معترض جوانی که "عملا تیرباران شد" - Gooya News
دویچه وله - رضا شهپرنیا، ۲۲ ساله، ۲۹ شهریور در کرمانشاه بر اثر اصابت بیش از صد گلوله ساچمهای از جمله به چشمها و دندانهایش جان باخت. یکی از نزدیکان او در گفتوگو با دویچه وله فارسی درباره رضا و حال و روز کنونی خانوادهاش میگوید.
«دلم ماکارونی شکلدار میخواد مامان»؛ این آخرین مکالمه رضا شهپرنیا با مادرش در روز ۲۹ شهریورماه است. تنها ساعاتی پس از این مکالمه، این جوان ۲۲ ساله، تنها پسر خانواده، مورد اصابت "بیش از صد گلوله ساچمهای" نیروهای امنیتی قرار گرفت و جان باخت.
یک منبع نزدیک به خانواده رضا شهپرنیا که نخواست نامش فاش شود، در گفتوگویی اختصاصی با بخش فارسی دویچه وله درباره رضا میگوید: «رضا خیلی اهل مطالعه بود. یک سال و خردهای بود که سربازیاش تمام شده بود. دنبال کار بود، اما اینجا تا پارتی نداشته باشی کار پیدا نمیکنی.»
رضا شهپرنیا، ۲۲ ساله، از جانباختگان خیزش سراسری ۱۴۰۱ ایران
***
رضا به کشتی علاقمند بود و سالها کشتی میگرفت.
"دویچه وله - رضا شهپرنیا، ۲۲ ساله، ۲۹ شهریور در کرمانشاه بر اثر اصابت بیش از صد گلوله ساچمهای از جمله به چشمها و دندانهایش جان باخت"تازه گواهینامه رانندگیاش را بینالمللی کرده بود و برای آموزش رانندگی لیفتراک هم ثبتنام کرد، به این امید که روزی در داخل یا خارج از کشور، بتواند با استفاده از آن شغلی پیدا کند.
گوشی رضا پر از کتابهای تاریخی بود. اغلب کتابهای تاریخی را دانلود میکرد و شبها قبل از خواب، تاریخ میخواند.
👈مطالب بیشتر در سایت دویچه وله
جستجویی سراسیمه و امیدوار
رضا شهپرنیا یک خواهر دوقلو به نام نرگس دارد. مادرش، زنی خانهدار و پدرش معلم تعلیمات رانندگی است. منبع موثق به دویچه وله فارسی میگوید که بعد از مرگ رضا، حال روحی پدر او آنچنان بههم ریخته که به جای پنج کارآموز، روزی تنها دو شاگرد را برای آموزش رانندگی میپذیرد، چرا که ساعتها تا غروب بر مزار تنها پسرش مینشیند و سوگواری میکند.
تصویری از لباسهای رضا شهپرنیا که همچنان بر رختآویز منزل این خانواده آویزان است
***
خانواده رضا در روز ۲۹ شهریور مطلع نبودند که او در اعتراضها شرکت خواهد کرد. این خانواده در همین روز در خاکسپاری یکی از اقوام خود حضور پیدا کرده بودند و تا غروب با هم بودند.
غروب که میشود، رضا میگوید: «حالم گرفته شده؛ برم بیرون یه دوری بزنم.»
رضا با عمهاش روانه خیابانهای شهر میشود. مادر در یک تماس تلفنی از او میپرسد: «رضا شام چه برات بپزم؟»؛ رضا غذای محبوباش را درخواست میکند: «ماکارونی شکلدار، مامان».
رضا اینقدر دیر میکند که همه نگران میشوند: «گوشیش خاموش بود. اصلا سابقه نداشت که شب بدون اجازه یا هماهنگی، جایی باشه.»
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران