قسمت سی و سه جیران

پندار - ۱۴ آبان ۱۴۰۱

   سریال جیران قسمت سی و سه 33Jeyran Serial Part ۳۳

آن‌چه باید برای سریال جیران قسمت ۳۳ بدانیم:

 

ملک زاده غمگین در اتاقش نشسته و در ذهنش بازی کاظم با دخترش را مرور می کند. در صحنه بعدی می بینیم که او همراه تاجی و خدم و حشم هایشان به ملاقات ناصر الدین شاه می روند و ابتدا مقابل پیشخدمت خاصه می ایستند.

اسدالله شروع به تملق می کند و ملک زاده می گوید من تو خانواده ات را به این منصب رساندم حالا تو به ما خیانت می کنی؟ اسدالله انکار می کند و ملک زاده او را تهدید می کند و دلیل عصبانیتش از او را نمی گوید و می گوید من نه طرف خواهرت هستم نه طرف تاجی که طرف حق هستم. بعد رو به تاجی می کند و می گوید به خدمت شاه برود. بعد از رفتن تاجی ملک زاده یک نامه به پیشخدمت خاصه می دهد و می گوید آن را به دست خواهرت برسان و مراقب رفتارت باش.

نقره بعد از رفتن ملک زاده از پیشخدمت خاصه عذرخواهی می کند و اسدالله می گوید تقدیر امثال من و تو این است.

"   سریال جیران قسمت سی و سه 33Jeyran Serial Part ۳۳ آن‌چه باید برای سریال جیران قسمت ۳۳ بدانیم: ملک زاده غمگین در اتاقش نشسته و در ذهنش بازی کاظم با دخترش را مرور می کند"نقره با چرب زبانی از او تعریف و تمجید می کند و می گوید اگر خواهرت زن شاه بماند به همه جا می رسی. اسدالله با شنیدن این حرف جا می خورد و دلیل این حرف را جویا می شود. نقره می گوید خواهرت دشمن زیاد دارد و اگر باور نمی کنی آن نامه را بخوان و او را نصیحت کن و اگر به جایی رسیدی هوای مرا هم داشته باش.

تاجی پیش شاه است و از دوری او گلایه می کند. شاه می گوید گلایه نکن همین که والده سلطان آینده شدی کافی نیست؟ تاجی که با تملق از این عنایت شاه تشکر می کند اما می گوید دلتنگی جای خود دارد. شاه می گوید سرش گرم مملکت است و قضیه هرات سر او را شلوغ کرده است.



تاجی سعی می کند از جیران و بستگانش بدگویی کند که شاه حرف او را قطع می کند و می گوید من و جیران داغدار فرزند هستیم و از توی نجیب زاده و مادر ولیعهد انتظار دارم نمک روی زخمم نپاشی. سپس او را مرخص می کند و تاجی با حسادت و ناراحتی می رود. 

اسدالله پیش جیران رفته و نامه ملک زاده را به او داده و دائم در حال نصیحت او و سرکوفت زدن بابت نگه داشتن ننه آشوب در حرم است. جیران به او اعتنایی نمی کند و اسدالله عصبانی او را تهدید می کند و می رود که جیران او را صدا می زند. اسدالله سراغ ننه آشوب می رود و با بددهانی او را صدا می زند و وارد اتاقش می شود اما تا ننه آشوب بر می گردد، اسدالله می ترسد و خارج می شود.

بعد شروع به سرکوفت زدن به جیران می کند و می گوید این زن تو را دیوانه کرده است.

"در صحنه بعدی می بینیم که او همراه تاجی و خدم و حشم هایشان به ملاقات ناصر الدین شاه می روند و ابتدا مقابل پیشخدمت خاصه می ایستند"جیران عصبانی می شود و بر سر او فریاد می کشد و می گوید دودمان تو من هستم نه این خاندان شاه و هر چه داری از من داری. بعد به او می گوید هر که را دوست داری به خلوت شاه راه بده و هرکاری دوست داری بکن، حالا که کنارم نیستی رو به روی من هم نباش. سپس نامه ملک زاده را پس می فرستد و می گوید دیگر خواهر من نیست. 

اسدالله می رود و گل نسا با دلسوزی پیش خواهرش می نشیند و او هم او را نصیحت می کند، جیران می گوید اگر ناراحتی تو هم می توانی بروی و گل نسا امتناع می کند. جیران طلسم ماه و خورشید را در دست می گیرد و به آن خیره می شود. 

آقاخان نوری با سفیر انگلیس بر سر راضی کردن شاه برای امضای معاهده جدا شدن هرات توافق می کند و در مقابل صدارت پسرش کاظم را بعد از خودش طلب می کند.

 
سفیر بریتانیا قبول می کند اما می گوید حمایت حرم و مهد علیا را می خواهد آقاخان نوری، تاجی را به داخل اتاق دعوت می کند و می گوید از این به بعد متحد بهتری در حرم داریم. تاجی از سفیر در مورد حمایت از پسرش می پرسد و سفیر می گوید اگر در قضیه هرات ما را یاری کنید ما هم پشت شما و پسرتان خواهیم بود.



تاجی تشکر می کند و می گوید حتی پدرش را هم با آن ها متحد می کند و بعد از سفیر می خواهد دست دشمن مشترکشان جیران را ببندد و از او بدگویی می کند و می گوید اگر بچه دار شد نباید پسرش ولیعهدی پسر ما را بدزدد و سفیر قبول می کند. 

بزرگان ایل قاجار در خدمت مهدعلیا هستند و تاجی هم وارد می شود. بزرگان از قضیه هرات شاکی هستند و می گویند نباید این معاهده امضا شود. تاجی بلند می شود و با نطقی گیرا می گوید همانطور که ۴۰ سال پیش دوام مملکت در امضای ترکمنچای بود الان هم همین است و این معاهده برای دوام مملکت و سلطنت باید امضا شود. قرار نیست خاک ایران برود و فقط قرار است در مسائل آن دخالت نکنیم. در ضمن اگر خاک دادن به روسیه حلال است، بریتانیا فرقی با روسیه ندارد.

"نقره با چرب زبانی از او تعریف و تمجید می کند و می گوید اگر خواهرت زن شاه بماند به همه جا می رسی"بعد با چاپلوسی از مهدعلیا عذرخواهی می کند و مجلس را مجلسی بی ارزش می خواند و می رود.

مهد علیا به دنبال تاجی راه می افتد و او را صدا می زند. او به تاجی می گوید که معلوم است با آقا خان گاوبندی کرده و می خواهد قدرت او را تضعیف کند. تاجی با چاپلوسی این احتمال را رد می کند. مهد علیا خام چاپلوسی های تاجی و دست بوسی او می شود و سکوت می کند. 

ناصرالدین شاه با اکراه معاهده را امضا می کند و بابت از دست دادن هرات اشک می ریزد و از شرایط پیش آمده از دست روسیه و انگلیس پیش سلمان گلایه می کند و این کار را ننگ بزرگی برای خودش می خواند.

مهدعلیا وارد می شود و به شاه می گوید نباید عاشق جیران می شدی چون وضع مملکت از دستت در رفت.

 
شاه به او حق می دهد. بعد مهد علیا از قراول خاصه گلایه می کند و می گوید توقع داشتم تو از سلطانت مراقبت کنی. سلمان از خودش دفاع می کند و می گوید روابط حرم به من ربطی نداشته است و در مورد هرات می گویم که والی هرات همچنان به سلطنت وفادار است و اگر قرار باشد از ایران جدا شود لشگرکشی می کنیم و نمی گذاریم. 

مهدعلیا از سلمان در پیشگاه شاه تعریف می کند. شاه به آن ها می گوید باید مراقب من باشید تا دوباره دلداده نشوم و ضعیف نشوم و باید یک ارتش پر هیبت و نوین بسازیم که کسی جرات نکند به خاک ایران دست درازی کند. مهدعلیا او را تشویق می کند.

"نقره می گوید خواهرت دشمن زیاد دارد و اگر باور نمی کنی آن نامه را بخوان و او را نصیحت کن و اگر به جایی رسیدی هوای مرا هم داشته باش.تاجی پیش شاه است و از دوری او گلایه می کند"شاه حکم هرات را به دست سلمان می دهد و می گوید به صدر اعظم بگو از امروز تا سه سال درآمد کشور باید فقط خرج لشگرسازی شود. سلمان می رود. 

سیاوش به کاروانسرای قدیمی می رود و میفهمد آن جا تعطیل شده. خودش به زور در را باز می کند و وارد می شود. پیرمرد صاحب کاروانسرا او را می شناسد و از او پذیرایی می کند و به سیاوش از معاهده هرات خبر می دهد. بعد با سیاوش در رابطه با سارای گرجی حرف می زند و سیاوش می گوید برای به دست آوردنش شاه می شوم.



صاحب کاروانسرا حرف را شوخی می پندارد و با هم می خندند. سیاوش با پول زیادی یک تبر از صاحب کاروانسرا می خرد تا به او کمک مالی کرده باشد بعد اسبش را از او می گیرد و پیرمرد به او یک نامه میدهد و می گوید از سمت یک قراول به اسم رحمت است، سیاوش می گیرد و می رود. آن نامه، نامه عاشقانه سارا گرجی است.

شاه پیش جیران رفته و می گوید همه می گویند به خاطر عشق تو هرات از دست رفت و من می خواهم با پس گرفتن هرات ثابت کنم اشتباه می کنند. جیران او را تشویق می کند و اشک می ریزد. شاه به او می گوید به دلیل مسائل مملکت کمتر پیش او می آید اما همچنان عاشقش است.

"شاه می گوید گلایه نکن همین که والده سلطان آینده شدی کافی نیست؟ تاجی که با تملق از این عنایت شاه تشکر می کند اما می گوید دلتنگی جای خود دارد"جیران می گوید دادخواه فرزندش است و او هم همچنان عاشق است و شاه می رود. جیران در خلوتش برای کودکش بی تابی می کند.

برای آن‌که از قافله پندار (خبر و سرگرمی) عقب نمانید کلیک کنید و به تلگرام بیایید.
قسمت بعدی - سریال جیران قسمت سی و سه ۳۳ قسمت قبلی - سریال جیران قسمت سی و دو ۳۲ Next Episode - Jeyran Serial Part ۳۳ Previous Episode - Jeyran Serial Part ۳۲

منابع خبر

اخبار مرتبط

خبرگزاری مهر - ۲۹ مرداد ۱۴۰۱
پندار - ۵ اردیبهشت ۱۴۰۱
پندار - ۶ آبان ۱۴۰۱
آفتاب - ۲۶ فروردین ۱۳۹۹
باشگاه خبرنگاران - ۲۹ آذر ۱۳۹۹
باشگاه خبرنگاران - ۸ آبان ۱۳۹۹
خبرگزاری دانشجو - ۱۲ دی ۱۴۰۰
خبر آنلاین - ۱ مرداد ۱۴۰۱
خبرگزاری مهر - ۱۵ خرداد ۱۳۹۹