سریال خسوف قسمت ۲۴ بیست و چهارم | دانلود، پاورقی، بررسی و حواشی | Khosoof Serial Part ۲۴
سریال خسوف قسمت ۲۳
امیر در حال رانندگی است که آتیه به او زنگ میزند و میپرسد اوضاعت چطور است؟ و عذرخواهی میکند بابت روزی که حرف زدند و تند رفته است و او را برای گفتگو در جایی دعوت میکند. امیر میگوید در راه فرودگاه هستم. آتیه میگوید پس قرار باشد برای بازگشت.
علیرضا قصد دارد درباره اتفاقات شرکت تحقیقات کند. در حال مشورت حقوقی گرفتن است. این:ه یکی که خبری از آن میتواند باشد در بهشت زهراست و مرده است.
"سریال خسوف قسمت ۲۳ امیر در حال رانندگی است که آتیه به او زنگ میزند و میپرسد اوضاعت چطور است؟ و عذرخواهی میکند بابت روزی که حرف زدند و تند رفته است و او را برای گفتگو در جایی دعوت میکند"
در کافه مهتاب، یکی از بچههای آنجا میپرسد این خانم را میشناسی مهتاب؟ مشکوک است که دزد باشد. مهتاب از پنجره نگاه میکند و میگوید ندیدم تاحالا. زن میرود و دور میشود.
مهراب برای خرید کت و شلوار و لباس مجلسی رفته و عینک آفتابی هم میخرد.
آتیه سراغ اسما رفته و پشت در است.
هما، مادر امیر گوشی را بر میدارد و در را باز میکند. برای فرزند اسما و امیر کادو آورده.
به اسما میگوید برای انتقام نیامدهام. از آنهایی که باعث شدن ۴ سال بدبختی بکشم نمیگذرم ولی تو که کاری نکردی. من امیر رو دوستش دارم خیلی هم دوستش دارم اما مثل برادرم.
"آتیه میگوید پس قرار باشد برای بازگشت.علیرضا قصد دارد درباره اتفاقات شرکت تحقیقات کند"از تو یک خواهشی دارم اسما. دلم میخواد منو مثل خواهرت بدونی.
مهراب در خانه شام خریده و با ریحانه برخوردش خوب شده است و او را ریحانهجان خطاب میکند. ریحانه هم تعجب کرده است. مهراب برای خودش لباس ورزشی خریده ورزش کند.
مهراب به آتیه زنگ میزند و میگوید چقدر ذوق زده و گیج است. آتیه هم اون رو شیر میکند و میگوید از خیلی از جوانان بهتری.
مهراب اطلاعات شناسنامهای و کد ملی آتیه را میخواهد.
آرمان در حال درست کردن کباب روی منقل است و یک عطر هم برای آتیه هدیه خریده. آرمان بهش خبر میده که زمین مهرشهر را بعد از فوت پدرش فروخته و دوست نداشته آویزان غزنوی پدر زنش باشد.
"در کافه مهتاب، یکی از بچههای آنجا میپرسد این خانم را میشناسی مهتاب؟ مشکوک است که دزد باشد"میخواسته ساز فروشی راه بیندازد و یک کلاهبردار پولش را خورده. میگوید این خانه سهم هر دوی آنهاست میفروشند و سهمش را به آتیه میدهد.
آتیه وانمود میکند برایش مهم نیست. آتیه میپرسد چطور بدون انحصار وراثت میتونی بفروشی خونه رو؟ میفهمد که رضی چنین کاری کرده است. آرمان میگه آخرش هم یه پولی گرفت و رفت.
کسی که برای آتیه پیامک میزد با او برای فردا قراری میگذارد.
شب آتیه کابوس میبیند. کابوسی که به حضورش در ترکیه و سفرش به ترکیه مربوط است.
در یک قهوهخانه، امیر را میبینیم که نشسته است. جاییست که ترکزبان هستند. مردی میآید کنارش مینشیند میگوید دو ساعت است نشستهای، ۷ چای و دو املت خوردهای.
"مهراب در خانه شام خریده و با ریحانه برخوردش خوب شده است و او را ریحانهجان خطاب میکند"به تیپ و قیافهت نمیخوره بچه اینجا باشی. من استعداد دارم پلیسها را از یک کیلومتری تشخیص میدهم مشکلی داری بگو حل کنم دیگه.
امیر میگوید دنبال کسی هستم که من را از مرز رد کند. سر کوچه سمت چپ در یک کفاشی قرار میگذارند.
در شرکت، رضی و مهراب در حال خوردن هستند که مهراب فقط مشغول خوردن کاهو و کمی مرغ است.
مهراب میگوید برایش یک کادویی بخر که کیک کنه بگه عاشقم شده. علیرضا میآید که خداحافظی کند، مهراب او را صدا میکند و میگوید این کاغذ را ببر دفترخانه. خود دفترخانه در جریان است بگو کارهایش را انجام بدهد به من خبر بدهد.
امیر به سراغ کفاش میرود و میگوید تنها هستم و زود هم باید بروم. امیر دنبال آدمپرانی به اسم آقا آزاد است.
"آرمان بهش خبر میده که زمین مهرشهر را بعد از فوت پدرش فروخته و دوست نداشته آویزان غزنوی پدر زنش باشد"در نهایت راضی میکند که به او وصل کنند.
روزی که کسی که پیامک میزده سر قرار میآید علیرضا به سراغ آتیه آمده و میگوید خوب شهر را به هم ریختیها. آتیه میگه همیشه میدونستم نمیشه تو را شناخت. علیرضا میگوید تو آمدهای انتقام بگیری. آتیه رد میکند.
علیرضا عاشقانه بودن رابطهش با سمیرا رو رد میکنه. میگه همون ۴ سال پیش باید حرف سینا را گوش میکردم. آدمی که بچهاش را بزند زیرش و برود آدم درست حسابیای نیست. من به اندازه تو از این جماعت کینه دارم. سمیرا، رضی، دایی مهراب، دایی مهراب عزیز که حق مادرم را خورد با هزار دوز و کلک کارگاه پدربزرگم را بالا کشید و پرید بالا.
"آتیه میپرسد چطور بدون انحصار وراثت میتونی بفروشی خونه رو؟ میفهمد که رضی چنین کاری کرده است"از همه مهمتر خواست یک گوشمالی کوچک بهم بدهد که شد این پا. که باید یک عمر لنگ و علیل دنبال خودم بکشم. من دلم به حال تو نسوخته دیگه نمیخوام مثل پادو باشم. حق خودم و مادرم را میخواهم پس بگیرم. بهتر است با هم باشیم.
به دردت میخورم و میتوانم کمکت کنم.
بیانصاف نباش. حتما یکی خبر داده به امیر که در فرودگاه برگشته. چیزهایی میدانم مثل اینکه چه کسی نمیخواست شما از مرز رد بشید و اون بازی تیراندازی را راه انداخت. آتیه میپرسد کی؟ علیرضا میگه الان نه.
"مردی میآید کنارش مینشیند میگوید دو ساعت است نشستهای، ۷ چای و دو املت خوردهای"به وقتش.
آدم پرانها میآیند سر قرار. آزاد امیر را میبیند. میگوید تو را یادم نمیآید.
ثمین، خواهر سمیرا، در حال اجرای نقشه روی ریحانه است.
میگوید یک پخ بگوییم تا صبح یک لنگه پا میایستد. چاقو را به دختری که همکارش است میدهد و وارد خانه میشوند. آن دختر روی ریحانه چاقو میکشد. و دهان او را چسب میزنند.
ثمین روی دیوار عکس خواهرش روی دیوار را میبیند.
"علیرضا میآید که خداحافظی کند، مهراب او را صدا میکند و میگوید این کاغذ را ببر دفترخانه"
مهراب سر می رسد و فرار میکنند.
ثمین تازه فهمیده که فامیل آنهاست.
علیرضا در حال بازبینی فیلمهاست و ثمین را در فیلمها میشناسد. مهراب ماجرا را میفهمد و ریحانه را سیلی میزند. علیرضا مانع زنگ زدن به پلیس میشود.
علیرضا شماره ثمین را از ریحانه میگیرد و میشنود که اسمش افسانه است.
علیرضا به شرکت امیر و اسما میآید. علیرضا پیش اسما میرود و پس از مدتی یکی به دو با هم، به او میگوید فکر کنم امیر و آتیه دارند همدیگر را دوباره میبینند. آن روز پیش امیر بودم گوشی او زنگ خورد دوباره رفت. مراقب زندگیت باش. نمیتونستم بهت نگم.
نوشته های مرتبط:
- سریال خسوف قسمت ۲۳ بیست و سوم | دانلود، پاورقی، بررسی و…
- سریال خسوف قسمت ۲۱ | چیزهایی که پیش از آن باید بدانی
- سریال خسوف قسمت ۲۱
- سریال خسوف قسمت ۲۲
- سریال روزی روزگاری چوکوروا ۱۲۶
- سریال امانت قسمت ۳۳۵ زبان اصلی | پاورقی و دانلود
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران