قسمت بیست و شش ای داد از جوانی
سریال ای داد از جوانی قسمت بیست و شش 26Ey Vay Az Javani Serial Part ۲۶
نوریه دوباره به زکریا میگه زولا رو چرا دادی به اونا حتما زیر این کارت یه چیزی هست بعدا بوش درمیاد چاوی حرفهای اونا رو میشنوه و با ناراحتی پیش زکریا میره و میگه ما از ایتالیا اومدیم و زندگی شما رو زیرو رو کردیم به خاطر ما مجبورین کلی دروغ بگین زکریا با مهربونی میگه اینو نگو پسرم. در اصل من نباید دروغ اولی رو سالها پیش میگفتم. شما تقصیری ندارین. چاوی می پرسه اگه اون موقع می فهمیدی یه بچه کوچیک توی ایتالیا داری می اومدی دنبالم؟ زکریا میگه معلومه که می اومدم و چاوی با خوشحالی اونو در آغوش میگیره.
هاجر با خوشحالی به عارف میگه یه دختر مناسب برای احمد پیدا کرده و اونم چالا است و به زودی اونو برای پسرشون خواستگاری میکنه. احمد به رستوران سر میزنه و هاجر از اون میخواد بشینه تا براش غذا بیاره.
"چالا با ذوق و خوشحالی میگه منم براش سوفله تازه و گرم آماده می کنم و حسابی هم تزیینش میکنه. وقتی احمد سوفله رو می خوره حسابی خوشش میاد اما با دیدن چالا جا می خوره و خشکش میزنه"هاجر به آشپزخونه میره و به زولا میگه احمد اومده و براش غذا آماده کنه. چالا با ذوق و خوشحالی میگه منم براش سوفله تازه و گرم آماده می کنم و حسابی هم تزیینش میکنه.
وقتی احمد سوفله رو می خوره حسابی خوشش میاد اما با دیدن چالا جا می خوره و خشکش میزنه. چالا لبخند میزنه و احمد میگه متاسفانه من این دختر رو می شناسم اون یه دردسر واقعیه چالا لبخند میزنه و میگه ما دیروز آشنا شدیم شب رو هم با هم بودیم هنوز با هم رابطه نداریم اما آینده رو نمی دونم هاجر و عارف هاج و واج به اونا نگاه می کنند.
سوزان با دیدن مثبت شدن بی بی چک با خوشحالی پیش ویسی میره و میگه حامله شده. ویسی از هیجان زیاد غش میکنه و تصمیم میگیرند پیش دکتر برند تا صددرصد مطمئن بشند چالا که خوب بلده خودشو تو دل همه جا کنه میگه پسرتون یه قهرمانه جون منو نجات داد و بعد به عارف میگه کائنات میخواد ما با هم باشیم تازه اگه یه دختر با مادر پسره مورد علاقش آشنا بشه این یعنی اون کار تمومه احمد با کلافگی به اون خیره میشه و طاقت نمیاره و به مادرش میگه نمی تونه چالا رو تحمل کنه و اخراجش میکنه اما هاجر مانع میشه و با پر رویی از احمد میخواد بقیه سوفله اش رو بخوره و خودشم مقابلش میشینه و با لبخند به اون خیره میشه.
آزرا اونا رو میبینه و با ناراحتی به احمد و دختری که دیشب در آغوشش بوده خیره میشه. زولا که وجود دوتا سرآشپز توی آشپزخونه اذیتش میکرد تصمیمش رو گرفته و به مغازه زکریا برمیگرده و چاوی هم به مغازه عارف برمیگرده.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران