قسمت چهارصد و هفتاد گودال
سریال گودال قسمت چهارصد و هفتاد 470Çukur Serial Part ۴۷۰
گودال
۷۲
ناظم پشت میز شطرنج نشسته و در حالی که به رو به رویش نگاه می کند گاهی چیزی می گوید. در همین حین امراه سراسیمه می رسد و از او می پرسد شخصی به نام الویس را می شناسد یا نه. ناظم می گوید یکی از شرکای پدرشان است و آدم درستی نیست اما نمی داند کجا می تواند باشد. امراه می گوید: «برادر من، این برای من موضوع مرگ و زندگیه.» ناظم که منظور او را نمی فهمد می گوید واضح تر صحبت کند و امراه می گوید: «الویس تمام زن های کوچوالی رو دزدیده و در مقابل بابام رو می خواد.» ناظم می گوید: «به احتمال زیاد کسی که بابامو نجات داده خود الویسه. برای خلاص شدن از دست کوچوالی ها بازی ترتیب داده.» او به امراه هم لیست مکان های بایکال را می دهد.
" سریال گودال قسمت چهارصد و هفتاد 470Çukur Serial Part ۴۷۰ گودال۷۲ناظم پشت میز شطرنج نشسته و در حالی که به رو به رویش نگاه می کند گاهی چیزی می گوید"
در طرف دیگر زنان کوچوالی را بالاخره کنار هم می برند و سلطان همه آنها را در آغوش می گیرد. گزیده از محبت بین آنها تعجب می کند و به سردی حال سنا را می پرسد. الویس سراغ آنها می آید و می گوید مردانشان بی عرضه اند و برای نجات جان آنها هیچ کاری نمی کنند و بعد از زنی که کنار اوست می خواهد چیزی از آنها را برای مردانشان بفرستد.
یاماچ سراغ رجب می رود و می گوید باری دارد که اگر رجب آن را از مرز رد کند پول خوبی به او خواهد داد. مرد می پرسد چه باری و یاماچ جواب می دهد: «بار وجدان.» و مشتی حواله صورتش می کند.
مرد را تا زمانی که چیزی در مورد الویس و رابط خارج از کشور بگوید کتک می زنند. مرد چیزی نمی گوید تا اینکه یاماچ پیامی در گوشی او پیدا می کند و سراغ ودات فرستنده اش را می گیرد. یاماچ به محل کار ودات می رود و او با تهدید و شکنجه هم نم پس نمی دهد. متین یک ساک پر از پول گوشه دفتر او پیدا می کند و یاماچ می گوید: «مثل اینکه مسافری!» مرد می گوید: «حالا که الویس رو می شناسی می دونی که اگه به پولاش دست بزنی زنده نمی مونی.» یاماچ اسلحه را روی سر او می گذارد و محل قرارش با الویس را از او می خواهد.
در قهوه خانه برای ادریس یک پاکت می آورند.
"برای خلاص شدن از دست کوچوالی ها بازی ترتیب داده.» او به امراه هم لیست مکان های بایکال را می دهد"درون آن یک دسته مو با یک یادداشت هست: «یه مو از سر کسی کم نشه.»
وارتلو، مدد و عمو به تک تک مکان های بایکال سر می زنند اما چیزی پیدا نمی کنند.
علیچو در سوی دیگر به محل قرارش با لاز می رود. لاز او را از جای دورتری نشانه گرفته اما علیچو سرش را برنمی گرداند. او به علیچو زنگ می زند و می گوید به ساختمان پشت سرش نگاه کند. علیچو می گوید به کیسه زیر پنجره نگاه کند.
لاز از دورن کیسه یک آبنبات پیدا می کند و سرش را که برمی گرداند علیچو با اسلحه بالای سر اوست. علیچو او را به کلبه اش می برد.
یاماچ کسی را که ساک پول را از ودات تحویل می گیرد تعقیب می کند اما آنها با یک نقشه از پیش تعیین شده وانمود می کنند جا ماندا اند تا افراد الویس مطمئن شوند که فرار کرده اند. اما یک گوشی در داخل ساک ها گذاشته اند و از طریق آن محل الویس را پیدا می کنند. متین به افراد گودال خبر می دهد تا خودشان را برسانند.
علیچو به صدای هاله در دستگاه ضبطش گوش می دهد و لاز در تاریکی در حالی که دست و دهانش بسته است به او نگاه می کند.
"در طرف دیگر زنان کوچوالی را بالاخره کنار هم می برند و سلطان همه آنها را در آغوش می گیرد"هاله می گوید: «امروز با علیچو یه چیز عجیب رو تجربه کردم. رو به روم نشسته بود ولی انگار در یک زمان نیستیم. یا انگار در یک زمانیم ولی اون تو دنیای دیگه ایه. دنیایی که از دنیای ما ساده تر و پاک تر بود. اما خواستم بگم از چشمات می خونم که یه جایی همین طرفایی.
از نگاهت به من اینو می فهمم. شاید نمی دونی عشق یعنی چی ولی من عشق رو تو چشمات می بینم. می خوام برم تو عمق چشمات و تو رو از اونجا بشکم بیرون. من امیدی دارم. شاید هم تو منو بکشونی تو اون دنیای پاکت علیچو.» علیچو گریه می کند.
"الویس سراغ آنها می آید و می گوید مردانشان بی عرضه اند و برای نجات جان آنها هیچ کاری نمی کنند و بعد از زنی که کنار اوست می خواهد چیزی از آنها را برای مردانشان بفرستد"
به ناظم خبر می دهند که کوچوالی ها در حال حمله با الویس هستند. ناظم می گوید: «عالیه. به الویس خبر بدین که کوچوالی ها دارن میان. آماده باشه.» رو به روی ناظم، پشت صفحه شطرنج، بایکال با دست و پای بسته نشسته است. ناظم یک آخرین مهره را پیش می برد و می گوید: «کیش و مات.» و بعد همه مهره ها را روی زمین می ریزد و می گوید: «بازی تموم شد باباجون.
من بُردم.»
با نیامدن علیچو نقشه یاماچ برای حمله به الویس به مشکل می خورد. سلیم می گوید از وارتلو کمک بگیرند. قرار بر این می شود که مدد و وارتلو نگهبانان دم در را بی سر و صدا بکشند و راه را برای افراد گودال باز کنند. وارتلو و مدد ماشینشان را خاموش می کنند و شروع به هل دادنش به سمت مکان اولیس می کنند. آنها از نگهبان ها می خواهند کمکشان کنند و به این ترتیب آنها را بیرون می کشند و بیهوششان می کنند.
"یاماچ سراغ رجب می رود و می گوید باری دارد که اگر رجب آن را از مرز رد کند پول خوبی به او خواهد داد"وارتلو علامت می دهد که یاماچ و افرادش وارد شوند. پاشا می گوید: «این اطراف یه کم بیش از حد سوت و کوره.» اما کاری نمی شود کرد. آنها داخل شده اند و ادامه می دهند. داخل اصطبل اثری از زنان نیست. آنها در تله افتاده اند و افراد الویس محاصره شان می کنند.
قسمت بعدی - سریال گودال قسمت چهارصد و هفتاد و یک ۴۷۱ قسمت قبلی - سریال گودال قسمت چهارصد و شصت و نه ۴۶۹ Next Episode - Çukur Serial Part ۴۷۱ Previous Episode - Çukur Serial Part ۴۶۹اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران