«رنج بی پایان عشق» روایتی از علی اوسط تنهایی

خبرگزاری میزان - ۲۰ شهریور ۱۳۹۹

خبرگزاری میزان - کتاب «رنج بی پایان عشق»خاطرات خودنگاشت سرباز نگهبان علی اوسط تنهایی از کمیته مشترک است. 

 در این کتاب آمده است: وقتی۷-۶ ساله بودم، تابستان‌ها بالای پشت بام می‌خوابیدیم. یک روز صبح مادرم مرا از خواب بیدار کرد و گفت که این گوشه بایست تا من رختخواب‌ها را جمع کنم و بعد تو را کول بگیرم و ببرم پایین. وقتی دست مرا رها کرد، ناخودآگاه راه افتادم و از پشت بام به روی پله‌های سنگی حیاط افتادم.

با صدای افتادن من، همسایه‌ها به خانه ما ریختند. وقتی به هوش آمدم، همه دور من جمع شده بودند و دستور دارو درمان می‌دادند. یکی می‌گفت: ببریدش به روستای قروه پیش «فرج الله» حکیم.

"خبرگزاری میزان - کتاب «رنج بی پایان عشق»خاطرات خودنگاشت سرباز نگهبان علی اوسط تنهایی از کمیته مشترک است.  در این کتاب آمده است: وقتی۷-۶ ساله بودم، تابستان‌ها بالای پشت بام می‌خوابیدیم"آن یکی می‌گفت: بروید «اوستا رجب» شکسته بند را بیاورید و... مادرم به سر و صورتش می‌زد و‌های های گریه می‌کرد.

  • بیشتر بخوانید:
  • برای مطالعه معرفی آخرین کتاب‌های منتشر شده از سوره مهر اینجا کلیک کنید

مادرم شب‌ها برای آرام کردن من قصه می‌گفت، مرا ناز می‌کرد و می‌بوسید. می‌گفت: «انشاءالله که زود خوب می‌شوی و می‌روی مدرسه درس می‌خوانی، بعد می‌روی شهر نوکر دولت می‌شوی، حقوق می‌گیری، ما را می‌بری زیارت «امام رضا(ع)»، برایمان پول می‌فرستی چند تا اتاق بزرگ می‌سازیم و بعد برایت هفت شبانه روز جشن عروسی می‌گیریم!»

تمام قصه‌ها و آرزو‌های مادرم واقعیت پیدا کرده بود، بجز یک چیز که در قصه‌هایش نشنیده بودم؛ نگفته بود که چه بلا‌هایی به سرت خواهد آمد 

انتهای پیام/

منابع خبر

اخبار مرتبط