سریال خواهران و برادران قسمت ۲۲۵

پندار - ۷ خرداد ۱۴۰۲

مهمانی تعیین جنسیت بچه‌ی شنگول

اوگولجان به آیبیکه می‌گوید برک دوباره دیوانه نمی‌شود؟ آیبیکه می‌گوید به نظر می‌آید خوب شده باشد. اوگولجان هم از او حمایت می‌کند و می‌گوید خوشحالم که حالت خوب است. بعد کنار شنگول می‌روند و اوگولجان می‌گوید جنسیت بچه را فهمیده است و آیبیکه هم پیشنهاد می‌کند جشن تعیین جنسیت برای بچه بگیرند. شنگول هم قبول می‌کند.

عاکف به کارش برمی‌گردد

نباهت با دوروک تماس می‌گیرد که این وقت شب کجاست؟ دوروک می‌گوید منتظر آسیه است که از کار برگردد. نباهت می‌گوید مگر تو راننده‌اش هستی؟ دوروک می‌گوید راننده نه دوستپسرش هستم.

"مهمانی تعیین جنسیت بچه‌ی شنگولاوگولجان به آیبیکه می‌گوید برک دوباره دیوانه نمی‌شود؟ آیبیکه می‌گوید به نظر می‌آید خوب شده باشد"نباهت می‌گوید من برای چک کردن یک ایمیل از لپ تاپ تو استفاده می‌کنم چون لپ تاپ خودم در کلوب جا مانده است. دوروک هم می‌گوید مشکلی نیست. نباهت روی میز دوروک عکسش با آسیه را می‌بیند بعد متوجه برگه‌ی انشای دوروک می‌شود و آن را می‌خواند. دوروک در هر سطر درباره‌ی زندگی با آسیه رویا پردازی کرده است و نباهت از این عصبانی است که چرا پسرش به تحصیل در خارج از کشور فکر نمی‌کند. حتی عکس خودش و آسیه روی زمینه‌ی لپ تاپ بود.

نباهت از وضعیتش عصبانی می‌شود و لپ تاپ را می‌بندد.

یاسمین متوجه کیف سوگی می‌شود

یاسمین کیف مادر بزرگش را دید و به یاد وقتی افتاد که مادرش آن را در دست داشت. از مادرش پرسید چند روز مادربزرگش را آنجا نگه داشته است مادرش می‌گوید سه روز اما اگر کارهای اداری بیشتر طول می‌کشید، بیشتر هم او را نگه می‌داشت.

نباهت با خودش فکر می‌کند که آسیه پسرش را به باتلاق می‌کشاند. زنگ در می‌خورد و نباهت کاغذهایی را می‌بیند که او را به جهتی هدایت می‌کنند. عاکف را می‌بیند که برایش شیرینی

 

و گل آورده است. بازهم خودش را در دل نباهت جا می‌کند.

برک از آیبیکه حمایت می‌کند

برک و آیبیکه در پارکینگ مشغول رقصیدن هستند که ناگهان در پارکینگ باز می‌شود و آیلا می‌آید.

"بعد کنار شنگول می‌روند و اوگولجان می‌گوید جنسیت بچه را فهمیده است و آیبیکه هم پیشنهاد می‌کند جشن تعیین جنسیت برای بچه بگیرند"می‌گوید این دختر باز اینجا چه کار دارد؟ بس نبود یک بار پسرم را اینقدر ناراحت کردی؟ آیبیکه می‌گوید اما پسرتان هم من را ناراحت کرده بود. برک سعیمی‌کند از آیبیکه حمایت کند و هرو از آنجا می‌روند.

عاکف و نباهت در خانه‌ی نباهت نشسته اند. نباهت می‌گوید با این کار می‌خواهی به کارت برگردی؟ عاکف می‌گوید نه، چه فکری راجع به من کردیالبته که خیلی دلم برای آنجا تنگ شده. بعد هم شروع به مظلوم نمایی می‌کند و نباهت هم می‌پذیرد که با احمد صحبت کند و او را برگرداند. بعد عاکف می‌پرسد پسرمان کجاست.

نباهت می‌گوید مثل یک راننده منتظر آسیه است. بعد هم از نگرانی‌اش درباره‌ی آینده‌ی دوروک با آسیه می‌گوید. عاکف هم او را تایید می‌کند و به خانه‌اش برمی‌گردد.

بیشتر ببینید:

سریال خواهران و برادران قسمت ۲۲۳

مه 29, ۲۰۲۳

سریال خواهران و برادران قسمت ۲۲۲

مه 28, ۲۰۲۳
قبلی بعدی

سر میز صبحانه باز هم یاسمین غذا نمی‌خورد و احمد از این موضوع ابراز نگرانی می‌کند. بعد سرپ می‌آید و پیشنهاد جشن تولد برای مادرش را می‌دهد. یاسمین عصبانی می‌شود که با این که هنوز چهلم مادربزرگ نگذشته به فکر جشن هستید؟ شوال می‌گوید به هر حال زندگی می‌گذرد.

"شنگول هم قبول می‌کند.عاکف به کارش برمی‌گرددنباهت با دوروک تماس می‌گیرد که این وقت شب کجاست؟ دوروک می‌گوید منتظر آسیه است که از کار برگردد"یاسمین می‌گوید تو قلب نداری مامان و آنجا را ترک می‌کند. احمد هم حرف یاسمین را تایید می‌کند و می‌گوید بهتر است جشن کوچکی بگیریم. شوال می‌گوید نه! چیزی که من می‌خواهم می‌شود، یاسمین هم اگر عذادار مادر بزرگی است که قبلا به او اهمیتی نمی‌داد برود در اتاقش بماند. یاسمین می‌رود و از سلط زباله کیف مادر بزرگش را در می‌آورد.

بچه‌ها خانه را برای جشن تعیین جنسیت تزئین کرده‌اند. اورهان هم که گونول را در جریان گذاشته بود، به جشن آمده است.

گونول از پشت پنجره‌ی خانه‌ی شنگول آنها را نگاه می‌کند. یک سبد هم با خودش آورده که اگر کسی متوجه آنها شد بگوید برای خرید آمده است.

یاسمین جلوی در انبار ایستاده و از پدرش می‌خواهد از انباری پمپ را بیاورد چون خودش می‌ترسد آنجا موشی باشد. احمد می‌رود و کیف مادرش را آنجا می‌بیند و از یاسمین می‌پرسد این کیف مال کسیت؟ یاسمین می‌گوید نمی‌دانم شاید باید بازش کنیم. در همین لحظه شوال می‌رسد و می‌گوید این کیف من است. آن را می‌گیرد و به احمد می‌گوید خودش به یاسمین کمک می‌کند.

"نباهت می‌گوید من برای چک کردن یک ایمیل از لپ تاپ تو استفاده می‌کنم چون لپ تاپ خودم در کلوب جا مانده است"احمد می‌رود و شوال که متوجه هدف یاسمین شده، او را حسابی کتک می‌زند و می‌گوید کاش تو هم مثل مادربزرگت می‌مردی و او را به زمین می‌اندازد.

در جشن تعیین جنسیت، آیبیکه و اوگولجان لباس‌های بادی می‌پوشند و اعلام می‌کنند اگر اوگولجان ببرد بچه پسر و اگر آیبیکه ببرد، بچه دختر است. بعد از چندین دقیقه بازی، اوگولجان اعلام می‌کند که بچه پسر است. اورهان هم بلند می‌شود و دست می‌زند. شنگول هم به او می‌گوید آرزویت برآورده شد همیشه دوست داشتی یه پسر دیگه داشته باشیم. اورهان هم اشک می‌ریزد و می‌گوید مهم سلامت بچه است.

آیبیکه و اوگولجان هم آرزو می‌کنند کاش آنها جدا نمی‌شدند، کاش حداقل دوباره به هم برسند.

یاسمین خودش را به خطر می‌اندازد

یاسمین خاطراتش با مادربزرگش و عمر را مرور می‌کند و قصد نابود کردن خودش را دارد. یاسمین با عمر تماس می‌گیرد و به او می‌گوید شاید تو یه زندگی دیگه می‌تونستیم خواهر و برادر خوبی باشیم، عمر تو پسر خوبی هستی اما منم دختر بدی نیستم، اینو فراموش نکن، باشه؟ عمر متوجه صدای غیر طبیعی یاسمین می‌شود. یاسمین می‌گوید من دیگه نمی‌خوام زندگی کنم، کاش فرصت بیشتری داشتم که بشناسمت و بیهوش می‌شود. عمر سریعا به خانه‌شان می‌رود.

نباهت به دنبال آسیه می‌دود و از او می‌خواهد دقایقی با او صحبت کند.

"نباهت روی میز دوروک عکسش با آسیه را می‌بیند بعد متوجه برگه‌ی انشای دوروک می‌شود و آن را می‌خواند"نباهت به او می‌گوید تو داری پسر منو به مسیر اشتباهی می‌بری، پسر من دو سال پیش که با تو آشنا نشده بود آرزویش این بود که بتواند دور دنیا برود و در بهترین دانشگاه‌ها درس بخواند. اما حالا می‌خواهد با تو چهارتا بچه داشته باشد و مثل یک درویش زندگی کند. این برازنده‌ی پسرم نیست. تو هم موفق باشی. آسیه به شدت غمگین می‌شود و گریه می‌کند.

عمر به در خانه‌ی احمد می‌رود و سراغ یاسمین را می‌گیرد.

شوال می‌گوید یاسمین حالش خوب است. عمر می‌گوید لطفا چک کنید تماس گرفت با من صداش خوب نبود. همگی به سمت اتاق یاسمین می‌روند. در اتاقش قفل است. عمر در را به سختی باز می‌کند.

"دوروک در هر سطر درباره‌ی زندگی با آسیه رویا پردازی کرده است و نباهت از این عصبانی است که چرا پسرش به تحصیل در خارج از کشور فکر نمی‌کند"یاسمین دارو خورده و بی‌هوش است او را به بیمارستان می‌برند.

پدر تولگا قلک بچه‌ها را پیدا کرده و آنها را تحقیر می‌کند که با این پول می‌خواهید زندگی جدید داشته باشید؟ فکر می‌کنید آدم شده‌اید؟ تولگا می‌گوید بله می‌خواهیم یک زندگی شاد بدون تو داشته باشیم. پدر قللکشان را به زمین پرت می‌کند و از این به بعد اجازه‌ی مدرسه یا بیرون رفتن به بچه‌هایش نمی‌دهد. تولگا لیلا را بغل می‌کند و می‌گوید همین امشب از این خانه می‌رویم و دیگر بر نمی‌گردیم.

دکتر می‌گوید خوشبختانه در زمان کوتاهی رسیده‌اند و اعضای داخلی یاسمین آسیبی ندیده‌اند چون معده‌اش سریعا شستشو داده شده است. عمر به یاسمین لبخند می‌زند و می‌رود. احمد او را صدا می‌کند و می‌گوید عمر اگر تو نبودی شاید دخترمممنونم.

او را در آغوش می‌گیرد و می‌گوید پسرم، ممنونم پسرم. شوال و سرپ به آنها خیره می‌شوند. سرپ عصبی می‌شود.

مرتبط

منابع خبر

اخبار مرتبط

ایسنا - ۸ مهر ۱۴۰۰
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱