فلسفه، آزادی و آغاز آینده است
ایسنا/اصفهان داوری اردکانی؛ فیلسوف و متفکر معاصر گفت: فلسفه، آزادی و آغاز آینده است و وقتی نباشد و یا پژمرده باشد، دور زمان و فلک، دور گسست گذشته از آینده و بیرونافتادگی مردمان از تاریخ و ابتلا به بلای بیتاریخی میشود.
به گزارش ایسنا، رضا داوری اردکانی، فیلسوف، متفکر و عضو هیئت علمی بازنشسته گروه فلسفه دانشگاه تهران بهمناسبت روز جهانی فلسفه و برگزاری همایش «آموزش فلسفه در ایران بر پایه متون کلاسیک» که امروز، هشتم آذرماه در دانشگاه اصفهان برگزار شد، پیامی صادر کرد که متن این پیام به شرح زیر است:
«بسیار خوشوقتم که فرصت یافتم چند کلمه در باب دشواری فهم چیستی فلسفه خطاب به دوستان و همکاران عزیزم بگویم. در ابتدا از اینکه بهمناسبت روز جهانی فلسفه، مجلسی در اصفهان ـ شهری که آن را دوست میدارم و در آنجا دوستان بسیار دارم، منعقد میشود ـ خوشحالم و تأسف میخورم که در جمع شما نیستم. سخن من چنانکه اشاره شد، طرح دشواریهای فهم و بیان فلسفه است؛ اما قبل از آن نکتهای در باب آموزش فلسفه عرض میکنم و به یادتان میآورم که اساس آموزش فلسفه اروپایی را دکتر یحیی مهدوی گذاشت.
من که به اقتضای سنم بیش از شما با آن استاد محشور بودم، بزرگیهای او را بیشتر دریافتم. دکتر مهدوی به آموزش فلسفه و یافتن زبان مناسب برای آن اهمیت بسیار میداد.
"در ابتدا از اینکه بهمناسبت روز جهانی فلسفه، مجلسی در اصفهان ـ شهری که آن را دوست میدارم و در آنجا دوستان بسیار دارم، منعقد میشود ـ خوشحالم و تأسف میخورم که در جمع شما نیستم"توجهش به کتابهای درسی فلسفه، گواه این امر است. او بعد از فروغی، مترجمی بود که ترجمههایش مثال امانتداری و نمونه بیان دقیق، متین و استوار مطالب به زبان فارسی بود. فروغی و مهدوی دو مترجم پیشرو در ترجمه آثار فلسفه اروپا بودند و مترجمان بزرگ مثل منوچهر بزرگمهر و دکتر عزتالله فولادوند در کار ترجمه به آنها تأسی کردند.
من مدتها علاقه دکتر مهدوی به کتابهای درسی را چنانکه باید درک نمیکردم. یک روز به ایشان گفتم شما چرا کمتر به ترجمه متون مهم فلسفه توجه دارید؟ گفت: تا زمانی که زبانمان مهیای فهم و بیان فلسفه نشود، ترجمه متون فلاسفه باید با احتیاط کامل صورت گیرد. گمان میکنم اهتمامی که آن بزرگوار به آموزش فلسفه و تربیت آموزگاران شایسته آن داشت، مؤثر واقع شد.
از این نظر لازم دانستم در مقدمه سخن یادی از آن بزرگ بکنم که هم وظیفه شاگردی را به جا آورده باشم و هم یادآور اهتمامشان به امر آموزش فلسفه باشم.
اینک چند کلمهای در باب دشواری درک چیستی فلسفه با شما در میان میگذارم و استدعا میکنم اگر آن را لایق اعتنا دانستید، درباره آن بیندیشید.
درباره چیستی فلسفه، کتابها و مقالات بسیار نوشتهاند. کسانی هم که درس فلسفه خواندهاند، با اوصاف و تعاریف فلسفه آشنایی دارند؛ اما چیستی فلسفه را به صرف فرا گرفتن تعاریف نمیتوان شناخت. دانستن چیستی فلسفه و مخصوصاً فهم از کجا آمدن و چرایی بودنش بسیار دشوار است. افلاطون با اینکه همه عمر از چیستی فلسفه گفت، هرگز آن را علم آموختنی و فراگرفتنی ندانست. به نظر او، فلسفه یادآوری علم آغازین و مقدم بر قوام زندگی مدنی و تاریخ است؛ اما وقتی شاگردش ارسطو فلسفه را به نظری و عملی تقسیم کرد، چیزی که میبایست بدانیم و مقسم علم نظری و عملی بود، ناپدید شد و دیگر ندانستیم و کمتر پرسیدیم که آنچه تقسیم شد، چه بود؟ آیا نظر بود یا عمل یا ورای نظر و عمل؟ به این پرسش چگونه میتوان پاسخ داد؟
آنچه میتوان گفت، این است که فلسفه در ابتدا بهصورتی که در یونان و در آثار افلاطون و ارسطو پدید آمده و مخصوصاً آنچه مابعدالطبیعه خوانده شده، علم بحثی و نظری است؛ اما وقتی علم به نظری و عملی تقسیم میشود، باید چیزی مقدم بر علم نظری و علم عملی وجود داشته باشد که آستانه و گشایش آغاز زندگی مدنی است و این آغاز، نامش تفکر است.
"او بعد از فروغی، مترجمی بود که ترجمههایش مثال امانتداری و نمونه بیان دقیق، متین و استوار مطالب به زبان فارسی بود"تفکر را نمیتوانیم به درستی صورتبندی و وصف کنیم، تنها چیزی که از آن درمییابیم، نشانههای شکفتگی و آزادی است.
افلاطون که علم را یادآوری میدانست و آگوستین که فکر میکرد عظمت و گمراهی انسان هر دو با آزادی آغاز میشود، قاعدتاً باید فلسفه بهمثابه تفکر را مقدم بر علم بحثی و آغاز تاریخ دانسته باشند و این آغاز همواره در دورانهای زندگی آدمی تکرار شده است. تاریخها پایان مییابند و تاریخهای دیگری با آزادی آغاز میشوند. آزادی در پایان تاریخ نیست؛ ولی رو به آینده دارد و حتی اگر در پایان باشد، این پایان، پایان بشارتدهنده آغاز است. فلسفه، آزادی و آغاز آینده است و وقتی نباشد و یا پژمرده باشد، دور زمان و فلک، دور گسست گذشته از آینده و بیرونافتادگی مردمان از تاریخ و ابتلا به بلای بیتاریخی میشود. تاریخ، تاریخ گذشته است؛ اما گذشتهای که با آزادی و با نظر به آینده آغاز شده است.
این آغاز همان تفکر است.
این نکته که کلمه را در تورات، لوگوس تعبیر کردهاند، بیاهمیت ننگاریم و بعید ندانیم که صاحبان تعبیر لوگوس هراکلیتوسی را در نظر داشتهاند. در این تعبیر و تفسیر باید بیشتر تأمل کرد. هر دانایی و دانشی با تفکر آغاز میشود؛ اما چون تفکر میل به پوشیدگی و در حجاب بودن دارد، دانایی و دانشی که در پی آن میآیند، بهتدریج آن را میپوشانند؛ ولی از میان نمیبرند و چه بسا در باطنشان محفوظ میماند و پشتوانه آنهاست. این باطن در سیر تاریخ اثری اساسی دارد و وقتی رو به ضعف بگذارد، انحطاط آغاز میشود.
تفکر از آن نظر از علم جداست که علم روش دارد و باید از آن پیروی کند. بعدالطبیعه نیز بهمثابه علم از این حکم به کلی مستثنی نیست؛ اما از آنجا که علم اول است و در آن تفکر تفسیر میشود و سیرش را سیر تفکر میدانند، معمولاً عین تفکر تلقی شده و کسانی تفکر و علم ما بعدالطبیعه را با هم اشتباه کردهاند.
"یک روز به ایشان گفتم شما چرا کمتر به ترجمه متون مهم فلسفه توجه دارید؟ گفت: تا زمانی که زبانمان مهیای فهم و بیان فلسفه نشود، ترجمه متون فلاسفه باید با احتیاط کامل صورت گیرد"رسم رایج هم این است که عنوان متفکر به فیلسوف اطلاق میشود و اگر گفته شود که مثلاً هنر هم تفکر است، شاید این گفته به آسانی پذیرفته نشود. البته مراد این نیست که فلسفه را دور از تفکر بدانیم، حتی علم فلسفه نیز تا زمانی که بتوان درس تفکر از آن آموخت، شایسته عنوان تفکر است و اگر بر اهمیت آموختن درس فلسفه تأکید میشود، از آن روست که میتواند یادآور تفکر باشد.
استادان فلسفه همواره باید در نظر داشته باشند که آنها صرفاً آموزگاران اقوال گذشتگان نیستند و یادی که از گذشته میکنند، برای یافتن راهی به آینده است؛ پس هر چند دانستن آرای فلسفی گذشتگان یک ضرورت است، فلسفه نباید به صرف آموختن اقوال و آرا مبدل شود. آموزگاران و استادان فلسفه همواره باید در نظر داشته باشند که در باریکه راه سنگلاخ مه گرفتهای که میروند، به درستی نمیدانند به کجا میرسد. با این همه منکر نمیتوان شد که دانستن فلسفه موقوف به حضور در مجالس درس و بحث است و این درس و بحث، موضوع و مسائل خاص و کمابیش معین دارد.
صفت درس و بحث، تکراری بودن است؛ اما این تکرار همیشه نمیتواند ادامه یابد و زمانی میرسد که ادامهاش بوی توقف و انصراف از آینده دارد و در این صورت است که درس و بحث ملالآور میشود. اکنون ما چه میتوانیم بکنیم؟ فلسفه با اراده اشخاص و عزم و تصمیم این و آن به وجود نمیآید و برای ظهورش برنامهریزی هم نمیتوان کرد؛ اما دلبستگی به آن مایه امید و نعمت است.
این دلبستگی حاکی از آن است که هنوز امیدمان از آینده قطع نشده و همچنان گوشها و چشمها به راه است که خبر و پیامی از دور برسد. گوش به راه بودن و چشم به راه بودن نشانه خودآگاهی به پژمردگی یا فقدان تفکر و نیازمندی به آن است.
اکنون بعضی از کتابهای خوب فلسفه به فارسی ترجمه شده و مهمتر اینکه در دهههای اخیر، دانشجویان فلسفه آثار خوب و امیدوارکنندهای نوشتهاند. اینکه اینها تا چه اندازه بشارت فرداست، پرسشی است که برای یافتن پاسخ آن اندکی صبر باید کرد.»
انتهای پیام
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران