سفرنامه اربعینی «رو به راه» چگونه متولد شد؟

سفرنامه اربعینی «رو به راه» چگونه متولد شد؟
خبرگزاری مهر
خبرگزاری مهر - ۱۱ شهریور ۱۴۰۲

به گزارش خبرنگار مهر، کتاب «رو به راه» نوشته فاطمه سادات مظلومی روایت‌هایی از شش سفر اربعینی به تازگی در آستانه اربعین حسینی توسط نشر ستاک منتشر و روانه بازار نشر شده است.

نویسنده این‌کتاب به شش سفری که هرکدام را با همسفرهای متفاوت و در شرایط مختلفی تجربه کرده پرداخته و سعی کرده ضمن بیان روایت‌هایی از وقایع سفر در هر کدام از آن‌ها با یک مفهوم محوری به اتفاقات نگاه کند.

هر کدام از سفرهای مندرج در کتاب، با یک نام ویژه فصل‌بندی شده و به شش فصل رخصت، فرصت، نوبت، خدمت، نیابت و دعوت تقسیم می‌شوند. نخ تسبیح هر کدام از سفرنامه‌های کتاب، شوق زیارتی است که در دل عاشقان امام حسین (ع) است، هرگز خاموش نمی‌شود و هرساله به نحوی زبانه می‌کشد و دل‌ها را در تب و تاب رفتن یا جاماندن می‌سوزاند.

مظلومی سعی کرده به جای تکرار فعالیت‌های روزمره در چنین سفری، با روایت‌های کوتاه و تمرکز بر اتفاقات متنوع نبض نوشتن را به دست بگیرد و مخاطب را از روایتی به روایت دیگر دنبال کلماتش بکشاند. از طرف دیگر روح کلی حاکم بر کتاب، توجه نویسنده بر مفهوم خانواده است؛ مفهومی که گاه در کلمات حاصل از دلتنگی دوری روایت می‌شوند و گاه در شوق همراهی. او تلاش کرده خود را به عنوان دانای کل نبیند و صرفاً از تجربیات و تصورات شخصی‌اش بنویسد. به این‌ترتیب از افتادن در ورطه کلی‌گویی و ارائه تحلیل جلوگیری کند.

به بهانه چاپ این کتاب در آستانه اربعین حسینی با نویسنده آن به گفتگو نشستیم.

مشروح این‌گفتگو در ادامه می‌آید؛

* خانم مظلومی ابتدای صحبت با شما! می‌خواهیم درباره مجموعه‌سفرنامه‌های اربعینی‌تان صحبت کنیم.

کتاب راجع به تجربه شش سفر اربعین من در طول سال‌های ۱۳۹۵ تا ۱۴۰۱ است که هر سال در شرایط متفاوتی از جمله اردوی دانشجویی، همراه همسرم، خانوادگی، با کاروان شاعران و نویسندگان ایرانی و همراه یکی از دوستانم برایم رقم خورد.

"از طرف دیگر روح کلی حاکم بر کتاب، توجه نویسنده بر مفهوم خانواده است؛ مفهومی که گاه در کلمات حاصل از دلتنگی دوری روایت می‌شوند و گاه در شوق همراهی"در این سفر تجربیات مختلفی از جمله آشنایی با فعالین فرهنگی بین‌المللی، شعرخوانی در حرم سیدالشهدا (ع)، چالش‌های سفر مجردی را پشت سر گذاشتم که آن‌ها را در این کتاب روایت کرده‌ام.

* قالب کتابتان چیست؟ سفرنامه یا …؟

در این مجموعه سفرنامه تلاش کردم از قالب گزارش دور و بیشتر در بستر روایت وقایع را با خواننده در میان بگذارم. به قول معروف نویسنده‌ای باشم که چیزهای معمولی را با نگاهی غیر معمول بیان کنم. ضمن پیوستگی ماجراهای مربوط به هر سفر، با تقسیم کردن آن‌ها به خرده روایت‌ها از توضیحات تکراری و اطاله کلام پرهیز کنم. در طول نگارش وقایع هر سفر هم تلاش کردم تا آنجا که می‌توانم از مموآر فاصله گرفته و چیزی بیش از خاطره شخصی را به مخاطب ارائه کنم.

کتاب در ۱۹۰ صفحه چاپ شده و مخاطب اصلی‌اش گروه سنی بزرگسال هستند با این حال زبان روایت‌ها برای نوجوانان نیز قابل فهم و درک است.

* از سیر تألیف کتاب بگویید. چند سال طول کشید؟ چه سختی‌ها و شیرینی‌هایی داشت؟

از اولین سفرم شروع به ثبت وقایع، احساسات و تجربیات شخصی کردم.

اما راستش را بگویم قصد تبدیل کردنشان به کتاب را نداشتم. از سفر سوم، با به وجود آمدن قابلیت استوری در اینستاگرام، مختصر خاطراتی از سفرم را در فضای مجازی منتشر می‌کردم که مورد استقبال مخاطبین صفحه قرار گرفت. آنجا بود که مدیر نشر ستاک پیشنهاد کرد با تکمیل و پرداخت جدی تر به ماجراهایی که در سفر برایم اتفاق افتاده، روایت‌ها را برای چاپ بازنویسی کنم. هنوز مطمئن نبودم این پیشنهاد را بپذیرم یا نه؟ تا اینکه روایتی از امام باقر (ع) شنیدم که فرموده بودند: «یاری کردن ما با زبان، مانند کمک کردن ما با شمشیر است.» با خودم فکر کردم اگر عاقبت بخیری کلمه‌ها در یاری رساندن به اهل بیت (ع) باشند، چه خوب است که من هم واسطه این فیض باشم.

این شد که تصمیم گرفتم روایت‌ها را مکتوب کنم. ابتدا قرار بود این کتاب در سال ۱۴۰۰ و با مجموع ۴ سفرنامه به چاپ برسد اما وسواس بنده در بازنویسی روایت‌ها، باعث شد این کار دو سال به تعویق بیفتد و ماجراهای دو سفر دیگر در سال ۱۴۰۰ و ۱۴۰۱ هم به این مجموعه اضافه شود.

* چرا سفر اربعین باید روایت شود؟ لزوم روایت این سفر از نظر شما چیست؟

پیاده‌روی اربعین از جمله رویدادهای بزرگی است که همه ارزش‌های خبری مثل بزرگی، تازگی، شگفتی را با هم دارد.

"او تلاش کرده خود را به عنوان دانای کل نبیند و صرفاً از تجربیات و تصورات شخصی‌اش بنویسد"اگر تلاش‌های حضرت زینب (س) از عاشورا تا اربعین نبود شاید نهضت امام حسین (ع) این‌گونه تداوم تاریخی پیدا نمی‌کرد؛ به همین دلیل واقعه اربعین رسانه‌ای برای انتشار پیام عاشورا بود.

در مفاهیم اسلامی هرچیزی که معنایی را منتقل کند، رسانه است. از این جهت حرکتی مثل پیاده روی اربعین رسانه‌ای است که واقعیت را گزارش می‌کند. در همین راستا بازنمایی صحیح این واقعه و روایت آن، یکی از مهم‌ترین گام‌ها در توسعه جهانی پیام عاشورا است. یک نقل دلی وجود دارد که می‌گوید هرچیزی خرج سیدالشهدا (ع) شود، عاقبت بخیر شده است. پس چه خوب است که از این طریق کلمه‌ها را عاقبت بخیر کنیم.

*عنوان کتاب را با چه نگاهی انتخاب کردید؟ بالاخره عنوان اثر خیلی مهم است.

دوست داشتم چیزی مرتبط با محتوا پیدا کنم و در عین حال به قول معروف گل‌درشت و مستقیم هم نباشد؛ یعنی بتواند ناخودآگاه ذهن مخاطب را درگیر کند؛ مثل همان اتفاقی که محبت امام حسین (ع) در قلب‌ها برای رفتن به زیارت ایجاد می‌کند.

هرچه فکر می‌کردم به نتیجه مطلوب نمی‌رسیدم. تا روز آخری که از انتشارات اطلاع دادند اگر تا چند ساعت عنوان کتاب را اعلام نکنم، کارهای مجوز و چاپش آن‌قدری عقب می‌افتد که احتمالاً انتشار کتاب به اربعین نمی‌رسد. ذهنم حسابی مشغول بود. از خدا خواستم خودش چیزی سر زبانم بیندازد، اما خبری از معجزه نبود. ناگهان یاد یک گروه که با دو تن از دوستان شاعرم داشتیم، افتادم.

"ضمن پیوستگی ماجراهای مربوط به هر سفر، با تقسیم کردن آن‌ها به خرده روایت‌ها از توضیحات تکراری و اطاله کلام پرهیز کنم"موضوع را آنجا مطرح کرده و شروع به بارش فکری کردیم. اسم کتاب ماحصل هم‌فکری آن جمع سه نفره است.

بعد از اینکه اسم کتاب را انتخاب و با انتشارات مطرح کردم و تأیید شد، تازه یادم افتاد چند سال پیش یک بیت شعر گوشه یکی از دفترهای شعرم نوشته بودم که با همین عنوان تمام می‌شد: «گم شد هر آنکسی که ز بیراهه رفته بود، اما تو با حسین بمان، «رو به راه» باش...

* به‌عنوان سوال آخر در حال حاضر کتابی در دست تألیف دارید؟

بله، مشغول تدوین کتابی در حوزه تاریخ شفاهی هستم و مشاور یک مجموعه روایت‌های محرم هستم.

* راستی در حوزه دیگری غیر از کتاب هم فعالیت دارید؟

تحصیلات من ارشد مطالعات خانواده است. بیش از ۱۰ سال می‌باشد که در حوزه شعر فعالیت می‌کنم. در کتاب‌های گروهی زیادی اثر دارم و برگزیده جشنواره‌های مختلفی شده‌ام. چند سالی می‌شود در کنار نظم، نثر را هم به طور جدی پیگیری می‌کنم.

مسئولیت کارگروه نو تأسیس ناداستان کانون ادبی بانوی فرهنگ را هم به عهده دارم.

* بخش‌هایی از کتاب را هم برایمان بخوانید!

تا آن روز پایم تاول نزده بود اما آنقدر درد می‌کرد که میانه راه تصمیم گرفتم کفش‌هایم را در بیاورم. هر دو پایم را باندپیچی کردم و راه افتادم… داغی آسفالت زیر پایم تا عمق جانم را می‌سوزاند و پا درد قدیمی حالا خودش را تا کمر بالا کشیده بود و شانه‌هایی که رد آغوش گرفتن کوله‌ها، کبودش کرده بود. شاید اگر این‌ها را برای هر عقل سلیمی می‌گفتیم، قسم می‌خورد دیوانه‌ایم که شب‌ها و روزها دعا کردیم و اشک ریختیم که این سفر روزی مان شود. نه دیگر مثل روز اول در نجف پرواز می‌کردم و نه مثل روز اول پیاده روی راه می‌رفتم. حالا شبیه تکه آهنی شده بودم که مغناطیسی چون سیدالشهدا (ع) من را به سمت خود جذب می‌کرد.

"چند سال طول کشید؟ چه سختی‌ها و شیرینی‌هایی داشت؟از اولین سفرم شروع به ثبت وقایع، احساسات و تجربیات شخصی کردم"افتاده بودم در این میدان پر کشش و دیگر رفتنم دست خودم نبود، دل بود که هر طور شده مرا به سوی حرم می‌کشید...

درست زمانی که من با بالا بردن سرعتم در ادای کلمات سعی می‌کردم خواندن هیچ کدام از ادعیه را از قلم نیاندازم و در عین حال سخت مشغول ثبت عکس‌هایی از چهره متناقضم بودم در حالی که لبم می‌خندید و پرده اشک چشمم را تار کرده بود، آنجلینا با همان آرامش و سکوت از جیب عبایش چند کاغذ آچهار درآورد که رویش متن زیارت وارث به زبان روسی بود. می‌دانستم که سال هاست او هم لندن نشین است و انگلیسی زبان، و آنقدر که انگلیسی است تصویری از روسیه ندارد اما شاید راست باشد که زبان مادری هرکس، زبان دل اوست و چه زبانی زیباتر از زبان دل برای خواندن نام حسین پیش روی ضریحش؟!…

دلم می‌خواست بهترین ثمره ۷-۸ سال شاعری‌ام را برای پیشکشی به حضرت ببرم … شعری پر آرایه و پر طمتراق … ساعت همینطور می‌دوید و هنوز همه بچه‌ها برای حضور در جلسه آماده نشده بودند. یک تکه از مغزم بین ابیات جدیدم رژه می‌رفت و به هم وصلشان می‌کرد و مثل یک ناظم سخت گیر هی تنبیهشان می‌کرد که: چرا آنقدر که برای شرفیاب شدن در محضر یک مقام عالی رتبه لازم است، آراسته نیستند و یک طرف دیگر درگیر جمع کردن بچه‌ها برای رسیدن سر وقت به همایش بود…

خودم را رساندم به باب‌السلام و طبق سنت هرساله از آنجا رو به ضریح ایستادم و شروع کردم به زیارتنامه خواندن. ناگهان احساس کردم کسی از داخل حرم صدایم کرد. بغض گلویم را گرفت.

کاش کسی دعوتم می‌کرد به آغوش حسین. مشغول خیالات خودم بودم که دیدم سمانه از داخل حرم بال بال می‌زند: سادات بیا داخل، سادات بیا. مستی فکر و خیالات معنوی از سرم پرید و دو پا داشتم و دوتای دیگر قرض کردم و خودم را به صف تفتیش رساندم. وارد حرم که شدم اشک امان نمی‌داد. باورم نمی‌شد در شلوغی‌های امسال هم توانستم روز اربعین خودم را داخل حرم برسانم…

.

منابع خبر

اخبار مرتبط