جمهوری اسلامی و توابسازی غیابی
ما به سرکردگی رهبران روحانیمان تنها یکبار در معیت آزادی بودیم، در روز تدفین آن.
کارل مارکس، نقد فلسفه حق هگلعزتالله ضرغامی وزیر میراث فرهنگی و گردشگری جمهوری اسلامی در یک برنامهی تلویزیونی مطالبی را تحت عنوان « دفاع » از هنگامه قاضیانی بازیگر سینما مطرح کرد که معرف شکل تازهای از توابسازی در نظام جمهوری اسلامی است : توابسازی غیابی.
… به روایت ضرغامی
ضرغامی در بخش اول این گفتگوی تلویزیونی تاکید کرد که تصمیم ندارد همهی حرفهایی را که بین او و هنگامه قاضیانی ردوبدل شده است بیان کند و از طرف خانم قاضیانی نیز چنین اجازهای ندارد، اما به رغم عدم مجوز به بهانهی دفاع از او بخشی از محتوای گفتگو در این دیدار خصوصی را افشاء کرد.
در این گفتگو ضرغامی ابتدا از رابطهی بسیار خوبش با هنگامه قاضیانی یاد و تعریف میکند که پس از دستگیری و آزادی با او تماس گرفته و پرسیده: «چرا ترا گرفتند؟ موضوع این ویدئو چیه؟ بیا به من بگو!». بنا به گفته ضرغامی، آنها همدیگر را ملاقات میکنند. و در این دیدار به نقل از ضرغامی، هنگامه قاضیانی تاکید میکند که «شما مرا میشناسید من با خیلی از دیگرانی که الان متهم به این چیزا هستند، متفاوتم» (منظور سلبریتیهایی هستند که در حمایت از اعتراضات جنبش انقلابی ژینا حجاب از سر برداشتند). ضرغامی نیز این حرف را تائید و به سوابق خانم قاضیانی اشاره میکند: «راست میگه، اصلا از جنس اونا نیست، حرفهاش در جشنواره فجر ماندگاره… اصلا کارهای دفاع مقدس، آدم با سواد با مطالعه، سالم، یه کسیه برای خودشه».
در ادامه، ضرغامی به گزارش ماجرا از زاویه خودش میپردازد: هنگامه قاضیانی در جریان اغتشاشات تحت تاثیر قرار میگیرد و در حمایت از معترضان چند توییت میزند که یکی از آنها بنا اعتراف غیابی خانم قاضیانی نیز اشتباه بوده. بعد، او از سوی یکی از مقامات قضایی به دادگاه احضار میشود. به نقل از ضرغامی، خانم قاضیانی میگوید: «وقتی به من گفتند دادگاه، احضاریه، دیگه نفهمیدم چه کار میکنم!» سپس، او به خیابان میرود و ویدئوی برداشتن حجاب و گرهزدن مو را منتشر میکند. بعد هم روسریاش را سرش میکند و به خانه بازمیگردد. ضرغامی از جانب خانم قاضیانی ادعا میکند که « من اعتقاد دارم به این» ( این یعنی روسری و حجاب). در نهایت، ضرغامی خیلی کوتاه از ماجرای دستگیری خانم قاضیانی، انتقال او به زندان، سلفی گرفتن با زندانیان حرف میزند و در پایان به نقل از او، خاطرهی خوبش از بازجوهایش را بازگو میکند: « اینا بچههای خیلی خوبی بودند من الان که اومدم بیرون دلم برای اینا تنگ شده». این بخش از برنامهی ضرغامی در شبکه های اجتماعی موجود است و آنچه از محتوای آن گفته شد نقل به مضمون بود.
با توجه به اینکه هنوز هیچ واکنشی از سوی هنگامه قاضیانی در رابطه با این ملاقات و محتوای گفتگوی ردوبدل شده صورت نگرفته است، و با توجه به سوابق دروغگویی و تحریف مقامات دولتی ج.ا. فعلا در مورد صحت و سقم جزئیات این ملاقات نمیتوان نظری داد، اما بهرغم این عدم قطعیت با قاطعیت تمام میتوان اعلام کرد که حتی اگر تمام نقلوقولها موبهمو درست باشد، کل این حرفها دروغ است.
ضرغامی ابتدا معنای «اعتراضات» مردمی را در قالب «اغتشاشات» قلب و تحریف میکند و حق مشروع اعتراض را «غیرقانونی» برمیشمرد. سپس در روایت او، سرکوبهای غیرانسانی و وحشیانه نیروهای حکومتی در اعتراضات به برخورد یک مقام قضایی و احضار خانم قاضیانی به دادگاه تقلیل داده میشود. در این روایت تحریف شده، این فرایند قضایی موجب تعمیق لجاجت شخصی و منجر به اقدام اعتراضی کشف حجاب قاضیانی میشود. و نهایتا این سناریوی جعلی با پایانی خوش (برای جمهوری اسلامی) بسته میشود: با سلفی با زندانیان و برخورد خوب بازجوها، آزادی از زندان و دلتنگی برای بازجوها و تادیب و توبه هنگامه قاضیانی.
این روایت رسواتر از آن است که نیاز به تحلیل جزئیاتش باشد. آنچه اما در وهلهی اول مهم است، این است که حتی با فرض قبول صداقت و حسننیت ضرغامی،عمومیکردن خلوت خصوصی انسانها، بدون اجازهی روشن و آگاهانهی آنها، حتی به بهانهی دفاع از آنها، مصداق عینی خیانت، ریاکاری و چیزی جز تعرض و تجاوز به ساحت خصوصی آدمها نیست. این رویکرد ابزارگرایانه به انسان حاکی از تباهی و عمق بیاخلاقی ریشهدار حاکمان جمهوری اسلامی است.
روایتسازی از طریق غایبسازی
آنچه با آن مواجه هستیم نوعی فرایند توابسازی غیابی است که نظر به آن هر بحثی در مورد حقیقت محتوای گفتوگوی هنگامه قاضیانی و عزتالله ضرغامی اهمیتی ثانویه پیدا میکند. نه فقط درونیترین جلوه هستی انسان مورد تعرض و تجاوز واقع شده است، بلکه تفاوت میان حضور و غیاب سوژهای که روایت حول او شکل گرفته رنگ باخته است. در این توابسازی غیابی، تایید یا تکذیب هنگامه قاضیانی از پیش در پرانتز گذاشته شده است و او تبدیل به ابزاری صرف و موجودیتی منفعل شده که لازم نیست حتی دیگر سخنی بگوید یا به اجبار اعترافی بکند تا حقانیت نظام هیولایی ج.ا. ثابت شود.
در جریان این توابسازی غیابی، ضرغامی نه تنها از حق آزادی هنگامه قاضیانی دفاع نمیکند بلکه از کانال مجرمسازی او ، آزادیش را به عنوان جرم مجازات میکند. عمل گرهزدن مو و همبستگی با اعتراضات از سوی ضرغامی به عنوان نقضِ آزادی و جرمی از پیش اثباتشده، فرض گرفته میشود. و سپس براساس صلیبِ آزادی، آزادی صلیب حقانیت پیدا میکند.
در واقع حتی اگر نقلوقولهای ضرغامی صددرصد و بدون یک کلمه کموکاست و پسوپیش منتقل شده باشد،اصل ماجرا تفاوتی ایجاد نمیشود: در وهلهی نخست (و در مقام زیرمتن)، هنگامه قاضیانی نه فقط به خاطر آنچه انجام داده (یعنی برداشتن روسری و انتشار ویدئوی اعتراضی)، بلکه جدا از عملش به دلیل آنچه اندیشیده یعنی همبستگی با اعتراضات (گیرم تحت تاثیر جو اعتراضات) مستحق مجازات تلقی شده است. بدین ترتیب، پلیس و بازجویی عمل به بدل به پلیس و بازجوی نیت میشود و هنگامی که ضرغامی از هنگامه قاضیانی دفاع میکند در واقع به عنوان «قاضی» آزادی را به نام «هنگامه» (آشوب) مجازات میکند.
در روایت ضرغامی، جای استثناء و قاعده نیز عوض میشود : سرکوبهای وحشیانه و نظاممند به تندروی افراد مشخص تقلیل داده میشود تا بار مسئولیت کاستیهای عینی در نظام قضائی و نظام هیولاوش ج.ا. ماستمالی شود. به قول مارکس:
«بار مسئولیت کاستیهای عینی یک نهاد را به افراد نسبت میدهند تا ریاکارانه وانمود کنند بهبودی در امور رخ داده بدون انکه بهبود اساسی رخ داده باشد….افراد و وسائل را قربانی میکند تا خود نهاد اصلی حفظ شود. به این ترتیب توجه جماعت سطحی منحرف میشود و بیزاری از نهاد اصلی به بیزاری از افراد بدل میشود.»[i]
موضوع مهم اما در واقعیت امروز ایران این است که نظام ج.ا. حتی تا این اندازه عقب ننشسته است که تن به قربانی کردن یک سرباز صفر از لشکر سرکوبگر خودش بدهد. ضرغامی نیز در بهاصطلاح دفاع از هنگامه قاضیانی حتی تا حد محکوم کردن تندرویی مقام قضائی پیش نمیرود، بلکه در این محاکمهی غیابی، جرم، احساس همبستگی با جنبش انقلابی ژیناست، و مجرم و محکوم هنگامه قاضیانی و جنبش انقلابی ژینا.
Ad placeholder
تناقضات فرهنگ ریش سفیدی در جمهوری اسلامی
مشکل ضرغامی و حاکمان جمهوری اسلامی در این است که از یکسو بافت ذهنی و نسب تاریخی آنها ریشه در فرهنگ عقبماندهی فئودالی دارد اما از سوی دیگر هستی اجتماعی آنان در تضاد با این بافت در حفظ بدترین و بیقواره ترین شکل نظام سرمایهداری است. به همین دلیل از هر دو سو حاملان و نمایندگان بدترین جنبههای این دو نظام و به همان اندازه به لحاظ اخلاقی و فرهنگی فاقد تکیهگاههای ریشهدار معنوی هستند.
ضرغامی به عنوان یکی از افراد بلندپایهی حاکمیت ج.ا. نقش کدخدا را در مناقشهی هنگامه قاضیانی به عهده میگیرد تا از کانال ریش سفیدی ممنوعیت فعالیت سینمایی سلبریتیهای دوست را رفع کند، اما به سنت سلحشوری، عیاری و رازداری این فرهنگ وفادار نمیماند. راز خلوت خصوصی را رسانهای و عمومی میکند و به اعتماد هنگامه قاضیانی خیانت میکند. از سوی دیگر به عنوان یک وزیر در دولت رئیسی، نه در جهت دفاع از حقوق شهروندی که شامل همهی سلبریتیها از جمله هنگامه قاضیانی میشود، بلکه به شکلی استنثاءساز حرف میزد و از موقعیتش به عنوان وزیر در مهمترین رسانهی سراسری استفاده میکند تا نقش مطلویش یعنی ریش سفیدی کدخدای یک ده را بازی کند.
ضرغامی نه اخلاق عیاری نیکی در خفای فرهنگ فئودالی را میشناسد و رعایت میکند و نه مدافع تجلی و تحقق حقوق هنگامه قاضیانی و سایر سلبریتیها معترض به عنوان یک شهروند (فارغ از آنکه از حق ویژه ارتباط با مقامات بهرهمند باشند) است. آنچه با آن مواجه هستیم: نه پارادوکس سلبی «نه این و نه آن» است و نه پارالکس ایجابی «هم این و هم آن»، بلکه حفرهی عمیق و تاریک بیهویتی است. در این حفرهی تاریک و عمیق بیهویتی اخلاقی و فرهنگی که بهواسطه انقیاد و بردگی در نظامهای استبدادی که تعین مییایند، همهی انسانها به قول مارکس، «اگر نه از لحاظ ارزش بلکه از لحاظ نبود ارزش با هم برابر هستند.»[ii]
برنامه تلویزیونی ضرغامی و سناریوی توابسازی غیابیاش تنها موجب افزایش خشم و کینه هرچه بیشتر نسبت به بیاخلاقی حاکم بر نظام هیولایی جمهوری اسلامی خواهد شد. چنین اقداماتی بیش از هرچیز نیاز به آزادی را به عنوان زیباترین زیور انسان، و مخاطره غارت هرچیز کوچک و خوب و پاک را در غیاب آزادی، برجسته میکند.
Ad placeholder
پانوشت :
[i] مارکس. سانسور و آزادی مطبوعات. ترجمه. حسن مرتضوی. چاپ ۱۳۸۳.
انتشارات اختران.. ص. ۱۵-۱۶.
[ii] مارکس. سانسور و آزادی مطبوعات. ترجمه. حسن مرتضوی.
چاپ ۱۳۸۳. انتشارات اختران. ص. ۱۲۴.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران