روابط ایران با روسیه و چین لازم است اما فراموش نکنیم که این دو کشور هم سلطه طلب هستند
مقاله منتشر شده با این ادعا که روسیه دیگر سلطهطلب و ایدئولوژیک نیست؛ ضمن تأکید بر بیتجربگی وزیر (کنایه به جوانی او از طرف روزنامهای که خود عنوان جوان را یدک میکشد) او را به بیاطلاعی از «کلام امام حتی در سطح یک فعال سیاسی تازهکار» متهم کرد و این صحبتها را نشانه بیتجربگی او دانست.
مقاله روزنامه جوان هرچند واکنشی سیاستزده به یک سخنرانی بود؛ اما پرسشهای مهمی را درباره چیستی مفهوم شرق غیرایدئولوژیک و همچنین فهم محافل نزدیک به تصمیمسازی از استقلال در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران، پیشروی نخبگان سیاسی و علمی کشور قرار داد. آیا واقعا شرق ایدئولوژیک وجود خارجی ندارد و ما تنها با شرق جغرافیایی روبهرو هستیم؟ و آیا اصولا در قرن ۲۱ که ابزارهای بسیج عمومی بیشتر و تکاملیافتهتر از هر زمان دیگری است، میتوان جغرافیایی را یافت که فاقد ایدئولوژی باشد؟
از شرق ایدئولوژیک به شرق غیرایدئولوژیک؟!
ایدئولوژی دارای دو بخش اصلی است: یکی، کار و فعالیت ذهنی کارگزار و دیگری، عمل و رفتار او. از این منظر اگر ایدئولوژی در قرن ۲۰ هر دو عنصر سازنده را به شکل پررنگ داشت و همانطور که گفته شد، ابزاری برای خاصگی ملتها بود در قرن ۲۱ ایدئولوژی بیشتر متمرکز بر ویژگی دوم و ابزاربودگی برای رسیدن به قدرت و نفوذ است. ازاینرو ایدئولوژیهای قرن ۲۱ در سطح بینالملل با وجود خاستگاههای مختلف همه یک هدف را دنبال میکنند که نشئتگرفته از ادبیات سرمایهداری است.
برخلاف ادعای مطرحشده در روزنامه جوان، شرق و بهخصوص چین در کاپیتالیسم گوی سبقت را از آمریکا و اروپا ربوده است. اگر روزگاری سرمایهداری بازار آمریکایی (Market Capitalism) حرف اول را میزد و به دنبال آن سرمایهداری رفاهی اروپایی (Welfare Capitalism) خودنمایی میکرد، امروز ما با سرمایهداری رفاقتی روسیه (Predatory Capitalism) و سرمایهداری سوسیالیستی چین (Socialist Capitalism) مواجه هستیم.
دراینبین سوسیالیسم بازارمحور چین با تکیه بر سرمایهداری دولتی در حال تسخیر دنیا و ارائه خود بهعنوان الگویی موفق از حکمرانی است که جنبههای متعددی از آن ازجمله در حکمرانی سایبری در بین دولتمردان کشور ما نیز طرفداران زیادی دارد.
بدونشک امروزه چین شاگرد اول آموزههای هژمونی گرامشی از یک سو و تبدیل آموزههای قدرت نرم جوزف نای به قدرت هوشمند از سوی دیگر برای نیل به قدرت است؛ بنابراین همه این کشورها در بسترِ نظم سرمایهدارانه لیبرال عمل میکنند و الزامات آن، ازجمله تبعیت از تحریمهای ظالمانه علیه ایران را نیز پذیرفتهاند.
"بازسازی هویتی اوراسیایی روسیه با درآمیختن با ویژگیهای فردی پوتین به ایجاد مکتبی در این کشور انجامیده که تحت عنوان پوتینیسم شناخته میشود"هر دو کشور روسیه و چین علاوه بر ایدئولوژیهای اقتصادی مذکور، در سیاستهای خارجی و امنیت بینالمللی خود نیز از ایدئولوژیهای سلطهجویانهای پیروی میکنند که به یُمن اقتدار و استقلال کشور تا به امروز متوجه ما نشده است.
روسیه بعد از ناکامی ایدئولوژیک دوره یلتسین با تمسک به آموزههای کلیسای ارتدوکس خود را رم سوم و مرکز تمدن اوراسیایی میداند. بازسازی هویتی اوراسیایی روسیه با درآمیختن با ویژگیهای فردی پوتین به ایجاد مکتبی در این کشور انجامیده که تحت عنوان پوتینیسم شناخته میشود. این هویت ایدئولوژیک به دنبال احیای عظمت روسیه و تضمین سلطه آن بر مناطق پیرامونی درست براساس دوران شوروی و حتی روسیه تزاری و پیگیری ایده نفوذ کلاسیک (بر مبنای کشورگشایی) از سوی این کشور است؛ وگرنه مسکو این همه در منازعات قفقاز، کریمه و شامات هزینه نمیکرد. یا دولت چین هرچند برچسب کمونیستی را حمل میکند؛ اما در دو دهه اخیر بازهای چینی صاحب قدرت، نوعی ملیگرایی تهاجمی را با آموزههای کنفسیوسی، عقلانی و بازتولید کردهاند که بهخوبی خود را در نحوه رفتار چین در هنگکنگ، سنگاپور، دریای چین جنوبی، سیاستهای تجاری تهاجمی برای تصاحب بازارهای کشورهای کمتر توسعهیافته در آفریقا، آسیای میانه و اروپای شرقی و تعامل دولت این کشور با اویغورهای مسلمان نشان میدهد.
در این زمینه توجه به مفهوم «نفوذ فریبنده» در سیاست خارجی چین و جستوجوی منابع قدرت و نفوذ توسط این کشور در قالب طرحهایی مانند یک جاده، یک کمربند با هدف تسلط بر زیرساختها، جاده ابریشم دیجیتال با هدف تسلط بر جریان داده و ساخت چین ۲۰۲۵ با هدف تسلط بر فناوریهای لبه، تأییدکننده این مدعاست.
بنابراین از میان سه برچسب ایدئولوژیکی، کمونیستی و نفوذ (سلطه)طلبی، ممکن است تنها شرق کمونیست دیگر وجود خارجی نداشته باشد؛ ولی شرق سلطهطلب ایدئولوژیک (چه در قالب نفوذ به معنای کلاسیک و چه در شکل فریبنده آن) نهتنها وجود دارد؛ بلکه در سالهای اخیر، فعالتر نیز شده است. ازاینرو برخلاف ادعای نویسنده مقاله روزنامه جوان نباید با نگاهی سادهانگارانه فرض کرد که دو قدرت اوراسیایی به دنبال سلطه نیستند که اگر چنین نمیبود، ابتکار یک پهنه یک راه که نوعی طرح مارشال چینی به شمار میآید، در کار نبود و عضویت ایران در سازمان همکاری شانگهای و اتحادیه اوراسیایی با اماواگرهای فراوان مواجه نمیشد.
براساس آنچه به اختصار اشاره شد، میتوان ادعا کرد قرن ۲۱ به مراتب بیشتر از قرن ۲۰ ایدئولوژیک و محل نزاع ایدئولوژیها خواهد بود؛ هرچند این نزاع شاید شکل قرن بیستمی نداشته باشد و بیشتر در قالب نزاع بین سرمایهداری خوب و بد متبلور شود. مراد از این استدلال کاستن از اهمیت شرق برای جمهوری اسلامی ایران یا شرقهراسی برای فراموشی غربهراسی یا آمریکاهراسی نیست؛ بلکه مراد شناخت واقعی شرق و غورکردن در مفهوم استقلال بهعنوان یکی از مبانی بنیادین انقلاب اسلامی است.
در این زمینه باید توجه کرد که نگاه تقلیلگرایانه به مفهوم استقلال و تعریف محدود از آن در قالب صرفا استقلال ایدئولوژیکی، آسیبزا است؛ بهویژه اینکه این تعریف از استقلال ایدئولوژیکی نیز بر مبنای فهمی منسوخ از ایدئولوژی صورت گرفته است؛ فهمی که ایدئولوژی را در قالب کهنه آن، بهعنوان یک جهانبینی انتزاعی و نه در شمایل جدید آن بهعنوان راهنمای عمل کشورها به منظور جستوجوی حوزههای نفوذ، درک میکند.
رابطه با شرق در سیاست خارجی جمهوری اسلامی ایران همواره حائز اهمیت فوقالعاده بوده است. در این زمینه، دو گروه را میتوان از یکدیگر متمایز کرد: گروهی که از رابطه با شرق برای متوازنسازی سیاست خارجی بهویژه در قبال غرب و براساس اصل نه شرقی نه غربی و تأمین منافع ملی استفاده میکنند و تبلور نگاه خردمندانه آنها را میتوان در قرارداد 25ساله همکاری ایران و چین دید.
۲۳۳۰۲
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران