فرمانده ایرانیِ مجاهدان عراقی را بشناسید/ ریسک مدیریتی این کار بسیار بالا بود، اما…
اسماعیل دقایقی در سال ۱۳۳۳ هجری شمسی در بهبهان به دنیا آمد، اما خانواده او با توجه به مشکلاتی که داشتند، مجبور شدند به «آغاجاری» مهاجرت و در آن شهر زندگی کنند. اسماعیل که از ذکاوت قابل توجهی برخوردار بود، مورد توجه خانواده قرار گرفت و پس از ورود به دبستان و پشت سر گذاشتن این مرحله و اتمام دبیرستان، در سال ۱۳۴۹ در کنکور هنرستان شرکت ملی نفت (که تنها شاگردان ممتاز و نمونه را میپذیرفت) شرکت کرد و پس از قبولی، به ادامه تحصیل در آن هنرستان پرداخت.
فعالیتهای سیاسی – مذهبی
برخی دانشآموزان از این آموزشکده – که در آن زمان یکی از مراکز فعال و مهم منطقه بهشمار میآمد – برای مبارزه با رژیم استفاده میکردند. اسماعیل در همین هنرستان با محسن رضایی (فرمانده کل سپاه در دفاع مقدس) آشنا شد و به همراه او و دیگر همرزمانش مبارزه پیگیری را علیه رژیم آغاز کردند. اسماعیل در سال دوم هنرستان – که با برپایی جشنهای ۲۵۰۰ ساله شاهنشاهی مصادف بود – در اعتصاب هماهنگ همرزمانش شرکت فعالی داشت و در همان سال با هدف منفجر کردن مجسمه رضاخان که در خیابان ۲۴ متری اهواز نصب شده بود، قصد خود را عملی کرد اما چاشنی مواد منفجره عمل نکرد.
جلسه فوری شورای عالی امنیت ملی در پی حمله موشکی پاکستان به ایران +جزئیات
پیام آمریکا به ایران به روایت سردار سپاه قدس/ کوثری: ایران به هیچ کشوری تجاوز نمیکند اما دفاع ما محکم و باصلابت است
مبارزات اسماعیل منحصر به مسائل سیاسی نبود بلکه از طریق دایر کردن کلاسهای مختلف، با جوانان این منطقه ارتباط فکری و روحی پیدا میکرد و آنان را با فرهنگ اسلام آشنا میساخت.
در سال ۱۳۵۳ دو بار (همراه با محسن رضایی و جمعی از یاران) به زندان افتاد و هربار پس از چند ماه که همراه با شکنجه بدنی و روحی بود، از زندان آزاد شد. پس از آزادی از زندان، از هنرستان نیز اخراج شد، اما در همان سال در رشته آبیاری دانشکده کشاورزی دانشگاه اهواز قبول شد و پس از دو سال تحصیل در این رشته، دوباره در کنکور شرکت کرد و به دانشکده علوم تربیتی دانشگاه تهران – که از لحاظ فضای مذهبی، سیاسی و علمی برای او مناسبتر از دیگر مراکز علمی و آموزشی بود – وارد شد.
"اسماعیل دقایقی در سال ۱۳۳۳ هجری شمسی در بهبهان به دنیا آمد، اما خانواده او با توجه به مشکلاتی که داشتند، مجبور شدند به «آغاجاری» مهاجرت و در آن شهر زندگی کنند"در این دو محیط دانشگاهی (اهواز و تهران) نیز به مبارزات عقیدتی، سیاسی و نظامی خود ادامه داد.
دقایقی از دانشجویان متشرع به شمار میرفت. تمام واجبات و مستحبات خود را به جا میآورد و از انجام هرگونه عمل خلاف شرع که توسط دیگران انجام میگرفت با برخورد اسلامی جلوگیری میکرد. در دانشگاه تهران برای مقابله با جریانات التقاطی و غیراسلامی موضع قاطعی داشت و در بحثهای آنان از مواضع اصلی اسلام دفاع میکرد.
در سال ۱۳۵۷ ازدواج کرد و در اولین صحبت با همسرش، از این که وی فقط به خود و خانوادهاش تعلق ندارد گفتوگو کرد. با اوجگیری نهضت مردم مسلمان ایران به رهبری امام خمینی(ره) همچنان به مبارزه ادامه داد و در اعتصابات کارگران شرکت نفت نقش مؤثری را عهدهدار بود و در از بین بردن دو تن از افسران شهربانی بهبهان به طور غیرمستقیم شرکت داشت.
خانه اسماعیل همواره یکی از پایگاههای فعال مبارزه با رژیم به شمار میآمد و بسیاری از بیانیهها و اعلامیههای ضدرژیم در این مکان تهیه و تکثیر میشد.
دقایقی قبل از ۲۲ بهمن به اتفاق یکی دیگر از دوستانش طبق برنامهای که داشتند به تهران آمد و با حضور در مبارزات مردمی، در فتح پادگانها نقش مؤثری ایفا کرد. پس از آن نیز در جلوگیری از غارتگری گروهکها و به هدر رفتن اسلحهها نقش بسزایی داشت.
محسن رضایی با اشاره به فعالیتهایی که در منزل شهید دقایقی در دوران انقلاب انجام میگرفت، اظهار میدارد: خانه و خانواده ایشان یکی از خانوادههایی است که انقلاب اسلامی در خوزستان مدیون آنهاست.
نقش دقایقی در دوران انقلاب اسلامی
اسماعیل دقایقی علاقه وافری به ادامه تحصیل داشت اما با توجه به ضرورتی که در عرصه انقلاب و دفاع احساس میکرد دانشگاه و تحصیل را ترک کرد و در سال ۱۳۵۸با یک نسخه از اساسنامه جهاد سازندگی (که دانشجویان انجمن اسلامی دانشگاهها آن را تنظیم کرده بودند)، به آغاجری رفت و به اتفاق عدهای از دوستان، جهاد سازندگی را راهاندازی کرد.
هنوز چند ماه از فعالیت او در این ارگان نگذشته بود که طی حکمی (در اوایل مردادماه ۱۳۵۸) مسئول تشکیل سپاه پاسداران در منطقه آغاجری شد. یک سال از فرماندهیاش در این منطقه میگذشت که برای تشکیل سپاه پاسداران خوزستان به کمک علی شمخانی و سایرین رفت و با عهدهدار شدن مسئولیت دفتر هماهنگی استان، شروع به تشکیل و راهاندازی سپاه در شهرستانهای خوزستان کرد.
در همین مسئولیت و قبل از تجاوز نظامی عراق به کشورمان، زمانی که از درگیری خرمشهر باخبر شد سریعا خود را به آنجا رساند و با انتقال سلاح و مهمات (به اتفاق شهید جهانآرا) نقش اساسی در آمادگی رزمی مردم منطقه ایفا کرد.
دقایقی و دفاع مقدس
به دنبال شروع تهاجم سراسری عراق، به عنوان نماینده سپاه در اتاق جنگ لشکر ۹۲ زرهی اهواز حضور یافت و در شرایطی که با کارشکنیهای بنیصدر مواجه بود در سازماندهی نیروها و تجهیز آنها تلاش گستردهای را آغاز کرد. در برخی مواقع در مناطق عملیاتی حاضر میشد و به سر و سامان دادن نیروها میپرداخت. در جریان محاصره شهر سوسنگرد توسط عراقیها، با مشکلات زیادی از محاصره خارج شد. بعدها به همراه شهید علمالهدی در شکستن محاصره سوسنگرد دلیرانه جنگید.
"فعالیتهای سیاسی – مذهبی برخی دانشآموزان از این آموزشکده – که در آن زمان یکی از مراکز فعال و مهم منطقه بهشمار میآمد – برای مبارزه با رژیم استفاده میکردند"در عملیات فتحالمبین نیز در قرارگاه «لشکر فجر» با سردار شهید بقایی (که در آن زمان فرماندهی قرارگاه فجر را به عهده داشت) همکاری کرد.
مسئولیت یگان حفاظت
بعد از عملیات بیتالمقدس، از آنجا که جنگ، حالت فرسایشی به خود گرفت و تحرک جبههها کم شد، منافقین و ضدانقلاب دست به ترور شخصیتها و افراد مؤثر نظام و حزباللهیها میزدند تا نظام را از داخل تضعیف کرده و عقبه جنگ را دچار تزلزل کنند. دقایقی در تاریخ ۱۳۶۱/۴/۱ به «سپاه منطقه ۱» مامور شد و مسئولیت یگان حفاظت شخصیتها را در قم و استان مرکزی بر عهده گرفت و به گونهای عمل کرد که در دوران تصدی فرماندهی وی در این مسئولیت، هیچگونه ترور و سوءقصدی از جانب منافقین و ضدانقلاب در حوزه مسئولیتی او پیش نیامد.
هنگامی که امام خمینی(ره) در سال ۱۳۶۲ طی فرمانی تاکید خاصی بر حضور افراد در جبههها کردند، اسماعیل دقایقی بیدرنگ طی نامهای به فرماندهی، گزارش مشروح فعالیتهای خود را منعکس و ضمن آن بدینگونه کسب تکلیف کرد: «در شرایطی که مساله اصلی سپاه و طبعاً کشور، جنگ است، آیا ماندن و عدم همکاری با سپاه در جنگ نوعی راحتطلبی نیست؟» و ضمن آن، درخواست خود را باتوجه به تجربیاتی که در جنگ اندوخته بود برای خدمت فعال و حضور در جبهه مطرح کرد.
راهاندازی دوره عالی مالک اشتر
پس از بازگشت مجدد به جبهه، مسئول راهاندازی دوره عالی مالک اشتر (ویژه آموزش فرماندهان گردان) شد. این اقدام در جهت آشنایی هرچه بیشتر کسانی که در جنگ تجارب زیادی را کسب کرده و استعداد فرماندهی داشتند توسط شهید دقایقی صورت گرفت. او یکایک آنها را شناسایی و انتخاب کرد تا ضمن آموزش اصول و مبانی جنگ و آرایش و تاکتیکهای نظامی، افراد توانمند را برای بهکارگیری در مسئولیتهای فرماندهی معرفی کند. البته خودش هم در این دوره شرکت کرد.
در زمان اجرای «طرح مالک اشتر»، «عملیات خیبر» در منطقه عملیاتی جزایر مجنون انجام شد و دقایقی نیز با حضور در این نبرد، فرماندهی یکی از گردانهای خط مقدم را به عهده گرفت. بعد از عملیات خیبر به پشت جبهه بازگشت و دوره یادشده را در تابستان ۱۳۶۳ به پایان رساند.
پس از مدتی در لشکر ۱۷ علیبن ابیطالب(ع) در کنار شهید مهدی زینالدین قرار گرفت و در نظم بخشیدن و سازماندهی لشکر، یار دیرینه خود را کمک کرد که با پذیرش مسئولیت طرح و عملیات لشکر همراه بود.
راهاندازی تیپ مستقل بدر
هنگامی که ماموریت تیپ بدر به او واگذار شد همانگونه که شعار همیشگیاش در زندگی این بود که هیچوقت نباید آرامش خودمان را در آرامش مادی بدانیم، برای عملی ساختن و تحقق آن، تلاشی شبانهروزی داشت و تمامی قدرت و امکانات خود را وقف انجام وظیفه کرد و در مدت کوتاهی موفق شد یگان رزم منسجم و قدرتمندی را پایهگذاری کند. نیروهای رزمنده تیپ عاشق او بودند. او در قلوب یکایک آنان جا گرفته بود و آنها اسماعیل را از خودشان و جزو جامعه خودشان میدانستند. از سرکشی به خانوادههای شهدا نیز غافل نبود.
محسن رضایی دبیر مجمع تشخیص مصلحت نظام درباره نقش سرلشکر شهید اسماعیل دقایقی در سازماندهی نیروهای مجاهد و اسرای داوطلب عراقی در قالب لشکر ۹ بدر گفته است: «ما در کار با نیروهای عراقی چند مرحله را پشت سر گذاشتیم.
"اسماعیل در همین هنرستان با محسن رضایی (فرمانده کل سپاه در دفاع مقدس) آشنا شد و به همراه او و دیگر همرزمانش مبارزه پیگیری را علیه رژیم آغاز کردند"تا قبل از آزادسازی خرمشهر یک نوع همکاری را با نیروهای داوطلب عراقی در دستور کار داشتیم و پس از آزادسازی خرمشهر - وقتی که در سال ۱۳۶۱ به مرزها رسیدیم - دوره جدیدی از بهکارگیری نیروهای داوطلب عراقی آغاز شد. در دوره اول نیروهای عراقی عمدتا آموزش میدیدند و به عنوان متخصص در برخی یگانها و لشکرهای سپاه – مثلا به عنوان تکنسین فنی، یا در مواردی برای مترجمی اسرای عراقی یا فعالیتهای شنود مکالمات بیسیمی بعثیها از آنها استفاده میکردیم. اما کار سازمانیافتهای را با آنها آغاز نکرده بودیم.
در حقیقت پس از آزادسازی خرمشهر، وقتی که به مرزها رسیدیم به این نتیجه رسیدیم که یک تیپ مستقل را با استفاده از این نیروها سازماندهی کنیم که پس از مدتی خودشان بتوانند مستقل شوند و به عراق برگردند و بدون کمک ما در راستای آرمانشان که سرنگونی رژیم بعثی صدام بود فعالیت کنند.
پس از آزادسازی خرمشهر و ورود نیروهای ما به خاک عراق، برنامه کاریمان را در رابطه با برادران مجاهد عراقی تغییر دادیم و در همین راستا بود که برادرمان شهید دقایقی را مسئول سازماندهی نیروها کردیم. از یک طرف ممکن بود در جریان پیشروی در خاک عراق مجبور شویم در برخی نقاط به شهرها و روستاها نزدیک شویم و از طرف دیگر میدیدیم به مصلحت ما نیست که نیروهای ایرانی وارد شهرهای عراق شوند. مثلا در «عملیات رمضان» قرار بود تا شرق ساحل اروندرود پیشروی کنیم ولی در همین ساحل شرقی «شهر تنومه» روستاهایی وجود داشت.
با این پرسش مواجه شدیم که اگر وارد شهرها و روستاها شویم چه اتفاقی بین نیروهای ما و مردم میافتد؟ نگران بودیم که مردم وحشت کنند و اذیت شوند. از این جا کم کم به این نتیجه رسیدیم که از نیروهای مجاهد عراقی لشکری را سازماندهی کنیم.
مناسبترین فردی را که برای فرماندهی لشکر میشناختم شهید دقایقی بود. من از قبل از انقلاب با شهید دقایقی آشنا و دوست بودم. در جریان مبارزه با رژیم شاه در قالب «گروه منصورون» با هم بودیم و بعد از انقلاب هم رابطه ما ادامه داشت.
در آن مقطع - بعد از عملیات خیبر - به او مأموریت داده بودم که با عدهای دیگر از کادرهای سپاه اولین دوره دوره عالی مالک اشتر را در پادگان امام حسین (ع) تهران راهاندازی کنند.
انتخاب شهید دقایقی به عنوان فرمانده تیپ مستقل بدر دلایلی داشت: اولین عامل مؤثر در این انتخاب این بود که همگی دوستان در ارتباط با شهرها و مناطق خودشان مسئولیتهایی را پذیرفته بودند. مثلا از برادران عرب خوزستانی، شهید علی هاشمی فرمانده «تیپ نور» بود که توانست نیروها را در بستان، حمیدیه، سوسنگرد و هویزه سازماندهی کند.
"در این دو محیط دانشگاهی (اهواز و تهران) نیز به مبارزات عقیدتی، سیاسی و نظامی خود ادامه داد.دقایقی از دانشجویان متشرع به شمار میرفت"اما هنوز به برادرمان شهید دقایقی مسئولیت لشکری نداده بودم. ایشان را زیر نظر داشتم تا متناسب با تواناییهایشان مسئولیتی را به او واگذار کنم.
عامل بعدی که در این انتخاب مؤثر بود، صبر و حوصله بسیار زیاد شهید دقایقی بود. چون پیشاپیش معلوم بود که برای فرماندهی نیروهای داوطلب عراقی صبر و حوصله بالایی لازم است. عامل بعدی، در حقیقت برخورد انساندوستانه و آن روح ملایم و دوستانهای بود که در ایشان وجود داشت و برای چنین ماموریت مهمی این روحیه فوق العاده لازم بود. عامل دیگر، این بود که سازماندهی و تشکیل یک لشکر جدید نیازمند دقت بالایی بود و او هم فرد بسیار دقیقی بود.
به ویژه در شناسایی نیروها بسیار دقیق عمل میکرد.
عامل بعدی که در انتخاب او به عنوان فرمانده نیروهای مجاهد عراقی مؤثر بود، آن روحیه تعبد و پایبندی به قیود شرعی بود که این ویژگی در برادرمان دقایقی بسیار ملموس بود. در واقع برای ما مهم بود که فردی با این ویژگیها در راس کار سازماندهی نیروهای عراقی قرار گیرد.
بعد از مدتی که دقایقی کار سازماندهی نیروهای مجاهد عراقی را به پیش برد، به این جمعبندی رسیدیم که میتوانیم در کنار مجاهدین عراقی از اسرای داوطلب یا «احرار» هم استفاده کنیم. در حقیقت برخی اسرای داوطلب عراقی به صورت انفرادی در بعضی عملیاتهای قبلی خوب درخشیده بودند. بنابراین عدهای از اسرای داوطلب را نیز وارد فاز سازماندهی نیروها کردیم.
ریسک مدیریتی این کار بسیار بالا بود. این خطر وجود داشت که اسرا میتوانستند به عنوان داوطلب جنگ با عراق به تیپ بدر بپیوندند و هنگام عمل کردن در مرزها، در موقعیتی که کسی هم نبود از فرار آنها جلوگیری کند، از مرزها عبور کنند و بگریزند.
در اولین فراخوان نیرو از میان اسرای عراقی حدود ۳۰۰ تا ۵۰۰ نفر داوطلب شدند که پس از انجام مصاحبه و شناسایی، جذب و در تیپ بدر سازماندهی شدند.
"تمام واجبات و مستحبات خود را به جا میآورد و از انجام هرگونه عمل خلاف شرع که توسط دیگران انجام میگرفت با برخورد اسلامی جلوگیری میکرد"طبیعتا در جذب و استفاده از اسرای عراقی با احتیاط عمل میکردیم. و بعدا که عملکرد آنها را خوب ارزیابی کردیم کار را توسعه دادیم.
مدیریت کردن این دو گروه متفاوت – یکی مجاهدین و دیگری احرار یا اسرای داوطلب – کار بسیار سختی بود. هر یک از این نیروها روحیه خاصی داشتند. غالبا بین این دو بینش اختلاف نظر وجود داشت و سازماندهی این گروههای متفاوت در درون یک لشکر کار بسیار سختی بود.
دقایقی برای سازماندهی و اداره این لشکر زحمات زیادی کشید. یاد گرفتن کامل زبان عربی، آموختن ویژگیها و فرهنگ عراقیها، و درک تفاوتهای ناشی از تفاوت فرهنگ و بینش نیروهای مجاهدین عراقی و اسرای عراقی جزو سختیهای کار فرماندهی تیپ بدر بود.
خود من در ابتدای کار قدری ابهام داشتم که آیا برادرمان دقایقی میتواند به خوبی از عهده این کار برآید؟ چون شهید دقایقی نیرویی بود که تواناییهای فرهنگی و فکریاش برجستهتر بود، بیشتر این طور به ذهن میرسید. لازم بود که در یک جای مناسب آزمایش شود که آیا جز تواناییهای فرهنگی و فکری، قابلیتهای عملیاتی هم در مدیریت خود دارد که البته شهید دقایقی به خوبی از عهده کار برآمدند. در مدت کوتاهی – ظرف همان چند ماه اول - توانست بر مشکلات غلبه کند. لشکر را واقعا خیلی خوب سازماندهی و گردانبندی کرد. بر کارها مسلط شد و توانست همه امور لشکر ر ا کنترل کند.»
سردار اسماعیل دقایقی روز ۲۸ دیماه سال ۱۳۶۵ در «عملیات کربلای ۵» به شهادت رسید.
۲۱۹۲۱۵
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران