یک پرونده پیچیده پلیسی-قضایی/ مرد عقیم،چگونه صاحب سه فرزند بود؟
شناسایی آن حادثه و دلیل خودکشی مهندس خواسته اصلی وی از من به عنوان وکیل بود،خواسته ای با اما اگرهای فراوان.
ابتدا سعی کردم با توجه به قطعیت موضوع خودکشی و گذشت زمان پیرمرد را از تصمیمش منصرف کنم اما میل شدید وی به کشف حقیقت همراه باحس کنجکاوی خودم ، شد علت اصلی پذیرش پرونده.
درحین تنظیم وکالتنامه،همین که چشمم به تاریخ تولدش افتاد ناخودآگاه طوری به صورتش نگاه کردم که متوجه تعجبم شد و گفت:داغ فرزند آدم رو پیر می کنه،آن هم مرگ چنین فرزندی . کاری می کند که یک شبه از شصت سالگی به هشتادسالگی سقوط کنی!
روی جلد قرمز رنگ کپی پرونده ،نشانی محل سکونت مهندس وشماره تماس افسر تجسس قید شده بود. از محتویات پرونده چیز خاصی جز اظهارات همسایه ی مهندس نظرم را جلب نکرد؛اینکه بانوی کهنسالی در جلسه ی کشف جسد حضورپررنگی داشته و بخش عمده ی گزارش مامور آگاهی اظهارات وی بود برایم جالب شد. لذا بلادرنگ با پدرمهندس هماهنگ کردم و راهی خانه خانم سالخورده شدم.
عطر قهوه کل لابی ورودی را پر کرده بود. رد بوی قهوه به جایی رسید که مقصدم بود،هنوز به پشت در نرسیده بودم که بانویی خوش پوش با گشاده رویی در را باز کرد.
"کاری می کند که یک شبه از شصت سالگی به هشتادسالگی سقوط کنی!روی جلد قرمز رنگ کپی پرونده ،نشانی محل سکونت مهندس وشماره تماس افسر تجسس قید شده بود"همین که خواستم خودم را معرفی کنم گفت:دکتر خبر دادند که میایید ،خوش آمدید وکیل جوان! تا شما پالتو تان را در بیاورید ، من قهوه را آماده میکنم. و بعد ادامه داد: نوشته هاتون رو دنبال می کنم و میدونم اهل قهوه هستید،اصلا خودم شما را به دکتر معرفی کردم.خیلی سخته یک عمر با سختی و پول معلمی بچه بزرگ کنی وبفرستی دانشگاه، براش زن بگیری و به خیالت بچه ات زندگی اش رو به راه است؛ آنقدری که به ذوق تک پسرت دکتری بگیری.خلاصه که گل پسری بود اما حیف که...!
گفتم؛ که چی؟گفت ای مادر دیر آمدی زود میخوای بری ؟من اندازه ی موهای سرت کتاب جنایی خوندم، فکر کردی چند تا مطلب خاطرات وکیل نوشتی ، میتونی با چندتا سوال جواب معمای پدر مهندس را حل کنی؟البته ممکنه با کمک خانم مارپِل بتونی.
عبارت خانم مارپل را با اشاره به خودش همراه با لبخندی موذیانه ادا کرد،طوری که تحسینش کنم.
دل به دلش دادم وبا اشاره به گزارش کشف جسد و صورتجلسه افسر تحقیق از دقت نظر و هوش وی تعریف کردم ،طوری که تصور نکند به صرف گرفتن اطلاعات از او تعریف و تمجید می کنم با احتیاط رفتم سراغ سوالاتی که در ذهنم طراحی کرده بودم .
مهم ترینش اطلاع از شرایط روحی مهندس در یکی دو ماه قبل از حادثه بود:مهندس ،جوانِ خونگرم ومردم داری بود،طوری که هر یک از ساکنین مشکلی داشتندمهندس کمک حالش بود از تعمیر پکیج تارفع و رجوع کامپیوتر بچه ها.
پرسیدم:کجا مشغول به کار بود؟
- عسلویه ،۱۵روز شیفت و۱۵روز تعطیلی...
در بیان این عبارت ،کلمات را طوری مرموز ادا کرد که انگار رازی در آن نهفته.
پرسیدم:یعنی بچه ها و همسرش دو هفته تنها بودن؟ کلمه تنها را چند مرتبه با همان لحن رازگونه زمزمه کرد و گفت:همیشه اینطوری نبود و برخی اوقات دکتر می آمد پیش بچه ها و برخی وقت ها هم آنها می رفتند پیش دکتر اما...
درتلافی اینکه بین حرف هایش راجع به شرایط زندگی مهندس یکدفعه و بدون مقدمه شروع کرد به تعریف از طعم قهوه که مثلا بخواهد حرف را عوض کند .
گفتم:آره خب هوای بهارگرم و هوای پاییزبارانی است .
انگشت به دهان گزید و گفت:وای مادر چه ربطی داره؟با لبخندی گفتم همان ربطی که طعم قهوه و نقل حکایت زندگی مهندس به هم داره !
چشمانش برق زد و لبخندی آمیخته با عشوه ای زنانه زد . چند لحظه سکوتش را با سرک کشیدن به چشمیِ در و باز و بسته کردن درِ واحد سپری کرد و گفت:چی بگم مادر؟راجع به رابطه ی مهندس وهمسرش از نگاه خودم این هست که خانم مهندس درآن۱۵روزکه مهندس عسلویه بود سرحال تر و شادتر از زمان حضور مهندس بود، چیزی که به چشم می دیدم نه اینکه خدای ناکرده بخوام قضاوت کنم.واینکه یکی دو ماه قبل از خودکشی ، هرشب مهندس رومی دیدم که داخل حیاط سیگاردستش بود ومدام به تکه کاغذی که دستش بود نگاه می کرد،انگار داخل آن کاغذ چیزی بود که می شدغم و غصه ی مهندس را از پشت پنجره دید. چند باری به بهانه ی گذاشتن زباله رفتم داخل حیاط تا باهاش حرف بزنم اما هر بار پشیمون شدم.
پرسیدم:نفهمیدید کاغذ چی بود؟گفت:نه اما هر چه بود با دیدنش بنده خدا خیلی کلافه و عصبی می شد...
آن روز بالغ بر دوساعت با خانم همسایه صحبت کردم و خروجی حرف و گفت های ما این شد که روزهای غیبت مهندس زیاد هم به همسر ش سخت نمی گذشته و بیشتر اوقات مهمانی و دورهمی داشته.تنها سوال بی جواب ماهیت کاغذی بود که شاید حکم سرنخی داشت برای کشف رازِ مهندس.
از خانه خانم سالخورده رفتم بیرون تا سری به خانه مهندس بزنم.
هرچه منزل مهندس را زیر رو کردم چیزی ندیدم ، جز سوئیچ ماشین مهندس که سبب شد ناخوداگاه وارد پارکینگ بشوم .
با نور موبایل شروع کردم به وارسی ماشین که جز چند پاکت مخصوص جواب آزمایش چیزی نیافتم.خالی بودن پاکت ها سوال برانگیز بود اما طرح هر پرسشی راجع به دلیل خالی بودن پاکت ها وربط آن به خودکشی مهندس شاید مسخره به نظر می رسید با این حال سعی کردم نقطه به نقطه ماشین را بررسی کنم بلکه ارتباطی بین کاغذی که خانم همسایه می گفت با این پاکت ها بیابم که بی نتیجه بود.خسته و کلافه به سمت منزل راه افتادم.
در عالم خواب فکری به ذهنم رسید و هراسان از خواب پریدم، در لیست کارهای روزانه مراجعه به آزمایشگاه را اضافه کردم. چند روزی در مسیر دادسرا وآزمایشگاه بودم تا پاسخ آزمایش های مهندس به دستم رسید...
در ملاقات با پزشک معالج مهندس دریافتم، درد جسم که درمان نشده،روح مهندس هم بیمار بوده است.
پزشک گفت:پاسخ این آزمایشات موید عقیم بودن بیمار بود ،یادم هست،با شنیدن این موضوع خیلی ناراحت شد،حتی گریه کرد، طبیعی هم بود،برای خیلی ها پدر یا مادر شدن مهمترین دلیل ازدواج است،به نظرم ایشون هم جزء آن دسته بوده!
پزشک ادامه داد:حتی برای اطمینان به تعدادی از همکارانم معرفی شون کردم و نتیجه همانی بود که عرض کردم... اما مهندس با داشتن سه فرزند فاقد قدرت باروری بود
سه پرسش
۱-در حقوق کیفری قاعده ای وجود دارد با عنوان قاعده تسبیب و آن زمانی است که شخصی به طور غیر مستقیم علت و دلیل وقوع حادثه ای می شود مانند پزشکی که به اشتباه دارویی تجویز می کند و از قضا آن دارو که توسط بیمار مصرف می شود سبب مرگش می شود در این فرض مباشر و فاعل فعل منجر به مرگ شخص بیمار است اما مسبب این حادثه پزشک است که اگر تعمدا داروی اشتباهی تجویز کرده مرتکب جرم عمدی شده و اگر سهوا داروی اشتباه داده مسبب جرم غیر عمد و...با این توضیح به نظر شما همسر مهندس که با خیانتش به مهندس سبب خودکشی شوهرش شده مسئولیتی دارد؟
۲- فارغ از اینکه در نظام حقوقی ما خودکشی جرم نیست، نظر شما در این موضوع چیست؟آیا همسر مهندس مستحق مجازات است؟
۳- اگر شما وکیل این پرونده بودید، راجع به مشکل مهندس وقضیه ی همسرش به پدر مهندس چه می گفتید؟
لطفا پاسخهای خود را به صورت کامنت در زیر این خبر بنویسید.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران