چرا «داستان پداگوژیکی» را باید خواند؟
شاید امروز، سالها بعد از فروپاشی نظام کمونیستی شوروی و ناپدید شدن ابرقدرت شرقی و فروریختن دیوار برلین و کمرنگ شدن حضور قدرتمند و جدی افکار مارکسیستی در جهان، دیگر کسی هیچ تصوری -حتی غیردقیق- از معانی و مفاهیم رایج در سالهای میانی قرن گذشته نداشته باشد. دیگر نه در اروپای شرقی خبری از حاکمیت مطلق ارزشها و باورهای سوسیالیستی هست و نه دیگر چین همان کشوری است که سالها پیش بوده.
نسل جدید و مخاطبان جوان امروز نمیتوانند حتی تصور کنند که روزی جنبش کارگری با ادبیات مهاجم علیه سرمایهداری، چگونه همه عرصههای هنری، فکری، ادبی و اجتماعی را درمینوردید و فضای ذهنی مخاطب را در سطوح مختلف درگیر میکرد.
در آن سالها نظام حاکم بر شوروی از سویی مبانی تئوریک خود را که بر اساس اندیشههای مارکس و انگلس شکل گرفته بود تدوین و ترویج میکرد و از سوی دیگر هوشمندانه قالبهای مختلف هنری و رسانهای را برای رساندن پیامش به خدمت میگرفت و از اینرو بود که ادبیات داستانی و سینمای شوروی به آن اوج و جایگاه رسید.
«داستان پداگوژیکی» / نوشته: آنتون سمیونوویچ ماکارنکو / ترجمه: نیره توکلی / انتشارات نیلوفر/ ۲جلد
چهرههای شاخص فکری و اجتماعی آن دوران که مبانی و اصول اندیشه نظام کمونیستی را در ساحات مختلف تنظیم و برای تطبیق در کشورهای مختلف صادر میکردند، در عرصههای مختلف درخشیدند و -فارغ از دیدگاههای اعتقادی و مواضع ایدئولوژیک- ماندگار شدند. چنانکه گرامشی ایتالیایی در حوزه جامعهشناسی اشتهار یافت و نویسندگانی مانند ماکسیم گورکی در همه جهان شناخته شدند.
از نامدارترین این چهرهها «آنتون سمیونوویچ ماکارنکو» است که در موضوع تعلیم و تربیت که اصطلاحاً پداگوژی گفته میشود به موفقیتها و پیشرفتهای مهمی دستیافت. او که بعد از انقلاب شوروی مسؤولیت یک کانون اصلاح و تربیت نوجوانان را بر عهده گرفته بود در طول تصدی این مسؤولیت با تجربهای متفاوت و استثنایی روبرو شد. ساختمان نیمهخرابه یک یتیمخانه را با تعدادی نوجوان بزهکار به آقای معلم تحویل داده بودند تا آنان را تحت تعلیم و تربیت قرار دهد و در دل آشفتگی و بدکاریهایشان فرصتی برای شکوفایی و سعادت بسازد.
بچههایی که بر اثر آسیبهای اجتماعی و پیشینه مسائل خانوادگیشان، انواع مشکلات اخلاقی را داشتند و بههیچوجه سربهراه نمیشدند و آرام و قرار نمیگرفتند.
"او که بعد از انقلاب شوروی مسؤولیت یک کانون اصلاح و تربیت نوجوانان را بر عهده گرفته بود در طول تصدی این مسؤولیت با تجربهای متفاوت و استثنایی روبرو شد"یک شب از روستاهای اطراف دزدی میکردند و یک روز به ساختمان مدرسه آسیب میرساندند. یک بار با هم دعوا میکردند و یک بار معلمهایشان را فراری میدادند. حالا آقای معلم قرار بود با صبر و حوصله و زیرکی و ذکاوت از این بچههای سرشار از مشکلات و بیماری آدمهایی بسازد که نظام جدید انقلابی به آنان افتخار کند.
کتاب «داستان پداگوژیکی» اگرچه معمولاً بهعنوان یک رمان معرفی شده و در ترجمههایی که از آن به زبانهای مختلف صورت گرفته به این عنوان شناخته میشود؛ اما تنها نثری دراماتیک و قالبی داستانی دارد و در حقیقت روزنوشتهای ماکارنکو از این تجربه واقعی و اصیل است.
اگر از ماکارنکو بهعنوان یکی از چهرههای سرشناس و برجسته جهان در زمینه آموزش و پرورش -مثل خانم ماریا مونته سوری- یاد میشود بیش از همه به دلیل این تجربه و الگویی است که بهعنوان یک رویکرد جدید و قابلتوصیه عرضه کرد. هرچند ماکارنکو کتابهای دیگری هم دارد که مانند «گفتارهایی درباره تربیت فرزندان» به فارسی هم ترجمه شده است، ولی از این کتاب بهعنوان کانون اساسی نظام تربیتی او یاد میشود. یادداشتهای او که ابتدا در سه دفتر جداگانه منتشر شده بود در سال ١٩٣٧ در یک اثر یکپارچه به چاپ رسید و بهسرعت در کشورهای دیگر ترجمه شد و بعدها بر اساس آن فیلمی سینمایی هم ساختند.
نخستین بار بنگاه نشریات پروگرس مسکو که ترویج کننده آثار و ادبیات کمونیستی بود نسخهای از آن را در دو جلد به زبان فارسی با ترجمه آقای سیفالدین همایونفرخ (گامایون)، و البته با اندکی خلاصه کردن، منتشر کرد.
انتشارات آلفا هم ترجمه کامل خانم شهره محمدی را در ابتدای دهه ۶۰ و با عنوان «منظومه پرورشی» و بعدها انتشارات نیلوفر نیز کتاب را در دو جلد با ترجمه خانم نیره توکلی به چاپ رساند.
شاید اگر پیشینه و جایگاه کمونیستی ترویج کتاب نبود -فارغ از برخی ملاحظات حاشیهای در متن کتاب که با فکر و فرهنگ ما سازگار نیست- این اثر میتوانست در ایران شهرت افزونتر و منزلت بسیار والاتری بیابد و مطالعه آن برای همه کسانی که در حوزه تعلیم و تربیت و در عرصه فرهنگ، حضور و نقشی دارند ضروری باشد.
اتفاقاً برعکس تصور و تلقی ابتدایی و طبیعی، من معتقدم این کتاب نهتنها تناقضی با اندیشه و باور اسلامی ما ندارد بلکه مؤید اصول اساسی تفکر اسلامی در تعامل با انسانهایی است که به تعبیر امیر مؤمنان معادن طلا و نقرهاند. تفکر دینی ما، انسان را نهتنها مانند مسیحیت آلوده به گناه نخستین نمیداند بلکه او را حتی در بدترین شرایط و احوال انحطاط اخلاقی، گوهری میبیند که در لجنزار دنیا افتاده و باید برش داشت و شستشو داد و قدر دانست.
کتاب «داستان پداگوژیکی» گزارش داستانی تجربه واقعی و عینی ماکارنکو با آن نوجوانان بزهکاری است که در بدترین شرایط اخلاقی و اجتماعی قرار داشتند -حتی خودش در جایی از حامله شدن یکی از دختران در همان دوران گزارش میدهد- ولی درنهایت از آنان چهرههایی میسازد که به ادعای دستگاههای تبلیغاتی نظام کمونیستی شوروی یک قفسه کتاب درباره موفقیتها و پیشرفتهای آنان وجود داشته است.
آنها که باید بهطور طبیعی یا در زندان میمردند یا دچار تلخترین سرنوشتها میشدند، یکیشان پزشک شد و یکی خلبان. یکی هنرپیشه شد و یکی راه ماکارنکو را ادامه داد و مسؤولیت تربیت نوجوانان را به عهده گرفت. از همین روست که ماکسیم گورکی نویسنده شهیر - که بعدها همین مرکز آموزشی ماکارنکو نیز به نام او نامگذاری شد- درباره او میگوید: «چه کسی میتوانست تا این اندازه به شکلی غیرقابلتصور، صدها کودک را که زندگی با چنین وضع قساوتبار و تحقیرآمیزی مچالهشان کرده بود تغییر دهد؟ آنتوان سمیونوویچ ماکارنکو بدون تردید آموزگاری پراستعداد است. شاگردان کولونی واقعاً او را دوست دارند و درباره او با چنان لحنی پرافتخار صحبت میکنند که گویی آنها خودشان ماکارنکو را درست کردهاند.»
کتاب «داستان پداگوژیکی» بیش از هر چیز و پیش از هر موضوعی به ما نشان میدهد که انسان قابلاصلاح و سرنوشت قابلتغییر است و تجربههای عملی و عینی او که با ذکر جزئیات و ثبت کامل موفقیتها و ناکامیها و خستگیها و آزردگیهایش نقل شده است، یادآور همه توصیههای دینی است که در احادیث و روایات مذهبی ما برای تعامل با انسان و تلاش برای هدایت و راهنمایی انسان به ما رسیده است.
مهمترین رمز و اساسیترین نکته این دستورات، تحمل و شکیبایی درباره اشتباهات و خطاهای افراد و چشم بستن بر نقطههای سیاه زندگی و کارنامه انسانهاست برای برجسته ساختن نقطههای سپید و امیدبخش.
"هرچند ماکارنکو کتابهای دیگری هم دارد که مانند «گفتارهایی درباره تربیت فرزندان» به فارسی هم ترجمه شده است، ولی از این کتاب بهعنوان کانون اساسی نظام تربیتی او یاد میشود"چنانکه وقتی به امام موسی صدر اعتراض کردند و گفتند چگونه با برخی جوانان هرزه و بدکردار نشست و برخاست داری؟ پاسخ داد: من در تعامل با آنان یک چشم خود را میبندم و یک چشمم را باز میکنم. یک چشم را بر وضع فعلی و ناکامیهایشان میبندم و چشم دیگر را بر آینده و قابلیتها و استعدادهایشان برای رشد و شکوفایی و موفقیت میگشایم!
* منتشر شده در سایت الف | چهارشنبه سوم اردیبهشت ۹۹
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران