قسمت سی و پنج آپارتمان بی‌گناهان

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت سی و پنج 35Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۳۵

آپارتمان بی گناهان ۱۰-۳

هان به خانه می رود تا با گلبن صحبت کند. گلبن که میداند منظور او اسد است با عصبانیت می گوید: «من دیگه نمیذارم کسی تو زندگی من و اسد دخالت کنه! واسم اهمیتی نداره اگه میخوای مانع رابطه ما بشی. ما همدیگه رو دوست داریم. » هان می گوید: «اون کار ذاتا ممکن نیست گلبن! اسد کس دیگه ای رو دوست داره. » گلبن می گوید: «فقط برای این که مارو از هم جدا کنی داری چیزایی سرهم میکنی که واقعیت نداره! » هان می گوید: «من فقط میخوام تو بیشتر از این ناراحت نشی..

"   سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت سی و پنج 35Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۳۵ آپارتمان بی گناهان ۱۰-۳هان به خانه می رود تا با گلبن صحبت کند"» گلبن می گوید: «از بچگی همینجوری بودی. همیشه چیزای قشنگی میگفتی که همه رو قانع میکرد.. » هان با عصبانیت می گوید: «این بار کسی که داره داستان سرهم میکنه تویِی! » گلبن ناراحت می شود و می گوید: «امروز اسد اومد پیشم و باهام صحبت کرد. گفت پشیمون شده و دلمو به دست آورد! » هان می گوید: «منظور اسد اون نبوده. اعتراف عشق نکرده.

فقط خواسته بی احترامی نکرده باشه و ناراحتت نکنه. » گلبن می گوید: «چرا نباید کسی منو دوست داشته باشی؟ چون زشتم؟ چون شب ادراری دارم؟ » و گریه اش می گیرد و هان می گوید: «من تحمل این که قلب تو بشکنه رو ندارم. نمیفهمی؟ » اما گلبن او را از اتاق بیرون می کند.

وقتی هان می بیند که صفیه لج کرده و پدرش هم به خاطر او گرسنه مانده، با عصبانیت و در حالی که صدایش به گوش صفیه می رسد به نریمان می گوید: «آبجی امشب شب میریم بیرون شام بخوریم. من و تو و بابا و گلبن.

"گلبن که میداند منظور او اسد است با عصبانیت می گوید: «من دیگه نمیذارم کسی تو زندگی من و اسد دخالت کنه! واسم اهمیتی نداره اگه میخوای مانع رابطه ما بشی"» نریمان وقتی به گلبن می گوید که آماده شود تا با هم بیرون بروند، گلبن با ناراحتی می گوید که جایی نخواهد رفت. صفیه از این که بدون او می روند و تنهایش می گذارند غصه می خورد اما در دلش به گلبن که تنهایش نگذاشته آفرین می گوید. وقتی هان به اینجی زنگ میزند که امشب را با آنها غذا بخورد، اینجی جا می خورد و خوشحال می شود. او قبل از خارج شدن از خانه این بار حقیقت را به اگه و پدربزرگش می گوید: «امشب با هان و خانواده ش شام بیرونم... » ممدوح بدون این که نگاهش کند سکوت می کند.



لحظه ی آخر، گلبن هم که اماده شده با هان و نریمان و پدر همراه می شود و می روند. صفیه که با رفتن آنها ناراحت می شود در خانه قدم میزند و به قاب عکس مادرش خیره می شود.

وقتی وارد رستوران شیکی می شوند، اینجی با خوشحالی به آنها سلام میدهد. اما گلبن برایش قیافه می گیرد و صندلی اش را اول حسابی تمیز می کند و بعد روی آن می نشیند که توجه همه به او جلب می شود. هان به او می گوید مطمئن باشد که آن رستوران خیلی تمیز است اما گلبن اعتمادی به او ندارد و از طرفی قصد دارد بدخلقی کند.

"» گلبن می گوید: «فقط برای این که مارو از هم جدا کنی داری چیزایی سرهم میکنی که واقعیت نداره! » هان می گوید: «من فقط میخوام تو بیشتر از این ناراحت نشی."اینجی خیلی سعی می کند با گلبن خوب باشد و دلش را به دست آورد اما گلبن به او رو نمیدهد. موقع انتخاب کردن غذا هم گلبن در مقابل پیشنهاد های هان و اینجی فقط صورتش را چین می دهد و آب می خواهد! او مدام زیر چشمی اینجی را برانداز می کند و وقتی می بیند لاک زده، زیرلب می گوید: «کثیف! »

صفیه در خانه تنهاست که رعد و برق میزند و او که خیلی از رعد می ترسد، شمع روشن می کند و می گوید: «گلبن میدونه من چقدر از رعد و برق میترسم. اون منو تنها نمیذاره. »

وقتی غذا را مقابل گلبن می گذارند، با قیافه ای گرفته می گوید: «این که همش خامه! اه اه!» اینجی با مهربانی می گوید: «میخوای بگم برات بیشتر بپزنش؟ » گلبن می گوید: «اگه اجازه بدین اول میخوام مزه ش کنم! » هان که کلافه شده به او نگاه می کند. گلبن موقع برداشتن آب آن را روی خودش می ریزد و جیغ می کشد و با استرس می گوید: «ریخت روم! کثیف شد همه جام! » توجه همه مشتری ها به او جلب می شود و اینجی کمکش می کند تا به دستشویی بروند که تمیزش کنند...

اینجی برای این که با او صمیمی بشود می گوید: «رژ گونه خیلی بهت میاد. بدم بزنی؟ » گلبن در دل می گوید: «رژگونه، لاک، رژ! دیگه چی؟! » و با قیافه می گوید: «رژ گونه رو میخوام واسه کی بزنم؟ اگه صبح بود یه چیزی! با اسد قرار داشتم! » اینجی جا می خورد و گلبن می گوید: «دلش طاقت نیاورد و اومد ازم معذرت خواهی کرد! چیه تعجب کردی؟ مگه نمیتونه منو دوست داشته باشه؟ میترسی دوستت بشنوه و ناراحت شه! » اینجی که جا خورده و منظور او را نمی فهمد می گوید: «کدوم دوستم؟ » گلبن می گوید: «همون درازه! گناه داره سنشم زیاده! عشقش یه طرفه ست. برو باهاش حرف بزن تا دست از سر اسد برداره و وقتش رو تلف نکنه. »

قسمت بعدی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت سی و شش ۳۶ قسمت قبلی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت سی و چهار ۳۴ Next Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۳۶ Previous Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۳۴

منابع خبر

اخبار مرتبط

پندار - ۱۰ اردیبهشت ۱۴۰۱
رادیو زمانه - ۱۶ بهمن ۱۴۰۰
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱