آیا خروج ناتو و آمریکا از افغانستان مسئولانه است؟

آیا خروج ناتو و آمریکا از افغانستان مسئولانه است؟
بی بی سی فارسی
بی بی سی فارسی - ۳۱ فروردین ۱۴۰۰

آیا خروج ناتو و آمریکا از افغانستان مسئولانه است؟

  • ملک ستیز
  • پژوهشگر ارشد روابط بین‌الملل
۳ ساعت پیش

ملک ستیز، پژوهشگر ارشد روابط بین‌الملل در کوپنهاگ در این مطلب نگاهی کرده به اینکه خروج نیروهای آمریکایی و ناتو از افغانستان در وضعیت کنونی تا چه مسئولانه است. این خروج با درنظر داشت حقوق و روابط بین‌المللی چه جایگاهی دارد و بالاخره اینکه آیا آمریکا و ناتو به اهدافی که در آغاز یورش به افغانستان تعیین شده بود، رسیده‌اند.

منبع تصویر،

Reuters

خروج نیروهای خارجی از افغانستان یک اصل اجتناب‌ناپذیر است. نیروهای بین‌المللی یک روزی باید به کشورهای شان برگردند. آن‌ها بر بنیاد هنجارهای حقوق بین‌الملل، فشارهای ذهنیت عامه و مخارج سرسام‌آور، بیش‌تر از این در افغانستان نمی‌مانند.

"این خروج با درنظر داشت حقوق و روابط بین‌المللی چه جایگاهی دارد و بالاخره اینکه آیا آمریکا و ناتو به اهدافی که در آغاز یورش به افغانستان تعیین شده بود، رسیده‌اند"

بیست‌سال حضور آمریکا در کشوری که هزاران کیلو متر از آن دور است، در تاریخ این کشور بی‌سابقه بوده است. از سویی‌هم این جنگ پر هزینه‌ترین عملیات نظامی آمریکا در جهان محسوب می‌شود. این جنگ جان دو نیم هزار سرباز آمریکایی را گرفت و هزاران تن آنان را دچار زخم‌های فزیکی و روانی ساخت. دولت‌ها مکلف به تامین امنیت شهروندان خود هستند.

در حقوق بین‌الملل مداخله‌ نظامی بنا بر اراده‌ی ملی و مشروعیت بین‌المللی اتفاق می‌افتد. اگر این مؤلفه‌ها نقض شوند تصمیم بر یورش و ادامه‌ حضور نظامی یک دولت بر دولت دیگر، مداخله و اشغال پنداشته می‌شود.

بنأ‌ خروج مسئولانه‌ پس از مداخله‌ نظامی یک اصل مهم پنداشته می‌شود. این اصل بر بنیاد حساب‌دهی در برابر جنگ و شیوه‌ عمل‌کرد دولت‌ها در جریان و پس از جنگ محاسبه می‌شود. این‌که آمریکا و ناتو چرا آمده بودند و آیا به اهداف شان رسیده‌اند؟ پرسش دشواری است که پاسخ به آن نیاز به تحلیل عمیق دارد. من در این مقاله تلاش دارم تا دلایل آمدن، مسئولیت‌پذیری پس از جنگ و رفتن آن‌ها را از افغانستان بحث گیرم.

برگشت مسئولانه نیست

برگشت ناتو و آمریکا بنا بر پنج دلیل مهم مسئولانه پنداشته نمی‌شود:

نخست، جنگ با هراس‌افگنی بین‌الملل نا تمام مانده است.

"آن‌ها بر بنیاد هنجارهای حقوق بین‌الملل، فشارهای ذهنیت عامه و مخارج سرسام‌آور، بیش‌تر از این در افغانستان نمی‌مانند"بیم‌ آن می‌رود که با رفتن آمریکایی‌ها، گروه‌های تروریستی دوباره بسیج شوند و از میدان‌های غیرقابل کنترل مرزی افغانستان و پاکستان، جهان به‌ویژه غرب را تهدید کنند. القاعده در منطقه فعال است و گروه‌های تندرو دیگر که بیشترینه ضد غربی هستند، در منطقه کمین گرفته‌اند تا آمریکایی‌ها بروند و آنان از حملات بم‌افگن‌های بی‌سرنشین و دوربین‌های شبانه آمریکایی در امان شوند. رفتن آمریکایی‌ها نیروهای حامی تندروی را در پاکستان جرأت می‌بخشد تا دست به‌کار شوند و بار دیگر مناطق آزاد و غیرقابل کنترل میان مرزهای افغانستان و پاکستان را در اختیار در آورند.

دوم، اجماع منطقه‌ای برای کاهش نقش تروریزم در منطقه ایجاد نشده است. روابط آمریکا و روسیه خیلی بد است.

ایران با غرب هماهنگی ندارد. پاکستان به فکر نقشش در آینده‌ی افغانستان پس از آمریکاست و چین و هند نیز به شدت دچار تضادهای استراتژیک در منطقه هستند. آسیای مرکزی بیش‌تر از همه از گسترش هراس‌افگنی در امتداد مرزهای افغانستان وحشت‌زده است و در همکاری چین و روسیه تلاش خواهد کرد جلو داعش را که با رفتن آمریکایی‌ها فعال‌تر خواهد شد، بگیرد.

منبع تصویر،

Reuters

توضیح تصویر،

سربازان آمریکایی در حال انتقال همرزم زخمی شان در قندهار

سوم، دولت افغانستان خودکفایی و ظرفیت برای مدیریت وضعیت پیچیده‌ پسا آمریکا را ندارد. این وضعیت بسیار ناامید کننده است.

"بیست‌سال حضور آمریکا در کشوری که هزاران کیلو متر از آن دور است، در تاریخ این کشور بی‌سابقه بوده است"نبود اجماع سیاسی، فقر، فساد اداری، ضعف حاکمیت قانون، نبود اشتغال برای لشکر جوانان بیکار، کم‌بود رهبریت جذاب که کارایی و انسجام به‌بار آورد و نبود برنامه‌ ملی برای هم‌گرایی پس از حضور نیروهای خارجی مهم‌ترین چالش‌های دولت کنونی هستند. در بیست‌سال پسین مافیای مواد مخدر و جنگ‌سالاران منطقه‌ای تضعیف نشدند و جنایات سازمان‌یافته و جریان اقتصاد سیاه هم‌چنان چالش‌های جدی پنداشته می‌شوند. برخی از رهبران گروه های مافیایی که در دولت دارای منصب‌های کلان هستند، توانستند از منابع اکمالاتی و قراردادهای کلان ناتو و آمریکا استفاده کنند و از مالیات و مسئولیت‌پذیری فرار کنند.

چهارم، آیا طالبان، هم‌کار می‌شوند یا مخرب باقی خواهند ماند؟ این پرسش حیاتی در مورد طالبان حل‌ناشده باقی‌ست. یک‌سال اخیر پس از امضای عقدنامه‌ طالبان با آمریکا نشان داد که طالبان از خشونت برای رسیدن به قدرت و اهداف خود دست برنمی‌دارند.

طالبان مشارکت با دولت کابل را قبول ندارند و آن‌را برخلاف آموزه‌های خود می‌دانند. طالبان با ساختار نظام، قانون اساسی، رژیم سیاسی و ارزش‌های حقوق شهروندی در تضاد هستند. این تضاد بحران جاری را عمیق‌تر ساخته است. از سویی‌هم طالبان خود را نماینده‌ قدرت‌مند یک قوم می‌پندارند. این روش را می‌توان طالبانیزم فاشیستی نامید، چون سایر گروه‌های اجتماعی را زیر فشار عدیده قرار می‌دهد.

"این جنگ جان دو نیم هزار سرباز آمریکایی را گرفت و هزاران تن آنان را دچار زخم‌های فزیکی و روانی ساخت"مسلما این روش طالبانیزم ریشه‌ی ملت سازی را می‌خشکاند.

پنجم، نیرو‌های مسلح افغانستان، به تنهایی و مستقلانه ظرفیت مدیریت جنگ را ندارند. نیرو های رزمی افغانستان کاملا وابسته به حمایت‌های بین‌الملل هستند. قوای هوایی، زمینی، پولیس و استخبارات افغانستان بدون حمایت جهانی از کار می‌افتند. یک‌بار رییس‌جمهور در یکی از مصاحبه ها با رسانه‌های آمریکایی گفت که افغانستان بدون حمایت نظامی آمریکا شش‌ماه دوام نمی‌آورد.

اگر جنگ دوام کند، طرف نیروهای مسلح افغانستان تنها طالبان نخواهد بود، بل گروه‌های تندرو دیگر نیز در این جنگ بر علیه کابل خواهند جنگید و سناریوی سال‌های ۹۰ یعنی جنگ داخلی را به نمایش خواهد گذاشت.

حالا با این حالت دشوار چگونه می‌توان باور کرد که منطقه ثبات خواهد داشت؟ چگونه می‌توان قبول کرد که هراس‌افگنان در کمین نه‌نشسته اند و چگونه می‌توان باور کرد که جنگ‌سالاران بر نمی‌گردند؟

واقعیت این‌است که خروج آمریکایی‌ها در حد صفر در این برهه‌ زمانی غیرمسئولانه پنداشته می‌شود. جنگی که پاهای سربازان آمریکایی را بر خاک افغانستان گذاشت، جنگ بین‌المللی علیه تروریزم نامیده شد. تروریستان از خاک افغانستان برای رسیدن به اهداف شان که ایجاد وحشت در غرب بود و هست، سود می‌جستند. دولت آمریکا با فشار گسترده‌ ذهنیت عامه دست به چنین اقدام بزرگ زد.

"دولت‌ها مکلف به تامین امنیت شهروندان خود هستند.در حقوق بین‌الملل مداخله‌ نظامی بنا بر اراده‌ی ملی و مشروعیت بین‌المللی اتفاق می‌افتد"تجارب جهان نشان داده است که یورش بر دشمن و مداخله‌ نظامی حس بزرگی برای پیروزی، غرور و حماسه‌ها را به بار می‌آورد. اما خروج از جنگ و برگشت به زندگی دوباره خیلی دشوارتر از یورش آن است. زیرا دولت‌ها باید برای مردم خود و جهان معنا، هدف و پیامد‌های یورش را توجیه کنند و با سرافگندگی برنگردند. در شرایط کنونی آمریکایی‌ها در همین مخمصه گیرمانده اند.

تصامیم سرنوشت‌ساز

به باور من برای جلوگیری از گسترش بحران به‌ویژه پس از خروج نیرو های آمریکایی و ناتو از افغانستان پنج تصمیم اساسی اتخاذ شود:

نخست، دولت افغانستان را نباید تنها و بی‌سرنوشت گذاشت.

این کار را شوروی‌ها پس از خروج از افغانستان کردند که فاجعه‌ بزرگی را سبب شد و جنگ داخلی، خانه به خانه، خیابان به خیابان و ولایت به ولایت را درنوردید. برای این‌که خروج ناتو و آمریکا خروج مسئولانه پنداشه شود، نیروهای مسلح افغانستان به عنوان ضامن امنیت مردم این کشور باید حفظ و مورد حمایت مالی و تخنیکی قرار گیرند. تجارب جهانی نشان داده‌اند که حفظ ارتش، پولیس و استخبارات در حفاظت سیستم‌های سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی دولت نقش پایه‌ای دارند. قوای مسلح یکی از سنگ‌پایه‌های اصلی دولت‌های معاصر است.

دوم، مذاکرات صلح را باید با جدیت و تخصص ادامه داد.

"اگر این مؤلفه‌ها نقض شوند تصمیم بر یورش و ادامه‌ حضور نظامی یک دولت بر دولت دیگر، مداخله و اشغال پنداشته می‌شود"طالبان هیچ دلیلی برای ادامه‌ جنگ ندارند. نیرو های خارجی برون می‌شوند و دولت افغانستان همراه با جامعه‌ جهانی آماده‌ صحبت سازنده با طالبان هستند. مذاکرات باید طوری راه‌اندازی شود که طالبان دریابند که می‌توانند با مذاکره و مفاهمه اهداف خود را جامه‌ عمل بپوشانند. این واقعیت است که طالبان دارای ایدیولوژی و روش خاصی هستند. اما این واقعیت را باید بپذیرند که جهان در تغییر گسترده است و افغانستان بخشی از این تغییر است.

آگاهی مردم بالا گرفته و نگاه جهان بر افغانستان آبستن دگرگونی‌های زیادی بوده است. باید راه میانه را پیدا کرد و این مهم‌ترین ماموریت مذاکرات صلح باید باشد.

سوم، ضمانت حقوقی و سیاسی برای حمایت منطقه از ثبات در افغانستان شکل گیرد. در این راستا آمریکایی‌ها، روس‌ها، چینی‌ها، هندی‌ها، ایرانی‌ها، پاکستانی‌ها و آسیای میانه باید به توافق برسند. این ضمانت زمانی میسر است که سیستم کارای نظارتی بر نقش دولت‌های منطقه در حفظ ثبات افغانستان شکل گیرد.

"این اصل بر بنیاد حساب‌دهی در برابر جنگ و شیوه‌ عمل‌کرد دولت‌ها در جریان و پس از جنگ محاسبه می‌شود"در این زمینه می‌توان از سازوکارهای ناظران صلح سازمان ملل یا سازمان هم‌کاری و امنیت اروپا سود جست. این روش در جنگ‌های قفقاز خیلی مؤثر بود. همین اکنون از این روش در جنگ ناگورنایا قرباغ و تضادهای مرزی سوریه و ترکیه استفاده می‌شود.

منبع تصویر،

EPA

توضیح تصویر،

جو بایدن، رئیس‌جمهور آمریکا اخیرا تصمیم به خروج نیروهای این کشور از افغانستان تا یازدهم سپتامبر را اعلام کرد

چهارم، افغانستان دولت فقیری دارد. فقر در پهلوی ناکارآمدی دولت، پهلوی جنگ را نیز با خود دارد.

جهانی که با هراس‌افگنی جهانی در جغرافیای افغانستان جنگید، قربانیان بی‌شماری را نیز به‌جا ماند. جهان باید پیامد و مسئولیت این جنگ را به عهده گیرد. ایالات متحده‌ آمریکا، اروپا و حامیان بزرگی چون جاپان/ژاپن، هند، استرالیا و کانادا باید حمایت اقتصادی خود را به دولت افغانستان حفظ و حتا بیش‌تر سازند. اما این حمایت را نمی‌توان بدون قید و شرط ادامه داد. باید سازوکارهای نظارتی از حمایت جهانی شکل گیرد و حساب‌دهی تقویت یابد.

"این‌که آمریکا و ناتو چرا آمده بودند و آیا به اهداف شان رسیده‌اند؟ پرسش دشواری است که پاسخ به آن نیاز به تحلیل عمیق دارد"

پنجم، دولت افغانستان و جامعه‌ جهانی باید وضعیت کنونی را از بحران به یک فرصت تبدیل کنند. در روابط بین‌المللی امروز حضور نظامی تنها به عنوان گزینه‌ حضور سیاسی به حساب نمی‌آید. آمریکایی‌ها و هم‌پیمانان غربی در افغانستان بسیار سرمایه‌گذاری کرده‌اند. این حضور می‌تواند با حمایت گسترده از زیر ساختارهای افغانستان ادامه پیدا کند. در واقع حضور حمایتی، نه حضور نظامی آمریکا در افغانستان سبب شگوفایی این کشور می‌شود.

ایجاد منافع مشترک

به باور این قلم اگر پنج چالش‌ بالایی را با پنج راهبردی که در این مقاله مطرح شده است حل کنیم، زمینه برای دگرگونی‌های عینی و ذهنی در افغانستان فراهم می شود.

اگر آمریکایی‌ها، اروپایی‌ها و اعضای ناتو در کل ده درصد مخارج نظامی خود را به امنیت اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی اختصاص دهند، وضعیت افغانستان به مراتب بهتر از امروز می‌باشد.

اما یک واقعیت را نباید نادیده گرفت. سیاست بر منافع دولت‌ها متکی است. دولت آینده‌ افغانستان باید بداند که بدون نظرداشت منافع جهان در افغانستان و منطقه، منافع افغانستان نیز در خطر می‌افتد. از این‌رو ناسیونالیسم مفرد که نتواند زمینه‌های مشارکت بین‌المللی را فراهم سازد، به ضرر افغانستان است.

"من در این مقاله تلاش دارم تا دلایل آمدن، مسئولیت‌پذیری پس از جنگ و رفتن آن‌ها را از افغانستان بحث گیرم"تاریخ افغانستان نشان داده است که جهان در این جغرافیا ذینفع است. این منطقه چهاراه غرب، شرق، مرکز و جنوب آسیا، این سرزمین با اهمیت جهان است. سیاسیون افغانستان باید درک کنند که این جغرافیا قابل مدیریت است و باید بیاموزند که چگونه با جهان معامله کنند.

منابع خبر

اخبار مرتبط