ادیبستان «تابناک»؛ شماره دوم
غزلی بی نظیر از سعدی شیرازی
تو از هر در که بازآیی بدین خوبی و زیبایی
دری باشد که از رحمت به روی خلق بگشایی
ملامتگوی بیحاصل ترنج از دست نشناسد
در آن معرض که چون یوسف جمال از پرده بنمایی
به زیورها بیارایند وقتی خوبرویان را
تو سیمین تن چنان خوبی که زیورها بیارایی
چو بلبل روی گل بیند زبانش در حدیث آید
مرا در رویت از حیرت فروبستهست گویایی
تو با این حسن نتوانی که روی از خلق درپوشی
که همچون آفتاب از جام و حور از جامه پیدایی
تو صاحب منصبی جانا ز مسکینان نیندیشی
تو خواب آلودهای بر چشم بیداران نبخشایی
گرفتم سرو آزادی نه از ماء مهین زادی
مکن بیگانگی با ما چو دانستی که از مایی
دعایی گر نمیگویی به دشنامی عزیزم کن
که گر تلخ است شیرین است از آن لب هر چه فرمایی
گمان از تشنگی بردم که دریا تا کمر باشد
چو پایانم برفت اکنون بدانستم که دریایی
تو خواهی آستین افشان و خواهی روی درهم کش
مگس جایی نخواهد رفتن از دکان حلوایی
قیامت میکنی سعدی بدین شیرین سخن گفتن
مسلم نیست طوطی را در ایامت شکرخایی
حکایت ادبی
وقتی ملک الشعرا بهار، بعد از مرگ پدرش مطرح شد و به عنوان ملک الشعرایی،مطرح شد، برخی در قوت طبع شعر او تردید کردند و او را به امتحانی بسیار دشوار مکلف نمودند. امتحان از این قرار بود که بهار میبایست در مجلسی حضور پیدا کند و با واژههایی که به او گفته میشد، از خود رباعی بسراید که دربرگیرنده همۀ آن واژه ها باشد. واژهها از این قرار بود: (خروس، انگور، درفش، سنگ)
و بهار اینچنین سرود:
برخاست خروس صبح برخیز ای دوست
خون دل انگور فکن در رگ و پوست
عشق من و تو قصۀ مشت است و درفش
جور تو و دل، صحبت سنگ است و سبوست
بررسی غزل بالا از سعدی شیرازی
به جهت این که این شعر از سعدی علیه الرحمه،جایگاه بالایی در ادبیات شعری ایران از ابتدا تا به اکنون دارد و با زبان و ساختاری فاخر همراه است،مختصری پیرامون آن عرضه می گردد. معنا در این شعر خیلی مد نظر شاعر نبوده و بیشتر به موسیقی، هارمونی و توالی ملودی ها، رقص کلمات، زخمه ها، فراز و فرود نت ها، مکث ها، اوج ها و...پرداخته است. لاجرم از این جهت به دل شنونده می نشیند.
"امتحان از این قرار بود که بهار میبایست در مجلسی حضور پیدا کند و با واژههایی که به او گفته میشد، از خود رباعی بسراید که دربرگیرنده همۀ آن واژه ها باشد"لذا در این غزل ما هم نباید دنبال معنا باشیم . ما در نهایت از "همنشینی" و "جانشینی" واژگان، از ترکیبات متفاوت و دلنشین، از کاربرد های زبانی، آرایه ها و صنایع شعری آن حظ می بریم. لذا وقتی می گویند: شعر "اتفافی ست که در زبان می افتد"، نابجا نیست.
چون قرار داد های سنتی، دست و پا گیر است و و بقول بزرگان، اندیشه ی امروز و تخیل ناب را ، به عقب می راند.هر چه چیدمان واژگان زیباتر ، عاطفی تر ، ناخود آگاه ، هنر مندانه ترو نا گهانی و بدوی ... تاثیر و تا ویل آن ماندگار و جاودانه خواهد بود.
در این غزل،چنان زیبایی و فخامتِ زبان آشکار است که کمتر کسی به معنا توجه می کند و از همان ابتدا و در ظاهر به فاخر بودن کلام و نطق و بیانِفوق العاده آن پی می برد.
شعری خوش ترکیب و عاطفی و مخیل و تاثیر گذار را شاهدیم که سراسر زیبایی است.
سعدی شیرازی
مشرف الدین مصلح بن عبدالله شیرازی معروف به "سعدی شیرازی" یا "شیخ شیرازی" یکی از نویسندگان و شعرای مشهور ایرانی در قرن هفتم هجری قمری است.سعدی بین سالهای ۶۰۰ تا ۶۱۵ هجری قمری در شیراز بهدنیا آمد. او از همان دوران کودکی به دنبال کسب علم و دانش و کمالات اخلاقی بود.
سعدی در دوران زندگی خود و مخصوصا در دوره جوانی، فقر و سختی زیادی را تجربه کرد و در سن بیست سالگی، به دلیل اوضاع و شرایط بد در اواخر حکومت محمد خوارزمشاه، سعدی تصمیم گرفت شهر خود را برای رسیدن به علم و دانش ترک کند. او در اواسط قرن هفتم هجری قمری شیراز را به مقصد بغداد ترک کرد.
سعدی در بغداد از آموزههای «امام محمد غزالی» بیشترین تأثیر را پذیرفت. او در مسیر تبدیل شدن به یکی از بزرگان فرهنگ و ادب پارسی، تحت تعلیم استادان مختلفی قرار گرفت. از مهمترین اساتید او میتوان به شهاب الدین عمر سهروردی (یکی از بزرگترین عارفان آن عصر) اشاره کرد. استاد دیگر او در بغداد، ابوالفرج بن جوزی (معروف به ابن جوزی – فقیه و تاریخنگار بزرگ) بود.
"معنا در این شعر خیلی مد نظر شاعر نبوده و بیشتر به موسیقی، هارمونی و توالی ملودی ها، رقص کلمات، زخمه ها، فراز و فرود نت ها، مکث ها، اوج ها و...پرداخته است"او پس از رسیدن به علم و تجربه کافی و در میانسالی به شیراز برگشت و در خانقاهی (محل گردهمایی درویشان) ساکن شد. روحیهی او در این سن، گوشهگیری و تبدیل تجربیاتش به آثار ادبی بود. وی از بزرگترین شاعران با تجربه و ستون های ادب و شعر فارسی است. از اشعارش پیداست که جامعه شناس و مردم شناش و آداب دان بوده است.دو اثر وی یعنی بوستان و گلستان وی،گویای لیاقت و برتری و قله نشینی سعدی در حوزه شعر و ادب است.
دو حکایت از گلستان سعدی
دو شاهزاده در مصر بودند، یکی علم اندوخت و دیگری مال اندوخت. عاقبته الامر آن یکی علّامه عصر گشت و این یکی سلطان مصر شد .
پس آن توانگر با چشم حقارت در فقیه نظر کرد و گفت: من به سلطنت رسیدم و تو همچنان در مسکِنت بماندی. گفت: ای برادر، شکر نعمت حضرت باری تعالی بر من واجب است که میراث پیغمبران یافتم و تو میراث فرعون و هامون. که در حدیث نبوی (ص) آمده: العلماء ورثـه الانبیاء
من آن مورم که در پایَم بمالند
نه زنبورم که از دستم بنالند
کجا خود شکر این نعمت گزارم
که زور مردم آزاری ندارم؟
حکایت دوم:
یکی از حکما را شنیدم که می گفت: هرگز کسی به جهل خویش اقرار نکرده است مگر آ«کسی که چون دیگری در سخن باشد همچنان ناتمام گفته سخن آغاز کند.
سخن را سر است ای خداوند و بن
میاور سخن در میان سخن
خداوند تدبیر و فرهنگ و هوش
نگوید سخن تا نبیند خموش
تیتر هفتم
غزلی از دکتر حمیدی شیرازی
شنیدم که چون قوی زیبا بمیرد
فریبنده زاد و فریبا بمیرد
شب مرگ تنها نشیند به موجی
رود گوشه ای دور و تنها بمیرد
در آن گوشه چندان غزل خواند آن شب
که خود در میان غزل ها بمیرد
گروهی بر آنند کاین مرغ شیدا
کجا عاشقی کرد؛ آنجا بمیرد
شب مرگ از بیم آنجا شتابد
که از مرگ غافل شود تا بمیرد
من این نکته گیرم که باور نکردم
ندیدم که قویی به صحرا بمیرد
چو روزی ز آغوش دریا برآمد
شبی هم در آغوش دریا بمیرد
تو دریا ی من بودی آغوش واکن
که میخواهد این قوی زیبا بمیرد
اشتقاق در شعر؛
اشتقاق کلماتی است در نظم و نثر که مشتق هم هستند. یعنی از یک ریشه اند مثل شهره، شهور، شهر یا علم، عالم، معلوم، علوم و... .
نکته: ممکن است بعضی اشتقاق ها با یکدیگر جناس هم داشته باشند مثل: حریم ـ حرم
مثال برای اشتقاق؛
ز مشرق سر کوی، آفتاب طلعت تو
اگر طلوع کند طالعم همایون است
طلوع، طالع و طلعت دارای صنعت اشتقاق هستند
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران