جزئیات جدید از قاتل سریالی مردان در مازندران؛ تنها شوهری که توانست از چنگ کلثوم فرار کند - Gooya News

این قاتل سریالی را اواخر هفته گذشته برای بازسازی صحنه جنایت به خانه تنها بازمانده شکارهایش بردند

ایندیپندنت فارسی - پس از آنکه روز یکشنبه دوازدهم شهریور در خبرها آمد که یک قاتل سریالی زن در مازندران به قتل هفت همسر صیغه‌ای خود اعتراف کرده است، حالا برخی رسانه‌ها جزئیات بیشتری از زندگی و نحوه قتل‌های این زن گزارش می‌کنند.

بر اساس گزارش‌ها، این زن کلثوم نام دارد، ۵۶‌ ساله و اهل روستای ملک‌آباد مازندران است. پلیس پیش‌تر اعلام کرده بود که این زن تاکنون به عقد موقت ۱۳ نفر درآمده که همه آن‌ها جانشان را از دست داده‌اند. با این حال، روزنامه اعتماد روز سه‌شنبه چهاردهم شهریور از ماجراهای دیگری پرده برداشت و نوشت که یک مرد میانسال موفق شده است از نقشه قتل این زن نجات پیدا کند.

مطالب بیشتر در سایت ایندیپندنت فارسی

در بخشی از گزارش روزنامه اعتماد آمده است: «سال ۱۳۹۹، سه سال از عقد موقت کلثوم با مسیح.ن.، مرد ۸۲ ساله، در بابل می‌گذشت. قاتل پس از پنج شش ماه زندگی با این مرد یک شب در شربت او دارو می‌‌ریزد تا او را خفه کند و به قتل برساند، اما داروها بر بدن این مرد مسن اثر نمی‌کند و او لحظه ارتکاب جنایت را می‌‌بیند و قاتل را فراری می‌‌دهد. یک منبع آگاه در مورد این حادثه می‌گوید که این مرد تنها طعمه قاتل بود که داروها را مصرف کرد و زنده ماند.

قاتل سال ۱۳۹۹ از طریق مردی که در ساری بود، به این خانواده معرفی می‌شود و به عقد موقت پدر مسن آن‌ها درمی‌آید.

"پلیس پیش‌تر اعلام کرده بود که این زن تاکنون به عقد موقت ۱۳ نفر درآمده که همه آن‌ها جانشان را از دست داده‌اند"وقتی ازدواج کردند، این زن به خانواده شوهرش اعلام کرد که حتما باید تنها زندگی کنند. برای همین به طبقه بالای همان خانه می‌روند تا زندگی مشتر‌کشان را آغاز کنند. خانواده این مرد شاهد بودند که هر روز نزدیک غروب کلثوم برای پدرشان شربت درست می‌کند تا به او بدهد. یک شب حدود ساعت ۱ بامداد خانواده او متوجه می‌‌شوند از خانه پدرشان سروصدا می‌آید. یکی از اعضای خانواده برای پیگیری ماجرا به خانه آن‌ها مراجعه می‌کند، اما میان راه می‌‌بیند که کلثوم وسایلش را برداشته و در حال فرار از خانه است.

او که گمان می‌کرد پدرشان با این زن بحثش شده، از او می‌پرسد که چرا این ساعت شب دعوا می‌‌کردید که مرد مسن به او می‌‌گوید کلثوم می‌خواست مرا خفه کند.»