قسمت دویست و چهل و پنج گودال
سریال گودال قسمت دویست و چهل و پنج 245Çukur Serial Part ۲۴۵
گودال ۹۲-۲
جومالی و ماحسون در کوچه ای منتظر می مانند و بعد بره های سیاهی که باقی مانده اند به مقابله با افراد چائتای می روند و همه ی انها را از میان برمیدارند. ماحسون هم به اونی میسپارد تا جومالی را تا خود گودال ببرد و مواظبش باشد. همان موقع که مکه به او زنگ می زند و می گوید که وارتلو گفته تا ماحسون دنبال یاماچ برود و او را نجات بدهد. ماحسون هم به انبار بوریس می رود و بعد از اینکه همه ی نگهبان ها را بیهوش کرد، به سمت یاماچ می رود و دستان او را باز می کند. یاماچ هم بلافاصله به پلیس زنگ می زند و از او می خواهد به ادرسی که می گوید برود تا شاهد دستگیری چائتای اردنت باشد اما از طرفی هم نمی خواهد اسمی از خودش وسط بیاید.
"همان موقع که مکه به او زنگ می زند و می گوید که وارتلو گفته تا ماحسون دنبال یاماچ برود و او را نجات بدهد"
چائتای در محل قرار مورد نظر منتظر بوریس می ماند. وارتلو با لباس های مخصوص بوریس و کلاه او جلو می آید و وقتی سرش را بالا می آورد لبخندی می زند و به چائتای خیره می شود. همان موقع هم پلیس جلو می آید و چائتای را که عصبی شده اما به روی خودش نمی آورد را دستگیر می کند. یاماچ همراه ماحسون از دور شاهد این صحنه است و با دیدن وارتلو تعجب می کند و به پلیسی که خودش به او خبر داده بود تا بیاید می گوید که اشتباهی رخ داده و وارتلو در اصل نباید زندانی بشود. پلیس هم می گوید باید منتظر باشند تا کمی اوضاع آرام بشود و بعد شاید بتوانند وارتلو را آزاد بکنند.
افسون از تلویزیون خبر دستگیری چائتای را می شنود. همان موقع یاماچ به دیدن او می آید. افسون دستانش را دور گردن او حلقه می کند و لبخند می زند اما یاماچ خیلی جدی از او می خواهد بگوید که چرا پیش چائتای رفته؟! افسون اول این را کتمان می کند اما بعد می گوید که به خاطر او بوده که چائتای راضی شده مرتضی را به عنوان نفوذی بین خودش راه بدهد. یاماچ با عصبانیت می گوید :«من بهت نگفتم از این چیزا فاصله بگیر؟ چرا چائتای هرچی تو میگی رو انقدر زود قبول میکنه؟ میخوام بدونم چیکار میکنی که انقدر زود قانع میشه؟! » افسون کمی به او خیره می ماند و بعد می گوید: «من فقط به خاطر تو رفتم و با چائتای صحبت کردم نه چیز دیگه. اما تو هرشب بعد از اینکه از پیش من میری، میری پیش کس دیگه میخوابی! » یاماچ در سکوت به او خیره می ماند و افسون در حالی که بغض کرده به او می گوید: «چرا چیزی نمیگی؟ مگه دروغ میگم؟ اون شب بعد از این که درمونو شکستی رفتی پیش کی؟ » یاماچ همچنان سکوت کرده و بعد هم آنجا را ترک می کند!
مدد سراغ یاماچ می رود تا حال وارتلو را بپرسد اما وقتی متوجه می شود که وارتلو دستگیر شده عصبانی می شود و یاماچ را مقصر این موضوع می داند.
"ماحسون هم به انبار بوریس می رود و بعد از اینکه همه ی نگهبان ها را بیهوش کرد، به سمت یاماچ می رود و دستان او را باز می کند"بعد هم یاماچ سراغ سعادت می رود تا این خبر را به او بدهد. سعادت عصبانی می شود و می گوید: «یعنی باید بازم چشم انتظار بمونم؟ من دقیقا به خاطر همین چیزا میخواستم طلاق بگیرم! » یاماچ می گوید :«سعادت تو وقتی با وارتلو ازدواج کردی میدونستی چیکاره س الانم کاریه که شده! » سعادت به ناچار قبول می کند.
یاماچ پیش سلیم و جومالی می رود تا با آنها صحبت بکند اما آنها به او گوش نمی دهند و تصمیم می گیرند خودشان بروند تا چائتای را بکشند. یاماچ دنبالشان می افتد و وقتی می بیند هیچکدام به حرفش گوش نمی دهند سلیم را هل می دهد و روی جومالی سوار می شود و سعی می کند مانع رفتنشان بشود! انها هم یاماچ را کتک می زنند و اعضای خانواده دورشان جمع می شوند. سلطان رو به پسرها می گوید که اگر پایشان را از خانه بیرون بگذارند دیگر حق ورود به انجا را ندارند. پسرها کوتاه می آیند و یاماچ هم برادرهایش را به زمین فوتبال می برد و امیر را هم صدا می زند تا خوب به حرف هایش گوش بدهند.
امیر می گوید: «چنگیز چهارتا پسر داره. چائتای همه ی کارای کثیف و زیرزمینیشو انجام میده و اوگدای سعی میکنه کارهای پدرشو قانونی جلوه بده و از طریق تولید دارو و مواد شیمایی پولشویی میکنه. بین برادرها اختلاف هست. چائتای با آریک بوکه تنی هستن و اوگدای و کولکان هم با هم. چنگیز اردنت از بیرون یه تاجر موفق و خیر شناخته میشه اما در اصل ۸۰ درصد از جنس هایی که وارد و صادر میشه دست اردنت هاست...
"یاماچ هم بلافاصله به پلیس زنگ می زند و از او می خواهد به ادرسی که می گوید برود تا شاهد دستگیری چائتای اردنت باشد اما از طرفی هم نمی خواهد اسمی از خودش وسط بیاید"یاماچ کاری کرد که من سالها پیگیرش بودم و بالاخره اسم خانواده اردنت و مواد مخدر کنار هم دیده شدن! و این خیلی مهمه! اما با نابود شدن چائتای هیچ وقت اردنت ها زمین گیر نمیشن اینو بدونین. » با این حال جومالی و سلیم بعد از گوش دادن به حرف های او، بلند می شوند تا طبق خواسته ی خودشان پیش بروند!
یاماچ از جلاسون می خواهد که کاراجا را تعقیب کند و هرچه را که می بیند به او بگوید.
آریک منتظر تماس چنگیز می ماند. وقتی چنگیز به او زنگ می زند آریک بوکه با استرس جواب پدرش را می دهد و به پدرش قول می دهد که هرکاری از دستش بربیاید را انجام می دهد تا اشتباهی را که چائتای بوجود اورده را حل بکند.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران