نوزاد، در آستانه اعدام مادرش، برای مداوا از او جدا شد
به گزارش خدمت؛ کودک هراسان به اطراف مینگریست. با دیدن مأموران و چند نفر دیگر احساس غریبی میکرد، خودش را در آغوش مادر پناه داد و انگار دوست نداشت از او جدا شود. خانواده زن جوان آمده بودند تا کودک را از مادر زندانی تحویل بگیرند و برای درمانش کاری کنند تا مبادا خدای نکرده برای او هم که یک یادگاری است اتفاقی بیفتد.
دخترک معصوم نمیدانست تا دقایقی دیگر برای همیشه از مادر جدا خواهد شد و پا به خانهای خواهد گذاشت که پنج خواهر و برادر قد و نیم قد منتظرش هستند و زندگی جدیدی را باید همراه آنها در فراق دردناک مادر سپری کند. کودک پس از انجام کارهای قانونی، با هماهنگی مأموران زندان و کلانتری ۲۹ مشهد، در حالی که خواب بود، به مادربزرگش تحویل داده شد.
مجازات اعدامی
زن ۲۷ ساله چندی قبل در حالی که نوزاد یک ماههای در آغوش داشت و محموله موادمخدر با خود حمل میکرد، پس از طی مسیر طولانی از استان سیستان و بلوچستان، در حوالی مشهد دستگیر شد.
زن جوان که برای نخستین بار مرتکب چنین خطایی نشده بود، همراه نوزاد به زندان افتاد. او و فرزندش روزهای سخت و شبهای دلگیری را پشت میلههای زندان سپری کردند.
"با دیدن مأموران و چند نفر دیگر احساس غریبی میکرد، خودش را در آغوش مادر پناه داد و انگار دوست نداشت از او جدا شود"زن جوان هم اکنون زیر تیغ اعدام است و میداند تا چند ماه دیگر بیشتر زنده نخواهد بود و دیگر نمیتواند روی زیبای کودک خود را ببیند. او که مادر ۶ فرزند است و برای بچههایش ابراز نگرانی و دلتنگی میکند، با حمل این محموله سنگین موادمخدر صنعتی(شیشه) جان صدها جوان و فرزندان خانوادههای دل نگران را به خطر میانداخت؛ اما پول بادآوردهای که کسب آن برای یک یا دوبار او و شوهرش را قانع نمیکرد تا دست از این کجروی و خطای بزرگ بکشند، سرنوشت و زندگی دیگران را به بازی گرفته بود.
آخر و عاقبت قاچاق افیون و به خطر انداختن سرنوشت دیگران، فرجامیجز دامنگیر شدن آه و ناله مادران و پدران افراد فریبخورده و جوانان غافل و نابود شدن سرنوشت خود قاچاقچیان و خانواده آنها نخواهد داشت.
زن ۲۷ ساله شبهای وحشتناکی را سپری میکند. تنها مونس و همدمش، دیوارهای خاکستری قفس زندان و میلههای سرد بند حبسش است. ثانیهها سپری میشوند و او هر لحظه زندگیاش را با حسرت و آه و اندوه پشت سر میگذارد و هیچ حسی به آینده ندارد.
زن جوان در پاسخ به این سؤال که چرا مرتکب چنین خطای نابخشودنیای شدهای و آیا به سرنوشت بچههایت و همچنین عاقبت کسانی که با موادمخدر مرگبار صنعتی به نابودی و تباهی میکشاندی، فکر نمیکردی؟ سرش را پایین انداخته و جز اشک و اندوه پاسخی نداشت که بدهد و فقط میگفت: «هیچوقت فکر نمیکردم به چنین سرنوشت شومیدچار شوم.»
زن ۲۷ ساله در حالی که پشیمانی و ندامت از روزهای تاریک گذشته در چهرهاش موج میزد، گفت: «پانزده ساله بودم که ازدواج کردم. مثل هر دختری هزاران امید و آرزو برای آیندهام داشتم.
تصور میکردم که من با هم سن و سالانم فرق میکنم، با سلیقهترین زن هستم و میتوانم زندگی خوب و رؤیایی را برای آیندهام بسازم»؛ اما در این میان هقهق گریه امانش نمیدهد و چند دقیقه طول میکشد تا دوباره لب بگشاید. او ادامه داد: «اما همه آرزوهای قشنگم سوخت و خاکستر شد. شوهرم خلافکار بود و قاچاق فروشی میکرد. او از من خواست در کار قاچاق موادمخدر کمکش کنم. میگفت چون یک زن هستم، کسی به من شک نمیکند.»
ششمین فرزندم را که به دنیا آوردم، یکماه بعد از زایمان، همسرم از من خواست محموله شیشه را با نوزادم به مشهد ببرم.
"زن جوان هم اکنون زیر تیغ اعدام است و میداند تا چند ماه دیگر بیشتر زنده نخواهد بود و دیگر نمیتواند روی زیبای کودک خود را ببیند"دست به کار شدم و با کودک بیگناهم راه افتادیم؛ اما فارغ از آنچه در انتظارمان است، این بار به مقصد نرسیده و دستگیر شدیم. بیتابی برای فرزندان، دوباره قرارش را میگیرد و پس از گریه طولانی که در لابهلای آن نام تکتک فرزندانش را صدا میزند، چشمان خشک از اشکش را به من میدوزد و میگوید: «چون نوزاد شیرخوار داشتم، با بچه به زندان رفتم. این اواخر بچه مریض و حالش خراب شده، نگرانش بودم، به مادر پیرم زنگ زدم تا بیاید و او را ببرد و دوا و درمان کند. حالا ماندهام بدون فرزندانم این چند وقت را چطور بگذرانم. کابوس مرگ، اجازه نمیدهد پلک روی هم بگذارم و یک لحظه خواب راحت داشته باشم.»
سرهنگ حجت نیک مرام، فرمانده پلیس مشهد در اینباره گفت: با اقدامات قانونی انجام شده، کودک به مادربزرگش تحویل داده شد و مادر جوان به زندان بازگشت.
منبع: پارسینه.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران