قسمت صد و پنجاه و یک آپارتمان بیگناهان
سریال آپارتمان بیگناهان قسمت صد و پنجاه و یک 151Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۵۱
آپارتمان بی گناهان
۴۱-۲
گلبن و صفیه همچنان با درماندگی به این فکر می کنند که چطور بدون اینکه خانه کثیف شود از مهمان ها پذیرایی کنند.
خان از نریمان می پرسد در دانشگاه ثبت نام کرده یا نه و نریمان می گوید به لطف رویا توانسته این کار را کند واگرنه زمان ثبت نام گذشته بود. نریمان می گوید جان پدرشان را هم رویا نجات داده و خان تعجب می کند.
خان سراغ صفیه و گلبن می رود و می گوید پدر اسد مریض است و فقط اسد و مادرش برای خواستگاری می آیند. در حالی که گلبن نگران اسد شده صفیه با خوشحالی خدا را شکر می کند که دعایش را مستجاب کرده. ناگهان صفیه داد می زند: «فهمیدم! باید وسایل جدید بخریم.
"خان از نریمان می پرسد در دانشگاه ثبت نام کرده یا نه و نریمان می گوید به لطف رویا توانسته این کار را کند واگرنه زمان ثبت نام گذشته بود"مبل و پرده و وسایل پذیرایی. یه شب همه چی رو عوض می کنیم و بعد میذاریمشون سر جاشون.»
خان سراغ پدرش می رود و می گوید بعد از خواستگاری باید جراحی شود و حکمت می گوید: «ازم یه چیزی خواستی منم قول دادم که نمیرم.» خان می فهمد آن شب پدرش همه حرف هایش را شنیده است. خان از پدرش می پرسد چیزی لازم دارد و حکمت می گوید: «می خوام خودم حموم کنم. وقتی دلم می خواد بتونم دست و صورتم رو بشورم.»
خان به دستشویی می رود و صفیه را صدا می زند و شیر آب را باز می کند. صفیه با دیدن آب کثیفی که از شیر آب می آید داد می زند و از خان می خواهد شیر را ببندد اما خان دستش را زیر آب می گیرد و کمی هم از آن می خورد.
خان به صفیه می گوید: «من کار رو غیرممکن رو کردم. برگشتم پیشتون. چون فقط پیش شما خوب میشم. حالا تو هم باید به خاطر ما غیرممکن رو انجام بدی. ما بهت احتیاج داریم.» خان دستهای صفیه را می گیرد و آرام زیر آب می برد و تا چهار می شمارد و از او می خواهد تکرار کند.
"نریمان می گوید جان پدرشان را هم رویا نجات داده و خان تعجب می کند.خان سراغ صفیه و گلبن می رود و می گوید پدر اسد مریض است و فقط اسد و مادرش برای خواستگاری می آیند"صفیه تمام مدت مادرش را می بیند که او را سرزنش می کند اما با وحشت ادامه می دهد و در آخر آب را تمیز می بیند. خان می گوید: «بهت افتخار می کنم. همیشه کردم. تو سر خاک مادرمون نرفتی اما به خاطر من به خاکسپاری اینجی اومدی. اومدی بیمارستان و با من نوشابه خوردی.
ازت ممنونم.»
صفیه لیست خرید به بایرام می دهد و می گوید دو روز دیگر ساعت هفت شب آب ساختمان را قطع کند تا مهمان هایشان نتوانند از توالت استفاده کنند. بایرام متوجه می شود که اسد به خواستگاری گلبن خواهد آمد و خیلی غمگین می شود و خان متوجه حال او می شود.
اسد به خانه ممدوح می رود و صفحه مادر اینجی را به اگه می دهد و می گوید: «تازه پیداش کردم. فکر کردم بهتره پیش تو باشه.» او از ممدوح و اگه عذرخواهی می کند و می گوید: «درد شما کمتر از من نبود اما من رفتم و شما موندین. از اینکه مراقب خانواده بودین ممنونم.»
او بعد به خانه اسرا می رود و از او می خواهد برای خریدن مبلمان به او کمک کند. اسرا به رویا هم پیشنهاد می دهد با آنها بیاید تا حال و هوایش عوض شود و خان هم از او می خواهد همراهیشان کند و رویا با تعجب قبول می کند.
"در حالی که گلبن نگران اسد شده صفیه با خوشحالی خدا را شکر می کند که دعایش را مستجاب کرده"وقتی اسرا برای عوض کردن لباسش می رود خان به رویا می گوید: «نرو خونه تون. بمون اینجا.»
اسد از گلبن خواسته به دیدنش برود تا حرف های قبل از خواستگاری را بزنند و در یک کافه با او قرار می گذارد. اما وقتی گلبن می رسد اسد آنجا نیست و گلبن هم عصبانی است. ناگهان چراع ها خاموش می شوند و موزیک پخش می شود و چند رقصنده شروع به رقصیدن می کنند. گلبن مات و مبهوت مانده که ارول اوگین خواننده محبوب گلبن وارد می شود و شروع به خواندن می کند.
بعد هم اسد وارد می شود و روی سر گلبن گل می ریزد. یک نفر روپوش های قلبی به تن و گلبن و اسد می کند و آنها شروع به رقصیدن می کنند. اسد به گلبن می گوید: «منو ببخش که سالها نفهمیدم حرف دلت چیه. اما بالاخره اومدم.» او جلوی گلبن زانو می زند و می گوید: «تو ماریای منی. قبول می کی یه عمر کارلوس تو باشم؟» گلبن که فکر می کند خیالاتی شده خودش را نیشگون می گیرد و می فهمد همه چیز واقعی است و با خوشحالی جواب مثبت می دهد و اسد حلقه را به دستش می اندازد.
"وقتی دلم می خواد بتونم دست و صورتم رو بشورم.» خان به دستشویی می رود و صفیه را صدا می زند و شیر آب را باز می کند"
اما در طرف دیگر بایرام با گریه به عروسک های گلبن نگاه می کند و عکسی را که از او دارد پاره می کند. آنیل هم موهای لخت یک مانکن را شانه می زند.
موقع نظافت خانه نریمان به صفیه می گوید: «کاش خواهرم جای خیلی دوری نمی رفت. دلم خیلی براش تنگ میشه. خونه داداش اسد هم از اینجا خیلی دوره.
گلبن هم راحت نمی تونه از خونه بیاد بیرون.» صفیه توی فکر می رود و کار را رها می کند.
در فروشگاه لوازم خانگی رویا از خان می پرسد: «چرا ازم خواستی بمونم؟ خان می گوید: «اسرا خوب ازت مراقبت می کنه!» رویا می گوید: «دلیلش فقط همینه؟» خان می گوید: «فقط همین. چیز دیگه ای نیست. هیچ وقت هم نخواهد بود.»
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران