قسمت هشتاد و نه آپارتمان بیگناهان
سریال آپارتمان بیگناهان قسمت هشتاد و نه 89Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۸۹
آپارتمان بی گناهان ۲۸-۲
گلبن در حمام نشسته که می بیند وقتی بچه بوده، اسم خودش و اسد را به همراه قلب روی کاشی ها نوشته و به خاطر این عشق ۲۲ ساله، متاسف می شود و آن را تمیز می کند.
صفیه بین زباله ها، دفترچه ی ناجی را پیدا می کند که از عشقش به او نوشته و با بغض دفتر را می بندد و می گوید: «همه حرفات دروغ بود. » حسیبه پیدایش می شود و می گوید: «هنوز نفهمیدی نه؟ به خاطر اینجیه که گلبن و نریمان به این حال و روز افتادن! دشمن واقعیت رو به یاد بیار و کاری که لازمه رو انجام بده. » صفیه با سر تایید می کند.
ممدوح می خواهد به اینجی بفهماند که این ادم ها هیچ وقت قرار نیست عوض بشوند به خاطر همین، شیشه مشروب های هالوک را نشان او میدهد و می گوید: «علیرغم این که اگه بهش گفته بود نخوره و با این که میدونست ممکنه بمیره باز از خوردن اینا دست نکشید اینجی.
"صفیه بین زباله ها، دفترچه ی ناجی را پیدا می کند که از عشقش به او نوشته و با بغض دفتر را می بندد و می گوید: «همه حرفات دروغ بود"خودتو خسته نکن. » اینجی می گوید: «اما بابابزرگ اونا زندگی سختی داشتن. تصمیم خودشون نیست. » اگه وقتی حرف های ممدوح به اینجی را می شنود با ناراحتی می گوید: «این شیشه هارو واسه این نگه داشته بودی تا آبجیمو باهاش نصیحت کنی؟! » و شیشه ها را برمیدارد تا دور بریزد. قبل از رفتن از اینجی حال نریمان را می پرسد چون خیلی نگرانش است.
اینجی می گوید: «من یه کاری میکنم همدیگه رو ببینین خیالت راحت شه. »
هان وقتی چشمان پر از اشک اینجی را می بیند می گوید: «این خونه با ادم این کارو میکنه اینجی. من دو ساله اومدم ولی انگار دویست سال پیر شدم. » اینجی می گوید: «من اینجام هان. خفه نمیشم.
"» حسیبه پیدایش می شود و می گوید: «هنوز نفهمیدی نه؟ به خاطر اینجیه که گلبن و نریمان به این حال و روز افتادن! دشمن واقعیت رو به یاد بیار و کاری که لازمه رو انجام بده"میدونی چرا؟ چون هر بار که نتونم نفس بکشم به تو تکیه میکنم. تو هم هربار به من تکیه کن. »
هان به زیرزمین آپارتمان می رود و در ان تاریکی با لبخند به کسی خیره می شود.
اسرا موقع خواب، زیر لحافش موش عروسکی پیدا می کند و وحشت زده آپارتمان را ترک می کند. هان وقتی می بیند او ترسیده خنده اش می گیرد.
هان با عصبانیت سراغ صفیه میرود و با این که صفیه مخالفت می کند اما کلیدها را از او می گیرد. او در اتاق نریمان را باز می کند و می گوید: «نریمان تو تنها امید منی. کارایی نکن که آینده ت نابود شه. » نریمان می گوید: «کدوم آینده؟ » هان به نریمان قول میدهد شب را با هم شام بخورند و کمی خواهر و برادری وقت بگذارنند. از آن طرف اینجی هم با نریمان صحبت می کند تا امروز بیرون بروند و قول میدهد هان و صفیه را راضی کند.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران