سریال ساخت ایران ۳ قسمت سوم
مرتضی با چماق به شرکت ظلی حمله میکند و دکور شرکت را درب و داغون میکنه. ظلی تهدید می کنه که به پلیس زنگ میزنه و بحث ستاره پیش میآید و ظلی میگه که پس
شما رو ستاره فرستاده دوباره تهدید میکنه که به پلیس زنگ بزنه اما مرتضی برای آرام کردن جو ظلی را به اتاق میبرد تا صحبت کنند. مرتضی و غلام در حال صحبت با ظلی.
ظلی میگه من کار بدی نکردم فقط برای دست جوونا رو گرفتم که برای خودشون کار و باری جور کنن. من فقط پولم رو میخوام. کاری که من میکنم وظیفه بانکهاست.
مرتضی از ظلی بابت حمله عذر خواهی میکنه.
غلام در ادامه از ظلی میخواد که ستاره رو ببخشه و میگه من متخصص اکتشافات زیر آبم همه دریا رو گشتم اون زیر چیزی نیست.
ظلی به غلام میگه من از کجا بهش اعتماد کنم؟ غلام ضامن ستاره میشه و میگه دختر خوب و با وجاهتیه.
مرتضی هم میگه من بهش اعتماد دارم.
ظلی میگه من اعتمادی ندارم من فقط پولم رو میخوام الانم به هر زبونی که بلده برید بهش بگید که من پولم رو میخوام.
از شرکت ظلی بیرون میان و ستاره بیرون ایستاده و ازشون میپرسه چی شد؟
مرتضی و غلام می گن که حل شد
و ما همه کار کردیمو بحث دعوا و کتک کاری پیش میاد و مرتضی دعوا رو تعریف میکنه و می گه از ما شکایت نکردن اما مشکلش با شما هست هنوز.
ستاره میگه ظلی تلافی میکنه این کار رو.
موقع نهار مرتضی از ستاره
می پرسه که چطور با ظلی آشنا شده؟
ستاره میگه که من تنها بزرگ شدم من همه چی رو تنهایی تحمل کردم، من طمع کردم حنیف من رو انداخت توی باتلاق.
غلام میگه بهتره برگردیم به بیزینس قبلیمون.
کارمون این بود که دبه کنها رو گیر می انداختیم.
"مرتضی و غلام در حال صحبت با ظلی.ظلی میگه من کار بدی نکردم فقط برای دست جوونا رو گرفتم که برای خودشون کار و باری جور کنن"اگر کسی از یکی دیگه پول قرض میگرفت و بعدش دبه می کرد و پس نمیداد مویرگی نفوذ می کردیم توی زندگی طرف و ازش آتو می گرفتیم و بعد به خاطر اون آتو مجبور بود پول رو پس بده.
ستاره می گه یعنی شرخری میکردین شما؟
مرتضی می گه نه بابا تخصص اینا این بود که بدون خون و خونریزی کارا حل می شد.
ظلی به ستاره زنگ می زنه.
توی ماشین در حال رفتن به خونه ستاره غلام ازش میپرسه ستاره خانم شما تنها زندگی می کنید؟
ستاره میگه وقتی مامانم مرد بابامم ازدواج کرد منم مجبور شدم تنها زندگی کنم روی پای خودم وایسم. من موندم و بدهی و ظلی. مجبور شدم بیام توی این محله با چندتا دانشجو زندگی کنم.
این را هم ببینید: سریال ساخت ایران ۳ قسمت ۳ سوم
سیانکی دستیار ظلی خانه ستاره رو پیدا کرده و او رو دم خونه ستاره میبینن و فرار می کن.
غلام میگه بریم سمت ما. مرتضی میگه نمیشه که ما آقاییم.
مرتضی میگه یه زنگ میزنم به غلامحسن بهش خبر می دم.
ستاره میپرسه اوا بچه داری آقا غلام نگفته بودی به ما.
بحث آتی پیش میاد که پدر غلام اصرار داره که با غلام ازدواج کنه.
و ستاره میگه وای آقا غلام چقدر بهتون میاد که ازدواج کنید.
به خانه غلام میروند. قاب عکس شوهر مرحوم آتی از دست ستاره میافته و می شکنه.
آتی می گه این یه چیزیش هست، این دفعه چهارمه که این ماه میافته و میشکنه.
ستاره از آتی عذر خواهی میکنه بابت اینکه مزاحمشون شده. آتی اما میگه غلام و دایی اینقدر گردن من حق دارن که من هر کاری براشون بکنم کمه.
ستاره از آتی پسورد وای فای میخواد. آتی میگه که غلامحسن و کامران دوستش یک روز در میون از وای فای استفاده میکنن و توی روز خودشون پسورد رو عوض می کنن. امروز روز غلام حسنه و میگه که امروز روز منه و من اینترت رو لازم دارم و پسورد رو نمیدم.
پدرش مجبورش میکنه که پسورد رو بده. آتی میگه ستاره جون اگه اینستا داری پیج منو هم فالو کن هرچی زنونه بخوای دارم.
هر چی بخوای خودم میدوزم و از غلامحسن می خواد که اینستاش رو ادد که.
مرتضی می گه منم اینستا دارم ها اگر خواستی من رو هم فالو کنید.
مرتضی و غلام هم آدرس صفحهشون رو می دن که ادد کنه ولی ستاره می گه من نمیتونم شما رو ادد کنم چون صفحهم خصوصیه و فقط دوستای نزدیکم رو ادد میگم.
غلام و مرتضی میروند تا به دایی سر بزنند.
سرهنگ و دایی مشغول بازی با پلیاستیشن هستند.
غلام از دایی اجازه می خواهد که ستاره شب آنجا بماند.
نوذر میگه یه نوذر و مهموننوازیش.
نوذر هنوز نمیدونه که مهمون زنه و از اینکه رفته خونه عاطی غیرتی میشه و میگه تو دوستت رو بردی خونه دخترخاله مجردت؟
مرتضی میگه بابا طفلی مهمونش دختره ، نوذر دوباره پسگردنی به مرتضی میزنه و می گه دختره؟ بدتر.
نوذر میره تفنگش رو برمیداره و میگه هیچکس حق نداره امشب بره اونور و به سرهنگ میره امشب باید مراقب اینا باشیم.
مرتضی و غلام فردا صبح شروع به تعقیب ظلی میکنن.
هاشم مککویین به دیدن ظلی میاد.
"آتی می گه این یه چیزیش هست، این دفعه چهارمه که این ماه میافته و میشکنه.ستاره از آتی عذر خواهی میکنه بابت اینکه مزاحمشون شده"نوذر که بیدار میشه میبینه غلام و مرتضی نیستن و به هاشم میگه توی خونه من و فسق و فجور و به خانه عاطی میرود.
این را هم ببینید: برنامه پخش هفتگی سینمای خانگی: از ۲۸ اسفند ۱۴۰۰ تا ۵ فروردین ۱۴۰۱
آنها در هنگام تعقیب ظلی او رو گم میکنن آنها به یک محله درب و داغان وارد شدهاند.
غلام به سیا زنگ میزنه.
سیا در سالن بیلیارد مشغول تعقیب کسی است.
غلام به سیا زنگ میزند و جوابی نمیگیرد. به ظر میرسد که سیا او را بلاک کرده است.
غلام به دنبال یک مغز متفکر می گردد. به شخصی به نام تراب زنگ میزنه که از طرف او هم بلاک شده. اساماس میدهد و او میگوید که لوکیشن بده.
سیا در سالن بیلیارد همچنان مشغول تعقیب فردی(ستوده) است.
ستوده بازی هومن برقنورد به خبری درباره سرقت لوح هخامنشی گوش میدهد که سالیان زیادیست که گم شده است.
مردی به دیدنش میآید و می گوید آقا خبرو دیدی؟
ستوده می گوید از دیشب تا حالا خواب ندارم. اگه پیدا بشه قیمت نداره.
مرد میگه هیچکس ازش خبر نداره آقا باید بریم سراغ مالخرایی که
اون موقع توی تهران فعال بودن.
ستوده میگه یه همچین مالی تو دست مال خرای تهران جا به جا بشه صداش در نمیاد؟
نوذر و هاشم در خانه مشغول خوردن مخ ستاره هستند. ستاره میگه من اینقدر از آدما بدی دیدم که دیدن این همه مهر و محبت برام خیلی عجیبه.
دایی چلوی ستاره در حال پز دادن و است و از این رو به آن رو شده یه شکلی که حتی به بچهها پیشنهاد میده که برند و با پلیاستیشنش بازی کنند.
آتی تعجب میکند و بچهها ذوق زده برای بازی میروند.
پیرمردها انگار به یک شکلی در حال لاس زدن با ستاره هستند.
نوذر میگه این خونه خونه خودته. و آتی رو مثال میزنه و میگه از آتی و غلام بابت بودنشون اینجا هیچ اجارهای نمیده.
غلام و مرتضی همچنان در کناره بزرگراه منتظر هستند که دو نیسان آبی آنها را از ماشین پیاده می کنند کلاه سیاهی به سرشان می کشند و آنها را توی صندوق عقب ماشین خودشان میاندازند و میبرند.
آنها را به مکانی میبرند و در آنجا مردی که نمیشناسندش میگوید که نقاب از صورتشان بردارند و میپرسد که کارشان چیست؟ میگوید همه کارهی اینجا منم ترابی که شما میشناسید شاگرد من بود پیک موتوری بود. و در آخر میگوید که تراب را خلاص کرده است.
بیژن ستوده به خانه بر میگردد و در آنجا همسرش اشاره میکنه که پیش او برود و اندازههای بدنش را میگیرد که ببیند آیا ورزش کرده و سایز کم کرده است یا نه.
سر ورزش کردن و لاغری بیژن بحث میکنند.
این را هم ببینید: سریال ساخت ایران ۳ قسمت اول ۱
غلام و مرتضی را به جایی بردهاند که گوسفند زنده میفروشند. مرتضی میگه ما رو آوردی اینجا که مزنه گوسفند چنده؟
مرد میگوید که این پوشش کاره. گوسفندا پوشش کاره.
"آتی اما میگه غلام و دایی اینقدر گردن من حق دارن که من هر کاری براشون بکنم کمه.ستاره از آتی پسورد وای فای میخواد"بعد میگوید که تراب را رد کرده رفته و بلایی سرش نیاورده.
مرد بهش میگه هر کاری که بخوای برات انجام میدم. غلام میپرسه آمار کسی رو هم بخوایم برامون درمیاری؟میگه آمارم در میاریمو میگه این کار رو مجانی انجام میده.
سرانجام بحث به سیا(سیاوش) میرسه و معلوم میشه که با یک خانم دکتری کار میکنه.
زنی در ماشین لوکس در حال رانندگییه و از کاربلدی سیاوش حرف میزنه و قرارداد با چینیهاو اینکه دستمزدش رو با بیتکوین می گیره.
بیژن ستوده در خانه در حال تمرین رقص(ورزشی) است که مهسا براش گذاشته تا ورزش کنه و لاغر شه.
شیرین به رستورانی میره و به سیاوش زنگ میزنه و می گه چی میگی اینًقدر زنگ میزنی. سیاوش بهش میگه زنگ زدم صدات رو بشنوم. بحث به ستوده کشیده میشه و اینکه منتظر شکاره زود لو میده منتظر چیه.
ستوده در ماشین دوستش نشسته و ساندویچ می خورد که مهسا از راه میٰسد و میبیند که در حال خوردن فستفود است سری به تاسف تکان داده و میٰرود.
شیرین در رستوران با کسی قرار دارد که ماشینی از او خریده است. تخفیف می خواهد و شیرین میگوید توی این جزیره می دونی که هیچکس جربزه نداره اینطور ماشینهای تک وارد کنه.
اگر تخفیف می خوای برو پیش سالاری. اگر هم که گرسنته اینجا استیکهاش عالیه. میز کناری هم خالیه.
مرد تشکر میکند و خداحافظی میکند.
غلام و مرتضی به خانه میآیند، جلوی در نوذر را میبینند که با سیما خانم نامی خداحافظی میکند و تعجب می کنند. مرتضی از پدرش میپرسد کی بود؟ جواب میدهد مادر مشتریم بود و اومده بود درباره پسرش که میخواد تتو بزنه صحبت کنه. مرتضی میپرسه خب چرا ایا رو تلفنی بهت نگفت؟
نوذر رو به غلام میکنه و میگه شیر که پیر میشه شغال بهش هر هر میخنده و اشاره به مرتضی میکنه.
نوذر درباره ستاره با غلام حرف میزد و میگوید که عجب دختر خوبیست و همه چیز تمام است اما به چشم خواهریت فقط عاطفه و میگه همینه که گفتم.
مرتضی از پدرش درباره خانم سیما بازخواست میکنه.
غلام در آشپزخانه از عاطی میپرسه که چرا ستاره عنق است و عاطی میگه که معذبه اینجا.
"آتی میگه که غلامحسن و کامران دوستش یک روز در میون از وای فای استفاده میکنن و توی روز خودشون پسورد رو عوض می کنن"غلام از ستاره می پرسه که چرا ناراحته؟ و ستاره میگه که ظلی مامور برده دم خونه. غلام میخواد سر صحبتی رو با ستاره درباره خودشون باز کنه که صدای به هم خورد در میاد و همین جا سریال تموم میشه.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران