هفته هنر و فرهنگ؛ مرگ آدمهای حسابی، هنر در مخمصه، اشکنامه کلهر
هفته هنر و فرهنگ؛ مرگ آدمهای حسابی، هنر در مخمصه، اشکنامه کلهر
- مسعود بهنود
- روزنامه نگار
منبع تصویر،
Ehsan Ganji
توضیح تصویر،
روزنامهنگاری بیآینده
برگریزان خزان دارد به اوج میرسد، ویروسی بیمقدار جهان هستی را به بند کشیده. هنر و فرهنگ، یک خاطره اجتماعی است و شاید نقطه اتصال آدمیان. اما این جایگاه خجسته را کجا میتوان در روز و شبهای قرنطینهای و کرونایی حفظ کرد.
تئاتر تعطیل، سینما بیرونق، موسیقی سرگشته، فقط نقاشی و عکاسی کمی زندهاند، مجله و کتاب با پیشتازی زنان جوان پرابتکارند و روزنامهها بیخواننده. در پایتخت، نمایشگاههایی با رعایت پروتکلهای بهداشتی به صورت آنلاین برگزار میشود.
حال زار، نزدیک به مرگ
در میان روزنامههایی که مانند برگهای خزانی در بساط روزنامه فروشهای خیابانی میریزند و خوانده نمیشوند، بیرونقی به نوعی بیحسی تبدیل شده است.
"تئاتر تعطیل، سینما بیرونق، موسیقی سرگشته، فقط نقاشی و عکاسی کمی زندهاند، مجله و کتاب با پیشتازی زنان جوان پرابتکارند و روزنامهها بیخواننده"روزنامهها با سردی و بیخبری، خبرهای تکراری و یکدست، با تاخیر از شبکههای اجتماعی چیزی برای عرصه ندارند. اما مجلات تقلایی میکنند. برخی چنان هنرمندانه با همت جوانانی اهل هنر و ادبیات منتشر میشوند، که پیداست معدودی از صاحبان صنعت و بازرگان را - در این دوران تحریم و پریشانی- به کمک این مجلات رغبت میدهد. برخی از این مجلات، با فداکاری بسیار نویسندگان و دست در کارانش، با دستهای خالی تاثیرگذارتر از آنهایی شدهاند که جانشان به نذورات بخش دولتی بند است.
در حقیقت حال پریشان مطبوعات در کشور را، باید از مقالهها گاه از سر خشم پرسید که به فردای خود امیدی ندارند.
فاضل ترکمن نویسنده و روزنامه نگار، همزمان با انتشار با شماره ۶۹ مجله تجربه که پس از شش ماه منتشر شده، از قول همکاری نوشته شماره مهرماه مثل بادِ سردِ پاییز و غمِ لعنتی بود که پخشوپلا شد روی دکههای روزنامهفروشی... چرا که باید خیلی زودتر از اینها چاپ میشد.
نویسنده با تاکید بر این که ما فکرهای زیادی داشتیم که بیشتر خیال خام بود و امید واهی، نوشته: چاپ یک مجله با چنین موقعیت، وضعیت و شرایطی به اتلافوقت و درجازدن میماند.
اما...
غمنامه فاضل ترکمان چنین پایان می پذیرد:
شماره بعدی تجربه چه ماهی منتشر میشود؟ - نمیدانم.
امکان دارد بتوانیم برای مجله یک سرمایهگذار خصوصی پیدا کنیم که به هیچ حزبی وابسته نباشد؟ - نمیدانم.
من یا بقیه به این همکاری مریض که به اعتیادی تبدیل شده است، ادامه میدهیم؟ - نمیدانم.
ما آسیمهسر هستیم در محاصرهی نمیدانمهایی که نهایت ندارند. روزنامهنگاری آخرین نفسهای خودش را میکشد. رسانههای کاغذی دارند میمیرند.
منبع تصویر،
honaronline
توضیح تصویر،
سکوت کویر، با هم
اشکنامه کیهان
هفتهای که همچنان جامعه فارسی زبان، با یاد محمدرضا شجریان، با آوازهایش، دردهایشان و فریادش به هم متصل بودند، خود نمونه و موید اجتماعی بودن هنر و فرهنگ شد. هفت روز از درگذشت محمدرضا شجریان گذشت.
"روزنامهها با سردی و بیخبری، خبرهای تکراری و یکدست، با تاخیر از شبکههای اجتماعی چیزی برای عرصه ندارند"در روز هفتم جز خانواده شجریان، کسی اذن حضور بر مزارش نیافت. اما به قول یکی از شاگردانش: شجریان کار خود را کرد، و هیبت خود را در دلها نشاند، بعد هم آرام در کنار فردوسی و نزدیک به زادگاه خودش آرمید.
در میان هزاران اشکنوشته که در سوگ محمدرضا شجریان در رسانهها و شبکههای مجازی جاری بود، شاید بتوان نوشته کیهان کلهر را یک نمونه درخشان از تاثر و بزرگداشت موسیقی دانان و نوازندگان دانست، وقتی نوشت: درد فراق و فقدان محمدرضا شجریان را به کلام نخواهم آورد، اما شرح زیستنش را چرا. همه داغدارند، من نیز، اما بر این مرگ اشک نمیریزم چرا که او زندگی را به زیباترین صورت زندگی کرد.
این موسیقدان جهان آشنا نوشت: بخشی از آنچه اندوختم را با شما تقسیم میکنم و اگر عمری بود بیشتر خواهم گفت. میگویم که سخت بکوشیم.
ازو بیاموزیم احترام گذاشتن به بزرگتر و آنان که حق پیشکسوتی در هر رشته و صنف دارند را. ازو وفاداری به مردم را بیاموزیم. ازو سرسختی و ایستادگی در برابر ظلم و زشتی و دروغ و فریب را بیاموزیم.
کیهان کلهر که ترنم کمانچهاش در گوش جهان میپیچد، از آن جمله همسازانی است که شجریان تا بود، با او همدل و همصدا بود همواره ."اگر قرارمان بر بهتر شدن حال فرهنگ است همت کنیم سعدی و فردوسی و نظامی و عطار و حافظ و اخوان و ابتهاج را بخوانیم. به آبادانی بیاندیشیم، باغبان باشیم، به طبیعت احترام بگذاریم و هر جا که ممکن شد از خاک، درخت برویانیم."
جشنواره بیجشن
همایش بینالمللی داستان کوتاه و رماننویسی در ایران، که دربرگیرنده دوران پهلویها (۱۹۴۰ تا ۱۹۷۹) خواهد بود به صورت وبینار (سمینار از راه دور) هفته دیگر صورت میگیرد، خبر رسیده که آثاری از جلال آل احمد، مهدی اخوان ثالث، مهشید امیرشاهی، بهرام بیضایی، گلی ترقی، سیمین دانشور، بزرگ علوی، ابراهیم گلستان، توران میرهادی و صادق هدایت در این همایش جهانی بررسی میشود. اما کسی نپرسیده که چرا آثارغلامحسین ساعدی، رضا براهنی و هوشنگ گلشیری بررسی نمیشود.
"برخی چنان هنرمندانه با همت جوانانی اهل هنر و ادبیات منتشر میشوند، که پیداست معدودی از صاحبان صنعت و بازرگان را - در این دوران تحریم و پریشانی- به کمک این مجلات رغبت میدهد"یا مهدی اخوان ثالث کدام قصه ماندگار را نوشته است.
فهرست سخنوران همایشی که پروفسور راجندر کمار رییس بخش ادبیات فارسی دانشگاه دهلی، ریاست آن را به عهده دارد، پرسشهای دیگر هم میآورد، یکی این که چرا از جمله قصهنویسان مشهور ایرانی زنده و حاضر کسی در جمع نیست.
نوشته شده که علیم اشرف خان، حسین پاینده، چندر شیکهر، بهناز علیپور گسکری، سیدعلی کاشفی خوانساری، معصومه میرابوطالبی و حسن میرعابدینی، سخنرانان این همایش هستند.
منبع تصویر،
H.Heidari
توضیح تصویر،
روی جلد حق ملت
ارثی مانده برایمان
گاه، تقارن و توارد هم معنا میسازد. شماره هفتم نشریه "حق ملت" منتشر شد با کاری از هادی حیدری روی جلد آن. میراث تاریخی و فرهنگی، سازی مظهر هنر در روی جلد، و بر بالای آن حق ملت. تاکیدی بر حقوق مردم در پایان هفتهای که به نام موسیقی ایرانی ثبت شد.
سرمقاله شماره هفت حق ملت چنین است: ایـران، هـم حصـه ارث ماسـت از ایـن کـره خاکـی و تمـام قیـل و قـال آن، و هـم میراثـی اسـت کـه از مـا میمانـد. "مـا" بـه معنـای یـک ملـت، آن هـم ملـت در معنـای فرهنگـی آن کـه لزومـا سـاکنان در داخـل مرزهـای جغرافیـای سیاسـی را شـامل نمیشـود و بسـیار فراتـر از آن اسـت. ایـران ایـن یگانـه داشـتهمان هـم مـا را بـه یکدیگـر پیونـد میدهـد و هـم مـا را بـه جهـان و سـایر ملـل و نحـل مرتبط میسـازد. این همه، یک رابطه ارثبری ایجاد میکند که خواه ناخواه و جبـری است.
حسن اسدی زیدآبادی سردبیر مجله در این مقاله ادامه داده: پس پدیدهای که گریزی از آن نیسـت را بایـد شـناخت و ادارهاش کـرد.
"اما به قول یکی از شاگردانش: شجریان کار خود را کرد، و هیبت خود را در دلها نشاند، بعد هم آرام در کنار فردوسی و نزدیک به زادگاه خودش آرمید"همیـن نحوه مواجهه جمعـی و فردی ما با ماترکی که در اختیار داریم است که هم اکنون و هم در آتیه قابل ارزیابی است و میتـوان بـه آن بالید یا مایهای برای سـرافکندگی فراهم کـرد. ایران آن چیزی اسـت کـه بـه ارث بردهایـم و سـپس بـرای اخلافمـان بـه ارث میگذاریـم.
منبع تصویر،
Shalman
توضیح تصویر،
یکی از آثار مخمصه
هنر در مخصمه کرونا
مهسا قاسمی، رضا شاه حسینی و علی مزارعی در نمایشگاه گروهی نقاشی و نقاشیخط "مخمصه" در گالری شلمان، آثار خود را عرضه کردند.
علی مزارعی در استیتمنت این نمایشگاه گروهی به مفهوم مخمصه اشاره شده و نوشته: بحران کرونا، حس نگرانی و تسلط بر آن، انسان را در مخمصهای انداخت که پیوسته بکوشید تا خود را از این مخمصه بیرون کشیده و بر آن چیره شود. غلبه و قرنطینه یا همزیستی و سازگاری؟ پس به ناگزیر باید خود را در معرض رنج، زحمت، گرفتاری قرارگرفته تا شاید با تابش خورشید امید، راه تسلط بر تیرگی مخمصه این دوران نمایان شود.
نتیجه این که به عقیده هنرمندان حاضر در نمایشگاه مخصمه: با همه ناملایمتیها، ناکارآمدیهای قرن، تنهایی و ترس از مغلوب شدن در قالبی گاه پنهان و گاه آشکار؛ زندگی انسان امروزی را وارد مخمصه کرده است.
شاید خالی از لطف نباشد که برای محکزدن خویش، آن را در معرض تضاد و مشکلات قرار دهیم تا بدین گونه الماس پنهان وجود آدمی، در پس هنر خلق کردن دوچندان شود.
مخمصه در پایان سال ۹۳ نیز عنوان نمایشگاهی بود از کارهای آذین رضایی، در گالری های اینفو و شلمان.
منبع تصویر،
Atbin
توضیح تصویر،
کار کامبیز درم بخش
فاصله کرونایی و معنای آن
وقتی شش کاریکاتوریست جدی و صاحب سبک در یک نمایشگاه گروهی با هم حاضر میشوند و آثاری با مضمون "معنی فاصله" خلق میکنند.
نمایشگاه گروهی کاریکاتور "معنی فاصله" با آثاری از: کامبیز درم بخش، داوود شهیدی، حسن کریمزاده، مهدی کریمزاده، دیان و آروین از ۱۱مهر تا ۲ آبان در گالری آتبین برپا می شود. این نمایشگاه به کوشش آروین برگزار شد.
کاریکاتوری از باسابقهترین عضو این جمع، کامبیز درمبخش پوستر نمایشگاه را آذین بخشید که فاصله را با همان قلم مینیمال درمبخش در روز و شبهای کرونایی (در قرنطینه) دید، که در حقیقت محبوس حقیقتی است در نزدیکی با دیگرانی همه مانند هم.
منبع تصویر،
Bavan
توضیح تصویر،
تابلو نیلوفر محمدیفر
نقاشی در بهشت
نقاش در بهشت حضور ندارد، عنوان نمایشگاه تازه ای است در گالری باوان، از نقش های نیلوفر محمدیفر.
خانم محمدیفر از ۱۳۸۹ که وارد فضای حرفه ای نقاشی شد، ابتدا در چند نمایشگاه گروهی در گالری صبا، آریا، ماه مهر و اران پالاس شرکت داشت و بعد به دعوت انجمن نقاشان ارمنستان به آن دیار رفت در ۲۰۰۶ و در این فاصله دو نمایشگاه انفرادی هم در گالری ورتا و گالری طراحان آزاد داشت.
قلمش آشناست.
"ازو بیاموزیم احترام گذاشتن به بزرگتر و آنان که حق پیشکسوتی در هر رشته و صنف دارند را"زنانی که درگوشی با هم غیبت می کنند، و آن ها که بر سرگوری جمع اند اما زار نمی زنند. آدم های تابلوهای او گرچه بر ابرها سوارند و چشم به آسمان، اما زمینی اند. او با اکرلیک و رنگ روغن نقاشی می کند و هر تابلوی وی قصه ای دارد که به تدریخ در برابر چشم بیننده باز می شود. مردانی عیاش و زنانی غمگین. باری نقاش در بهشت حضور ندارد.
منبع تصویر،
Art Magazine
توضیح تصویر،
اکبر عالمی
آدم حسابیها رفتند
اسماعیل میرفخرایی گوینده و برنامه ساز با سابقه و استاد پیشین دانشکده رادیو تلویزیون در کلیپی از استرالیا، که آن جا گیر افتاده از هیبت خطرناک بودن سفر، از اکبر عالمی گفته و "آدم حسابی" عنوانی است که برای آن "گوینده و استاد" به کار برده است.
این صفت جانشین بسیار گفتهها و نوشتههای بلند دامن است. آدم حسابی در همین روزها، برای محمدرضا شجریان، هزاران بار به کار رفت. بیهوده نیست که چند تن ایراد گرفتهاند که چرا رسانهها و اهل قلم تنها پس از مرگ آدمهای حسابی، از آنان مینویسند و نسل جدید دیر خبردار میشود.
یکی با قلم محمد صالح علا نوشت من آدم حسابیها را تا زندهاند میشناسم، آنها را هر شب خواب دیدهام.
آدم حسابی اول اکبر عالمی بود که به ویروس کرونا درگذشت. هفتاد و پنج ساله بود و از نوجوانی در کار رادیو و تلویزیون، هم به صورت عملی و هم در مقام استادی دانشگاهها در رشتههای مرتبط. در روزگاری که صدا و سیما چیزی نداشت، وی با بیان خوش، چشمهای آبی و استادانه مودب هر هفته برنامهای با عنوان هنرهفتم را پیش برد.
"اما کسی نپرسیده که چرا آثارغلامحسین ساعدی، رضا براهنی و هوشنگ گلشیری بررسی نمیشود"صدای خوش آدمی که به تکنیک صدابرداری تسلط قریبی داشت چون موجب شد که چند سریال علمی ایرانی و خارجی (مانند پنج قسمتی جهان، آفریده هنر) با صدای وی جان گرفت.
اکبر عالمی که همکاری دلنشین و استادی مهربان بود نزدیک به سی فیلم مستند ساخت که به زبان های مختلف در جهان گشت، از سال ۷۹ تا ۸۶ عضو فرهنگستان زبان و ادب فارسی بود و با آمدن احمدی نژاد بر کار به عرصه تدریس در دانشگاه برگشت.
آدم حسابی دیگری که صدها فارغالتحصیل جامعه شناسی از دانشگاههای کشور که در سی ساله اخیر مستقیم و یا از طریق کتابهایش شاگردان وی بود، به همین عنوانش بزرگ میدارند، غلامعباس توسلی است.
وقتی انقلاب شد، جامعه ایرانی جامعهشناس بلند مرتبه کم نداشت اما جامعهشناسی علمی در گسترش نبود، و کوششهای دکتر صدیقی، احسان نراقی و بزرگانی مانند احمد اشرف و شاپور راسخ جایی در مقدرات جامعه نمییافت. اما بعد انقلاب، به دلایل مختلف جامعهشناسی که چندان با تصور روحانیت با اسلام مطابقت نداشت، رشدی باور نکردنی یافت که دکتر توسلی از جمله کسانی بود که در این گسترش علمی نقش مهمی داشت.
کسانی که دو دهه اول جمهوری اسلامی را به یاد دارند، چهره غلامعباس توسلی را به یاد دارند که علاوه بر تدریس در دانشگاههای مختلف کشور، در صحنه جامعه هم مدام در فعالیت برای توجیه و جا انداختن علمی بود که جهان مدرن، بیتسلط بر آن اداره نمیشود.
در آن روزها بسیار کسانی این استاد برجسته را به یاد دارند که آخر هفته هم تعطیلی نمیشناخت و در کلاس حاضر بود و درس میداد، همزمان دهها کتاب جامعهشناسی متاخر را هم به طرف ترجمه و اثرگذاری میبرد. در جوار سیاسیون چندان نمیرفت که فعالیت علمی و دانشگاهیش صدمه ببیند، در عین حال برای شغلهای مدیریتی هم از خود علاقهای نشان نمیداد.
فعالیتهای مدیریتی دکتر توسلی در سمت مدیر گروه جامعهشناسی دانشگاه تهران و برخی دانشگاههای دیگر، ریاست دانشکده علوم اجتماعی دانشگاه تهران، نقش مهم در تاسیس انجمن جامعهشناسی و ریاست دورههای اولیه انجمن جامعهشناسی ایران از جمله مسوولیتهای اجرایی است که برعهده داشت.
یکی از شاگردان وی عباس کاظمی نوشت: توسلی یکی از معدود چهرههایی بوده است که در دهههای اولیه بعد از انقلاب در مطبوعات کشور و در سخنرانیهای عمومی از علوم اجتماعی دفاع کرده است. او اگرچه چهره منتقد بوده اما نقش میانهروانهای در عرصه سیاست داشته و همین امر در حفظ و بقای علوم اجتماعی در سالهای توفانی انقلاب یاریرسان بوده است.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران