حمله سلیمی نمین به خاندان پهلوی / قاجارها بهتر از پهلوی ها بودند

حمله سلیمی نمین به خاندان پهلوی / قاجارها بهتر  از پهلوی ها بودند
خبر آنلاین
خبر آنلاین - ۱۳ بهمن ۱۴۰۰

«عباس سلیمی نمین» در گفتگویی که با خبرگزاری وابسته به سازمان تبلیغات انجام داده است می گوید: «امروز در یک مصاف رو به گسترش هستیم، یکی از کارهایی که غرب در این مصاف می‌کند این است که از طریق دیپلماسی عمومی مقاومت مردم را کم کند.»

رئیس دفتر مطالعات و تدوین تاریخ می‌گوید: «بر اساس دیپلماسی عمومی، تلاش گسترده‌ای توسط غرب صورت می‌گیرد تا با مخدوش کردن ذهن مردم، دوران سلطه آمریکا و انگلیس بر ایران دوران مثبتی جلوه‌گر شود.»

سلیمی نمین معتقد است که در تطهیر، پهلوی‌ها مد نظر نیستند، بلکه غرب مدنظر است تا با ساختن خاطره‌ای مطلوب در اذهان بتواند بار دیگر به کشور برای تأمین منافعش به ایران بازگردد. او میان اظهاراتش، به مکتوبات خاندان پهلوی، مورخان خارجی و خاطرات افرادی مثل مصدق و بازرگان و … اشاره دارد تا صحت کلام خود را به رخ مخاطب آگاه بکشد و اصرار می‌کند که برای شناخت حقیقت باید چنین آثاری مطالعه شود.

بیشتر بخوانید:

  • مهندس بازرگان،اصلاح طلب پشیمان نبود/ او حتی در دادگاه نظامی سلطنت پهلوی با زبان قانون با حاکمان سخن می‌گفت



  • ببینید | روایت رهبر انقلاب از کشتار مردم در ۸ بهمن ۵۷ توسط رژیم پهلوی به دستور ژنرال آمریکایی!



متن کامل این گفتگو بدین شرح است:

در سال‌های اخیر شاهد تلاش برای تحریف تاریخ انقلاب بوده‌ایم؛ هدف هم تحریف برای تطهیر پهلوی بوده است، هدف این تحریف‌ها چیست؟

در مورد تلاش برای تحریف دوران پهلوی باید چند نکته مورد توجه قرار بگیرد؛ اولین نکته این است که ما همچنان در برابر فشارهای غرب قرار داریم، فشارهایی که برای دست برداشتن ما از مسیر استقلال اعمال شده و می‌شوند چرا که استقلال جمهوری اسلامی ایران اثر قابل توجهی بر سایر ملت‌ها می‌گذارد.

البته سابقه تاریخی ما نشان می‌دهد این فشارها منحصر به دوران فعلی نیست، برای مثال زمانی که ملت ایران به دنبال «ملی شدن صنعت نفت» بود، آمریکا معتقد بود که اگر اجازه دهیم ایرانی‌ها خودشان نفت کشورشان را اداره کنند، استقلال خواهی در منطقه گسترش می‌یابد و منافع ما (آمریکا) به خطر خواهد افتاد. بنابراین استدلال، سیاست آمریکا این بود که ملت ایران باید سرکوب شود تا به سرمشقی برای سایر ملت‌ها به ویژه کشورهای منطقه تبدیل نشود.

امروز در یک مصاف رو به گسترش هستیم، یکی از کارهایی که غرب در این مصاف می‌کند این است که از طریق «دیپلماسی عمومی» این مقاومت را کم کند. ایران در برابر زورگویی‌های آمریکا، انگلیس و جبهه طرفدار صهیونیست‌ها، ایستادگی کرده و در پی آن، فشار جدی را متحمل شده است که این فشار را ملت ایران تحمل کرده و می‌کند. اگر ذهن و شناخت این ملت مخدوش شود، طبیعتاً در مقاومت دچار ضعف و کاستی خواهد شد.

"ایران در برابر زورگویی‌های آمریکا، انگلیس و جبهه طرفدار صهیونیست‌ها، ایستادگی کرده و در پی آن، فشار جدی را متحمل شده است که این فشار را ملت ایران تحمل کرده و می‌کند"بنابراین بر اساس دیپلماسی عمومی، تلاش گسترده‌ای توسط غرب صورت می‌گیرد تا با مخدوش کردن ذهن مردم، دوران سلطه آمریکا و انگلیس بر ایران دوران مثبتی جلوه‌گر شود.

چرا غرب تلاش جدی دارد تا رژیم پهلوی که به وضوح از چرخه خارج شده را تطهیر کند؟

«پهلوی‌» شأن و منزلتی ندارند که امروز برای تطهیر آنها سرمایه‌گذاری شود؛ پهلوی‌ها آدم‌های نازلی بودند که جایگاهی در میان ملت ندارند. نه شخصیت سیاسی بودند و نه مثل «قاجار» عقبه خانوادگی و طایفه‌ای داشتند؛ بنابراین پهلوی هیچ پشتوانه خاندانی ندارد.

در مقایسه با پهلوی، قاجار دارای پشتوانه خانوادگی، فرهنگی و قومی بود؛ اما پهلوی از این جهات هیچ شأنیتی نداشت و فرد بی سوادی مثل رضاخان بدون آنکه هیچ شأن خانوادگی داشته باشد روی کار آمد. در ایران جماعتی به نام طایفه پهلوی نداریم درحالی‌که قاجار به لحاظ طایفه و خانواده، خانواده بزرگی بود که «مصدق»، «علی امینی» و بسیاری از سیاستمداران و نیروهای فرهنگی از نسل آن بودند.

بنابراین در تطهیر، «پهلوی‌ها» مد نظر نیستند. بلکه «غرب» مدنظر است. انگلیسی‌ها کودتایی انجام دادند و فردی را روی کار آوردند، اگر آن فرد سابقه عملکرد مثبتی داشته باشد، وجهه انگلیسی‌ها نیز مثبت خواهد بود، اما اگر وجهه و عملکرد این فرد منفی باشد طبیعتاً خاطره تاریخی ما از حضور انگلیسی‌ها در ایران منفی خواهد بود.

یعنی هدف اصلی از تطهیر و تحریف تاریخ، رژیم پهلوی نیست، هدف تطهیر کسانی است که پهلوی را روی کار آورده‌اند! این مسیر چه منافعی برای غرب در پی دارد؟

آنچه امروز در جعل تاریخ شاهد هستیم تلاش برای تبرئه نتایج دوران سلطه انگلیس و آمریکا بر ایران است که البته هر دو مورد، از طریق کودتا ممکن شد.

امروزه جعل تاریخ مثل یک دیپلماسی عمومی است؛ جعل تاریخ یعنی تلاش برای تغییر نگاه مردم نسبت به کسانی که بر ایران تسلط داشتند.

غرب تلاش می‌کند جامعه ما را نسبت به دوران سلطه، خوش‌بین کند چراکه اگر این خوش‌بینی محقق شود قادر خواهند بود مجدداً به ایران بازگردند و مقاومت را در برابر خودشان بشکنند. آنها خواهان تسلط دوباره بر ایران هستند و تنها راهی که می‌تواند مقاومت ملت ایران را مقابل زیاده‌خواهی‌های آنها بشکند، این است که ذهنیت مردم نسبت به آنها مثبت شود و امروز تلاش گسترده‌ای در این زمینه صورت می‌گیرد.

متأسفانه ما متناسب با تحول بزرگی که انقلاب اسلامی در ایران صورت داد و تأثیراتی که نهضت بزرگ ملت ایران بر سایر ملت‌ها گذاشت، در زمینه تاریخ‌نگاری سرمایه‌گذاری نمی‌کنیم و توجهی به اهمیت آن نداریم.

این روزها ادعاهای زیادی مطرح می‌شود، برای مثال گفته می‌شود «زمان» عامل پیشرفت‌های بعد از انقلاب بوده است و در هر صورت این پیشرفت‌ها به وقوع می‌پیوست؛ نگاه علمی و کارشناسی در این باره چه می‌گوید؟

این ادعا خلاف واقع است. اگر این سوال را بپرسیم که آیا استبداد پهلوی بدون انقلاب در هم کوبیده می‌شد یا نه؟ پاسخ این است که قطعاً فقط انقلاب می‌توانست شرایط را تغییر بدهد. یک حکومت دیکتاتوری و استبدادی که توسط کودتا روی کار آمده باشد هرگز روند حرکت مثبتی نخواهد داشت و خود به خود به سوی تحول پیش نمی‌رود مگر آنکه انقلابی اتفاق بیفتد. باید بدانیم بدون انقلاب هرگز تغییری در استبداد حاکم بر ایران صورت نمی‌گرفت.

زمان حکومت پهلوی، در عرصه‌های مختلف از جمله اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی، شرایط روز به روز برای مردم سخت‌تر می‌شد نه راحت‌تر! برای مثال در عرصه سیاسی در زمان پهلوی دو حزب وجود داشت، حزب «ایران نوین» و حزب «مردم».

"اگر این سوال را بپرسیم که آیا استبداد پهلوی بدون انقلاب در هم کوبیده می‌شد یا نه؟ پاسخ این است که قطعاً فقط انقلاب می‌توانست شرایط را تغییر بدهد"کار به جایی رسید که شاه حتی انتقادات خیلی صوری و «دم دستی» را نمی‌توانست تحمل کند، این دو حزب را منحل کرد و یک حزب تشکیل داد. این در حالی است که شاه در کتاب «مأموریت برای وطنم» نوشت: «من هرگز به سمت نظام یک حزبی نخواهم رفت، چون نظام یک حزبی استبدادی و دیکتاتوری است.» اما سال ۵۳ دو حزب را منحل کرد و نظام، تک حزبی شد. بعد از آن، با جمع‌آوری کتاب خود از دسترس عموم تلاش کرد حرفی که خودش گفته بود و آن را نقض کرده بود را میان مردم از بین ببرد.

روند رژیم پهلوی، کاملاً به سمت گسترش استبداد بود. اینطور نیست که استبداد به تدریج به عقلانیت نزدیک شود و خود را اصلاح کند؛ به خصوص استبدادی که پایگاهی در ایران ندارد. مثلاً درباره استبداد قاجار، می‌شد امید داشت که قاجار اعتراض مردم را تا حدی بپذیرد و تغییراتی را ایجاد کند، چراکه پشتیبان خارجی نداشت و به قدرت مردم متکی بود.

در دوران قاجار شاهد بودیم وقتی اعتراضات مردم که صورت می‌گرفت، شاه قاجار به خواسته‌های مردم تن می‌داد؛ در دوران پهلوی نه‌تنها اینطور نبود بلکه روز به روز استبداد، تندتر و ابعاد آن گسترده‌تر می‌شد.

با نگاهی به وقایع سال ۵۵ و حکومت پهلوی می‌بینیم که ساواک بر همه امور مسلط بود و حتی اگر کسی یک «شب‌نامه» هم می‌خواند به چند سال زندان و شکنجه محکوم می‌شد.

بنابراین استبدادی که پشتوانه خارجی دارد و از طریق کودتا روی کار آمده هرگز به مرور زمان در مسیر اصلاح قرار نمی‌گیرد و کشور را رو به بهبود نمی‌برد.

همچنین ادعا می‌شود در دوران پهلوی رفاه مردم قابل قبول و خوب بوده است؛ شواهد تاریخی این ادعا را می‌پذیرد؟

این حرف هم خلاف واقعیت است که در آن دوران ملت ایران رفاه داشتند؛ خیر! کتاب «خاطراتِ علم» وزیر دربار شاه را بخوانید، او اعتراف می‌کند که ۷۰ درصد مردم ایران در روستاها هستند و در «فلاکت مطلق» زندگی می‌کنند؛ یعنی آب، حمام، آموزش، جاده هیچ امکانات اولیه‌ای نداشتند.

ما کوتاهی کردیم و حتی خاطرات افراد وابسته به پهلوی را در این زمینه منعکس نکرده‌ایم. برای مثال استاندار خراسان طی بازدید از روستاهای سرخس که مرز شوروی سابق بود، می‌گوید: «دیدم که مردم نه برق، نه آب، نه بهداشت و نه مدرسه نداشتند و هیچ امکاناتی نبود.»

۷۰ درصد جمعیت ایران در روستاها از رفاه و امکانات اولیه مثل داشتن یک حمام کوچک محروم بوده‌اند! مردم کشور فاقد ابتدایی‌ترین امکانات بشری بودند درحالی‌که ایران، اولین دارنده منابع گازی است. حتی در تهران لوله‌کشی گاز تا سال ۵۷ وجود نداشت. لوله‌کشی آب تهران هم در دوران محمد مصدق که ضد پهلوی، آمریکا و انگلیس بود، صورت گرفت. تا زمان نهضت ملی شدن صنعت نفت، مردم تهران آب خوردن خود را از جوی‌ها و آب‌انبارهای مملو از زباله و حیوانات تأمین می‌کردند.

پیش از انقلاب از لحاظ امکانات بسیار ضعیف بودیم، حتی میان دو شهر تهران و مشهد، جاده آسفالت کامل، کم‌عرض و یک‌طرفه نداشتیم و نصف این مسیر «شنی» بود.

"یک حکومت دیکتاتوری و استبدادی که توسط کودتا روی کار آمده باشد هرگز روند حرکت مثبتی نخواهد داشت و خود به خود به سوی تحول پیش نمی‌رود مگر آنکه انقلابی اتفاق بیفتد"تمام بزرگراه‌های امروز، بعد از انقلاب ساخته شده است. با توجه به این حقایق تاریخی، روند استبداد در دوران پهلوی هرگز به طرف اصلاح و پیشرفت نمی‌رفت، لذا انقلاب در ایران موضوعی ناگزیر بود.

«ابوالحسن ابتهاج» رئیس سازمان برنامه و بودجه و همچنین «اسدالله علم» وزیر دربار شاه در خاطرات خود می‌گوید: «با توجه به وضع پیش آمده، مردم ایران روزی قیام خواهند کرد.» علاوه بر این بسیاری از دولتمردان پهلوی در خاطرات خود نوشته‌اند که روند مسیر اداره کشور در دوره پهلوی به سمتی می‌رود که منجر به قیام ملت ایران خواهد شد.

وقتی آمریکایی‌ها کاپیتولاسیون را ارائه می‌دهند، «باهری» وزیر دادگستری در هیئت دولت می‌گوید: «این استعمار منسوخ شده و همه می‌فهمند! مردم ایران در برابر این استعمار منسوخ شده، قیام کرده و تحمل نخواهند کرد.» بنابراین حتی وابستگان پهلوی قیام را پیش‌بینی می‌کردند.

بر این اساس حکومت پهلوی در مسیر منافع کشور و مردم قرار نمی‌گرفت...

حکومت استبدادی که از طریق کودتا روی کار آمده، هرگز در مسیر منافع مردم قرار نمی‌گیرد، چون دولت‌هایی که حامی این حکومت‌ها هستند، انتظارات ویژه دارند و می‌خواهند در یک فرصت کوتاه، بهره حداکثری ببرند. بنابراین پشتیبانان دولت استبدادی از جمله انگلیس به هیچ‌وجه اجازه نمی‌دادند که رفاه برای مردم رقم بخورد.

«ابوالحسن ابتهاج» می‌گوید: «من به آمریکایی‌ها گفتم که چرا هر سال بودجه عمرانی ایران را کم می‌کنید و فشار می‌آورید که از شما تسلیحات خریداری کنیم؟ اگر می‌خواهید تسلیحات جمع‌آوری کنید، خودتان پولش را پرداخت کنید؛ چرا از بودجه مردم کم می‌کنید؟» این یعنی حامیان دولتی که از طریق کودتا مسلط شده است، می‌خواهند در کوتاه مدت بیشترین چپاول و غارت را داشته باشند، بنابراین اجازه نمی‌دهند که سرمایه مردم صرف خودشان شود و می‌خواهند این سرمایه را غارت کنند.

به همین جهت حکومت استبدادی پهلوی در تعارض خدمت‌رسانی با مردم قرار داشت. این حرف که گفته می‌شود «اگر زمان می‌گذشت، شاید شاه هم در مسیر خدمت قرار می‌گرفت»، بی‌اساس است. شاه حتی اگر خودش اراده می‌کرد، آمریکا و انگلیس اجازه چنین چیزی را نمی‌دادند.

کما اینکه در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت، شاه و خانواده‌اش در کنار مردم قرار نگرفتند.

ملی شدن صنعت نفت، یک خواسته طبیعی و حداقلی بود، اما آیا در این خواسته حداقلی، پهلوی‌ها در کنار مردم ایران قرار گرفتند؟ خیر! بلکه با کودتاگران همراهی کرده و علیه ملی شدن صنعت نفت توطئه کردند تا جایی که مصدق مجبور شد اشرف و مادر شاه را از ایران اخراج و برای شاه محدودیت ایجاد کند؛ چرا که مرتب علیه نهضت ملی شدن صنعت نفت توطئه می‌کردند. بنابراین شاه هرگز نمی‌توانست در مسیر منافع مردم گام بردارد؛ ملت ایران راهی جز این نداشت که از طریق انقلاب، به سلطه استبدادی که مورد حمایت آمریکا و انگلیس، پایان دهد.

شاهد بوده‌ایم که فضای مجازی نقش مهمی در موج‌سازی برای تحریف تاریخ انقلاب ایفا کرده است. حضور در فضای مجازی و تولید محتوا برای این بستر در جهت «جهاد تبیین» که رهبر انقلاب بر آن تاکید کرده‌اند می‌تواند مؤثر و کارساز باشد؟

فضای مجازی، فضایی سطحی است و اطلاعاتی که از طریق آن به جامعه منتقل می‌شود، در سطح حرکت می‌کند؛ درحالی‌که اگر بخواهید درباره تاریخ یک ملت آگاه شوید، باید مطالعات عمیق داشته باشید، کتاب‌های مختلف بخوانید و مطالبی که از سوی صاحب‌نظران و حتی خبرنگاران خارجی نگاشته شده را مطالعه کنید. برای مثال «ویلیام شوکراس» خبرنگاری است که بارها به ایران آمده و در مورد انقلاب ایران، کتاب نوشته است. همچنین سفرای آمریکا، انگلیس، «رابرت هایزر» مأمور ویژه ایالات متحده آمریکا و بسیاری دیگر، کتاب‌هایی در این زمینه و از منظر بیرونی نوشته‌اند.

این افراد به جز سفرهای متعدد به ایران، هیچ پیوندی با کشور ما نداشته‌اند.

"کار به جایی رسید که شاه حتی انتقادات خیلی صوری و «دم دستی» را نمی‌توانست تحمل کند، این دو حزب را منحل کرد و یک حزب تشکیل داد"چنین کتاب‌ها و آثار تاریخی که متعلق به ایران است و به دوران و طیف انقلاب وابسته نیست، باید خوانده شود. ممکن است جوانی با توجه به مشکلات از موضع ناراحتی نسبت به مسائل قضاوت داشته باشد که تا حدودی قابل فهم و درک است؛ همچنین در برابر حرف مسئولان جبهه داشته باشد و حتی حرف کسانی که مسئول نبوده‌اند، مورخ هستند و مطالعه داشته‌اند را نیز گوش نمی‌دهد و می‌گوید آنها یکدیگر را تبرئه می‌کنند. البته این کار منطقی نیست و باید حرف همه را شنید؛ اما اگر امروز جوان ایرانی کمی فراتر از مجازی حرکت کند، کتاب‌های نوشته شده چه توسط ایرانیان در دهه‌های ۳۰، ۴۰ و ۵۰ و چه آثار خارجی‌ها را بخواند به یک شناخت می‌رسد که عمیق خواهد بود.

مصدق در خاطراتی که در زندان نوشته است، می‌گوید: «پهلوی به دلیل وابستگی، نمی‌توانست در مسیر خدمتگزاری به مردم حرکت کند.» او تحلیل و خبر ارائه می‌دهد و باید توجه کنیم که به عنوان یک مسئول اجرایی که دوران پهلوی اول و دوم را درک کرده است، از خاطرات خود سخن می‌گوید.

بنابراین اگر به آثار این چنینی مثل «خاطرات مصدق»، «کتاب دو جلدی ابتهاج» و آثار دیگری از مسئولان پهلوی که توسط دانشگاه هاروارد منتشر شده و ربطی به جمهوری اسلامی هم ندارد مراجعه و پرداخته شود، بخشی از واقعیت‌های تاریخی در دسترس قرار می‌گیرد و با اطلاعات سطحی و نادرست فضای مجازی تحت تأثیر قرار نمی‌گیرند. البته فضای مجازی تأثیرات سطحی خودش را می‌گذارد و نباید از این فضا غفلت کنیم. چه بخواهیم و چه نخواهیم، این فضا اثر خود را دارد.

بنابراین باید پیام‌های کوتاه نیز تولید کنیم تا اگر جوانی، کتاب‌های سنگین را نمی‌خواند، با این پیام‌های کوتاه در معرض اطلاع قرار بگیرد.

در جریان انقلاب گروه‌های مختلفی حضور داشتند که یکی از این تشکل‌ها «نهضت آزادی» بود، گفته می‌شود این گروه در نهضت و پیروزی انقلاب نقشی اصلی داشته است. این گزاره را از نظر تاریخی چطور می‌توان تحلیل کرد؟

این سوال بسیار خوبی است که باید روی آن تأمل کرد. جریانات مختلف قبل از انقلاب خواهان تغییر بودند. به تعبیر دیگر، گرایش‌های مختلف در کشور، وضعیت ایران را شایسته ملت ایران نمی‌دانستند؛ از گروه‌های چپ و ملی‌گرا گرفته تا گروه‌های مسلح و…، همه به اتفاق شرایط را بسیار تحقیرآمیز و غیرقابل تحمل می‌پنداشتند و در مسیر تغییر قرار گرفته بودند.

هریک از آنها راه حلی برای عبور از شرایط داشتند. برای مثال «نهضت آزادی» معتقد بود که باید با آمریکایی‌ها گفتگو کنیم تا بتوانیم آنها را قانع کنیم تا استبداد کاهش پیدا کند.

"این در حالی است که شاه در کتاب «مأموریت برای وطنم» نوشت: «من هرگز به سمت نظام یک حزبی نخواهم رفت، چون نظام یک حزبی استبدادی و دیکتاتوری است.» اما سال ۵۳ دو حزب را منحل کرد و نظام، تک حزبی شد"این نهضت معتقد بودند از آنجا که آمریکایی‌ها حامی پهلوی دوم هستند، باید آنها را قانع کنیم که افزایش تدریجی استبداد در ایران، به نفع خودشان نیست. آنها عقیده داشتند آمریکا باید بپذیرد استبداد روز افزون در ایران به منافعش لطمه می‌زند.

عده‌ای هم گفتند آمریکا در ایران تسلیحات دارند، شاه هم همینطور؛ پس اگر بخواهیم بساط آنها را جمع کنیم، باید دست به سلاح ببریم و فقط از طریق یک حرکت نظامی می‌توانیم در ایران تغییر ایجاد کنیم.

هر کس تفکری برای تغییر داشت. در این میان، امام خمینی (ره) نیز روشی برای مبارزه داشت. روش امام این بود که به جای چنین رویکردهایی، باید سعی کنیم مردم ایران را متوجه شأن و منزلتشان کنیم و با دادن آگاهی به آنها، از مسیر خدمت به استبداد و بیگانه خارجشان کنیم.

روش امام خمینی (ره) این بود که در میان ملت ایران کار فرهنگی انجام شود، آگاهی گسترش پیدا کند و جامعه به شناخت عمیق‌تری از حقایق برسد. وقتی مردم ایران به زندگی شناخت دقیقی داشته باشند، هرگز عامل استبداد نمی‌شوند و چرخ استبداد و سلطه را به حرکت در نمی‌آورند.

امام (ره) معتقد بود که برای ایجاد تحول اساسی، باید تحول در شناخت انسان‌ها ایجاد شود.

امام خمینی (ره) به هیچ وجه اعتقاد به مبارزه مسلحانه و رفتن به درگاه آمریکا نداشتند و باور داشتند که ملت ایران خود می‌تواند شرایط خود را تغییر دهد. ایشان به تدریج توانستند تفکر خود را در جامعه گسترش دهند. مردم در میان همه نسخه‌هایی که برای تحول در ایران پیچیده می‌شد، نسخه امام را پسندیدند و آن را واقعی دانستند بنابراین سایر روش‌ها شکست خورد.

برای مثال «چریک‌های فدایی خلق» به روستاها رفتند تا کار مسلحانه کنند، اما روستایی‌ها آنها را دستگیر کردند و تحویل پلیس شاه دادند؛ بنابراین حرکت آنها در همان ابتدای کار زمین گیر شد. «مجاهدین خلق» همینطور! «نهضت آزادی» نیز هرگز نتوانست با سیاست خود آمریکا را راضی کنند که استبداد خود را کاهش دهد؛ چراکه آمریکایی‌ها منافع خود را در صرفاً در وجود استبداد مطلق در ایران می‌دانستند چون اگر قرار بود نظارتی وجود داشته باشد، نمی‌توانستند نفت و منابع کشور را چپاول کنند.

غرب به علت تأمین منافعش هرگز به دست خود استبداد حاکم بر ایران را کم نمی‌کرد.کم کردن استبداد یعنی آنکه مردم به تدریج بتوانند در امور خودشان نظارت و مشارکت داشته باشند. اگر مردم می‌توانستند مشارکت کنند بلافاصله در برابر غارت‌های آمریکا مانع می‌شدند و غرب را با افکار عمومی مواجه می‌کردند.

"بعد از آن، با جمع‌آوری کتاب خود از دسترس عموم تلاش کرد حرفی که خودش گفته بود و آن را نقض کرده بود را میان مردم از بین ببرد.روند رژیم پهلوی، کاملاً به سمت گسترش استبداد بود"آمریکا در شرایطی می‌توانست غارت حداکثری داشته باشد که هیچکس نفهمد که آنها چه می‌کنند. بنابراین راه نهضت آزادی برای مهار استبداد در ایران محکوم به شکست بود.

وقتی ملت ایران با دعوت امام به خیابان‌ها ریختند و همه قدرت امام را درک کردند، همه این گروه‌ها و تشکل‌ها به پاریس و نزد امام رفتند تا بگویند که اصول ایشان را می‌پذیرند.

امام (ره) در پاسخ به درخواست دیدار «کریم سنجابی» رئیس جبهه ملی گفتند: «اگر می‌خواهید شما را بپذیرم باید رسماً اعلام کنید که استبداد و سلطه آمریکا باید از ایران برود.» همچنین «مهدی بازرگان» نیز به پاریس رفت و با امام چانه زد که ما نمی‌توانیم استبداد را از ایران خارج کنیم؛ بازرگان معتقد بود ولو اینکه بتوانیم استبداد را از ایران خارج کنیم، نمی‌توان آمریکایی‌ها را از ایران بیرون کرد!

بازرگان در کتاب «انقلاب در دو حرکت» این موضوع را نوشته است که در دیدار با امام گفتم چنین چیزی محقق نمی‌شود، اما در نهایت بازرگان به این علت که کسی به حرفش گوش نمی‌داد و منزوی شده بود، در ظاهر پذیرفت که دو اصل مدنظر امام را می‌پذیریم؛ یعنی اولاً، پهلوی مشروعیت نداشته باشد و دوماً، استبداد باید پایان بیابد و آمریکایی‌ها نیز از کشور خارج شوند. با این وجود، او در عمل چنین باوری نداشت؛ این پذیرش در مشی و روش بازرگان، تبلور نیافت و او به تدریج به تفکر قبلی خود بازگشت.

عوامل متعددی در سقوط پهلوی شناخته می‌شود که یکی از آنها «فساد» است؛ اما تصور افکار عمومی از واژه فساد به سمت فساد اخلاقی رژیم پهلوی می‌رود. عواملی دیگر این سقوط و ابعاد دیگر فساد در حکومت پهلوی چه بود؟

بحث فساد سطحی‌ترین نگاهی است که می‌توان به پهلوی‌ها داشت. رژیم پهلوی خیانت‌های بزرگی مرتکب شد که ملت ایران را به این جمع بندی رسانید که باید آنها را از حکومت خارج کنند.

قطعاً قاجار هم فساد اخلاقی داشت؛ اما ایرانیان در نهضت مشروطه خواهان ساقط شدن قاجار نبود، چون آنها را خائن به خود نمی‌دانستند، اگرچه آنها را از لحاظ اخلاقی منحط می‌شناختند.

اما خیانت‌های پهلوی را ببینید؛ «اسدالله علم» در خاطرات سال ۴۹ درباره جدایی بحرین از ایران می‌گوید: «شاه به من گفت که هرگز تن به جدایی بحرین از ایران نمی‌دهم چون این خیانت است.» اما بعد که انگلیس به شاه دستور می‌دهد او تسلیم می‌شود و بحرین را در اختیار آنها قرار می‌دهد. وقتی مردم این خیانت را فهمیدند دیگر این رژیم برایشان قابل تحمل نبود.

پهلوی‌ها در زمینه‌های مختلف بی‌هویتی خود را نشان دادند و بدون هیچ جنگی بخش‌هایی از خاک ایران را آن هم به دستور بیگانگان، به دیگران بخشیدند.

در زمان پهلوی اول انگلیسی‌ها می‌خواستند یک خط دفاعی در برابر اتحاد جماهیر شوروی ایجاد کنند، اتحادی بین ترکیه، عراق، ایران و افغانستان به وجود آوردند. وقتی انگلیسی‌ها این اتحاد را می‌خواستند به وجود بیاورند ترک‌ها امتیازی از انگلیسی‌ها می‌خواستند، چون می‌خواستند در برابر همسایه شمالی خود قرار بگیرند و از مزایایی محروم شوند.

انگلیس می‌خواست یک خط دفاعی برای منافع خود ایجاد کند و باید هزینه آن را خودش پرداخت می‌کرد؛ اما هزینه این کار را ملت ایران پرداخت کردند. به رضاخان دستور دادند که مناطق نفت خانقین را به عراق، ارتفاعات آرارات به ترکیه و دشت ناامید را به افغانستان بدهد تا آنها انگیزه‌مند بشوند که آن خط دفاعی ایجاد کنند. متأسفانه در دوران پهلوی دوم نیز بخش دیگری از خاک ایران به افغانستان داده شد.

"اینطور نیست که استبداد به تدریج به عقلانیت نزدیک شود و خود را اصلاح کند؛ به خصوص استبدادی که پایگاهی در ایران ندارد"حضور ۵۰ هزار مستشار آمریکایی که همه امور کشور دست مستشاران آمریکایی بود. همه این موارد برای ملت ایران تحقیرآمیز و خفت بود.

موارد زیادی وجود دارد که جوانان مطالعه کنند تا بدانند در دوران تسلط آمریکایی‌ها چه وضعیتی بر کشور حاکم بوده است. اینها مسائلی است که ملت ایران را به حد یک انفجار کشاند. صرفاً مسئله اخلاقی به میان نبوده است. اگر پهلوی به ملت ایران خیانت نمی‌کرد و فقط فساد اخلاقی داشتند ملت ایران آن را به نوعی تحمل می‌کرد.

بحث فساد نبود بلکه بحث خیانت پهلوی بود و ملت ایران به این جمع بندی رسید که پهلوی‌ها هیچ «عرق ملی» ندارند.

اگر پهلوی عرق ملی داشت در نهضت ملی شدن صنعت نفت کنار ملت ایران می‌ایستاد یا وقتی به آنها بیگانگان گفتند که خاک ایران را تسلیم کنید در برابر آنها مقاومت می‌کردند. فقط کسی که به ایران تعلق ندارد به این راحتی به جدایی بخشی از خاک ایران تن می‌دهد؛ آن هم نه در جنگ، بلکه در شرایط صلح و به دستور بیگانگان!

در مورد جواهر سلطنتی تنها پهلوی‌ها بودند که به ملت ایران خیانت کردند و بخشی از آن را به سرقت بردند. این کاری بود که پادشاهان قبل نکرده بودند، آنها جواهران سلطنتی را امر مقدسی می‌دانستند. قاجار در بدترین و سخت‌ترین شرایط به جواهرات سلطنتی دست نزدند. اما پهلوی اول و دوم دست اندازی‌های بسیار جدی به این سرمایه ملت ایران داشتند.

ادعا و نقش آفرینی یک طبقه خاص از جامعه در پیروزی انقلاب با حقایق تاریخی منطبق است؟

از این دست مسائل بسیار است که ملت ایران را به این جمع بندی رسانید که پهلوی جامعه ایران را در برابر بیگانگان تحقیر می‌کند و بیگانه را بر همه امور مسلط می‌سازد.

"لوله‌کشی آب تهران هم در دوران محمد مصدق که ضد پهلوی، آمریکا و انگلیس بود، صورت گرفت"این کاری بود که شأن ملت ایران را تنزل می‌داد. به این دلیل همه اقشار جامعه خواستار خروج پهلوی از حکومت بودند. در تاریخ انقلاب شاهد هستیم که بسیاری از کسانی که زندگی خوب و مرفهی داشتند به انقلاب پیوسته‌اند، چراکه آنها نمی‌توانستند تحقیر را تحمل کنند.

پهلوی‌ها ملت ایران را به ویژه در زمینه مسائل فرهنگی تحقیر می‌کردند، برای مثال در جشن ۲۵۰۰ ساله که برای تجلیل از تمدن ایران بود تماماً ملت ایران را تحقیر کردند؛ یعنی یک مظهر فرهنگی از ملت ایران در این جشن نبود و هنر ایرانی هیچ جایی در آن نداشت؛ حتی نگذاشتند ایرانیان در حد یک گارسون ایفای نقش کنند و گارسون‌های جشن را از فرانسه آوردند.

«ویلیام شوکراس» می‌گوید که در مدت برگزاری جشن‌ها و حضور سران سایر کشورها، هیچ غذای ایرانی سرو نشد و همه غذاها هر روز با هواپیما از فرانسه می‌آمد. این یعنی تحقیر برای ملت ایران بود! در حالی که ملت ایران تمدن دارد و در همه زمینه‌ها دارای توانمندی و قابلیت است؛ با این حال در تاریخ می‌بینیم که پهلوی‌ها در همه امور خود، ملت ایران را چطور در برابر بیگانگان تحقیر می‌کردند.

۲۱۲۱۹

منابع خبر

اخبار مرتبط