهد کرد.
گونگوز با مهمت تماس گرفته و خبر می دهد که شخصی که داخل ماشین او بمب گذاشته بود، فردی به نام بایرام چیلک است و قبلا به خاطر کمک به تروریست ها در زندان بوده است.
چولاک و بتول در رستوران هستند و عکس های مناقصه را بررسی می کنند. پلیس به رستوران آمده و میگوید که دنبال بایرام میگردد که اینجا مشغول کار است. چولاک میگوید که بایرام قبلا آنجا کار میکرده و مدتی است که از او خبر ندارد.
کمی بعد مهمت برای دیدن وهاب به رستوران چولاک می رود. او در مورد بایرام به وهاب میگوید و از او میخواهد که در مورد او تحقیق کند. مهمت سپس متوجه حضور بتول در رستوران می شود و پیش او می رود.
بتول میگوید که او وکیل چولاک است. مهمت او را تهدید میکند که اگر در کارهایی که به او مربوط نیست سرک بکشد ، عاقبت خوبی ندارد.سپس می رود.
زلیخا در شرکت با آشفتگی دنبال مهمت میگردد. او با عبدالقدیر تماس میگیرد و سراغ مهمت را میگیرد.عبدالقدیر میگوید که مهمت آنجا نیست. زلیخا از او میخواهد که هروقت مهمت آمد به او خبر بدهد. منشی داخل اتاق پیش زلیخا آمده و از اینکه او با نگرانی دنبال مهمت است، متعجب می شود.
این را هم ببینید: سریال راهزنان قسمت ۴۶ چهل و ششم
وهاب آدرسی از بایرام پیدا کرده و آنجا می رود.
"چولاک میگوید که بایرام قبلا آنجا کار میکرده و مدتی است که از او خبر ندارد.کمی بعد مهمت برای دیدن وهاب به رستوران چولاک می رود"اهالی میگویند که بایرام با یک نفر دیگر به تازگی از آنجا رفته است. وهاب ماشین را تعقیب میکند و متوجه می شود که بایرام در ماشین چولاک است. چولاک در ماشین از بایرام تعریف میکند و میگوید که هنوز با او کارهای زیادی دارد که بتوانند مهمت را نابود کنند. او بایرام را به بهانه یک کار جدید به باغی برده و از پشت سر به او تیر می زند و او را آنجا می کشد. سپس با بیل زمین را می کند و او را دفن میکند.
وهاب از دور تمام این صحنهها را میبیند و شوکه می شود.
مهمت به مغازه پیش عبدالقدیر می رود. او میگوید که بتول را در رستوران چولاک دیده است و مشخص است که بتول طرفدار چولاک شده و برای او کار میکند. او حدس می زند که چولاک به خاطر رقابت بر سر مناقصه از بتول کمک میخواهد، برای همین از عبدالقدیر میخواهد که بتول را کنترل کند. عبدالقدیر میگوید که حواسش به بتول خواهد بود. او سپس به مهمت میگوید که زلیخا دنبال او می گشت.
"مهمت او را تهدید میکند که اگر در کارهایی که به او مربوط نیست سرک بکشد ، عاقبت خوبی ندارد.سپس می رود.زلیخا در شرکت با آشفتگی دنبال مهمت میگردد"مهمت با زلیخا تماس گرفته و با او قرار میگذارد.
مهمت و زلیخا بیرون می روند. زلیخا با درماندگی به مهمت میگوید که فکرت و چتین به بیروت رفته اند و در آنجا جنگ شده است. مهمت می فهمد که زلیخا از فکرت خواسته است که در مورد او تحقیق کند و دلخور می شود. او به زلیخا میگوید که به بیروت می رود و آنها را می آورد.
این را هم ببینید: سریال سیب ممنوعه قسمت ۳۷۴ سیصد و هفتاد و چهارم
عبدالقدیر به خانه شرمین پیش بتول می رود و با تهدید به او میگوید که باید رقم پیشنهادی چولاک را به او بگوید. بتول میگوید که خبر ندارد.
عبدالقدیر با عصبانیت میگوید که هر طور شده باید این موضوع را بفهمد و به او بگوید. سپس می رود. بتول شوکه شده و گریه میکند.
در عمارت، زلیخا با مستشار تماس گرفته و این فکرت و چتین را به او می دهد تا در مورد آنها تحقیق کند و خبری به او بدهد. سپس با ناراحتی پیش عزیزه خانم نشسته و از او میخواهد دعا کند که آنها صحیح و سالم برگردند.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران