هفته هنر و فرهنگ، انفجار و کرونا، تئاتر و کتامجهای زنده
حق نشر عکس
NADASTAN
Image caption
ناداستان پلاس
تابستان فصل رونق سینماها، هتلها، جادهها، مراکز هنری و ایرانگردی بود. اینک کرونا هنرها را به عقب رانده، اما هنرمندان را به حرکت آورده. فضاهای تازه نمایشی، ابتکارهایی برای کتابخوانی و رونق گالریهای نقاشی موثر بوده. چاپ و کاغذ و سانسور، داشت کتاب را از زندگیها بیرون میکرد که کتابخوانی آنلاین و پادکستهای کتابی، کتابهای سانسور شده از غربت به درآمده و با بالهای دیجیتال در پرواز وارد شد.
از زندان زنجان غم نامهای منظوم، شهری را به گریه میاندازد، از بیمارستانی در تهران شعری از شاعری طناز، لبخند به لبها میآورد. سیروس گرجستانی، هنرپیشه سریالهای تلویزیونی، با چهل سالی سابقه، فردای شبی که در سریال شاهرگ سیمای جمهوری اسلامی، در بستر مرده افتاد، در خانه خود به سکته قلبی درگذشت در تهران.
"حق نشر عکسNADASTANImage captionناداستان پلاس تابستان فصل رونق سینماها، هتلها، جادهها، مراکز هنری و ایرانگردی بود"در آمریکا هرمز حکمت از ایراندوستترین ایرانشناسان جهان را وداع گفت و خسرو شاکری یکی از دبیران کنفدراسیون دانشجویی ایران و پژوهشگر تاریخ چپ، دنیا را در پاریس ترک کرد.
هفته دوم تابستان، هوا گرم بود و آتشی که در دل جنگلها قربانی میگرفت و جنگلبان میکشت، این هفته در شهرها شعله کشید و انفجار شد، پارچین است، نطنز، شیراز یا سینا اطهر. غم انگیزترینش مرگ پزشکان و کادر درمانی در حال کار. حالا موج دوم هم رسیده. توییتر را که شوخ و خشمگین میشناختیم به خمود و عزاداری کشانده. پیام رسانها هم چندان فعال نیستند که روزهای نخست بودند.
بین احوالپرسیها فاصله افتاده اما بین میهمانیها و سفرها، فاصلهای متصور نیست. کتابهای همیشه پرفروش مانند دو کتاب زویا پیرزاد و چند کتاب بلقیس سلیمانی به چاپهای جدید رسیده.
روزگار مطبوعاتروزگار روزنامه خوب نیست، مقالات و مصاحبهها و گاه گزارشهایی دارند که دست کم در هشت سال دولت احمدی نژاد نادر بود، اما انگار مردم قهر کردهاند و آشتی نمیکنند. در مقابل مجلات به ابتکارهای تازه دست زدهاند. رندان نام روزنامه سازندگی را که خود مدعی است اولین مجله هر صبح ایران است گذاشته اند روزمج، یعنی روزنامه هست و مجله هم. در مقابل هم رندان، نام برخی مجلات را که در قطع و فرم و حتی محتوای کتاب منتشر میکنند گذاشتهاند کتامج.
"سیروس گرجستانی، هنرپیشه سریالهای تلویزیونی، با چهل سالی سابقه، فردای شبی که در سریال شاهرگ سیمای جمهوری اسلامی، در بستر مرده افتاد، در خانه خود به سکته قلبی درگذشت در تهران"در چنین فضایی روز به روز کتامجها گسترش می یابد نسل جدید گرافیست و مدیر و سردبیر، نشریات جدیدی شکل میدهند که اینک تعدادشان از ده گذشته است. برخی از این کتامجها به سیستمهای دیجیتال هم مجهزند و هم در بخش آگهیها و هم در صفحات خود امکان دسترسی به منابع اینترنتی را فراهم میآورند. برخی صاحب رادیو شدهاند و روز به روز سرویسهای تازه در کار هست.
- هفته هنر و فرهنگ، میخی بر تابوت مطبوعات، قتل یک شاعر به دست کرونا، سانسور هر روز ناتوانتر
- هفته هنر و فرهنگ؛ جنگ سریال و دادگاه، برگشت نود، فایده کرونا
- هفته هنر و فرهنگ؛ خو به قرنطینه، فیلم و تئاتر در خانه و شاعری در بخش کرونا
ناداستان پلاس، یکی از معتبرترین کتامجهاست که با انتشار یک شماره (که منتخبی از شماره های پیشین ناداستان است) به تیراژ تازهای دست یافته و در یک هفته، کمیاب شده است. اما همزمان نشریاتی دارند تعطیل میشود. این بیماری همچون کروناست و اغلب شهرهای کوچک را بیشتر هدف گرفته است.
روزنامهها و مجلات شهرستانی در غیاب کمکهای دولت چاره جز تعطیل ندیدهاند. چنین است که مجله بعد پنجم که طنز و کاریکاتور بود و در جهرم منتشر میشد، اعلام داشت که آخرین شماره خود را منتشر کرده است. چنان که چند نشریه شهرستانی دیگر.
در این میان مجلات آنلاین، همچون کتابهای اینترنتی در حال گسترش هستند.
حق نشر عکس
Bethoven
Image caption
لس آنجلس، وست وود
بتهوون لسآنجلس هم رفت
در مهرماه ۱۳۸۶ وقتی خبر رسید که صفحه فروشی بتهوون به دلیل مشکلات مالی تعطیل شد، مجلات تهران به ناله در آمدند و سوگنامهها نوشتند. ماجرا تنها تعطیل یک موسسه نبود، شرکتها و مغازههای بسیار مانند بتهوون در روزهای انقلاب به آتش سوخته و ویران شده بودند.
"کتابهای همیشه پرفروش مانند دو کتاب زویا پیرزاد و چند کتاب بلقیس سلیمانی به چاپهای جدید رسیده"اما دو نسل عادت داشتند که با همت برادران چمن آرا، از جهان موزیک اروپا و آمریکا خبر یابند، صفحههای براق و سنگین سی و سه دور نات کیل کول، فرانک سیناترا، شرلی بسی، و اجراهای مهم موسیقی کلاسیک غربی فون کاریان، زوبین مهتا، یهودی منوهین، ایزنشتاین، ردیف در ردیف منتظر خریداران خوش ذوق بودند.
بتهوون که سال ۱۳۳۲ در خیابان منوچهری (مرکز خرید و فروشهای هنری) توسط چهار برادر چمن آرا دایر شد بزودی با بهبود شرایط اقتصادی کشور به فروشگاه بزرگی در خیابان پهلوی (ولیعصر فعلی) انتقال یافت. بالاتر از سینمار رادیو سیتی فروشگاهی روشن و بزرگ با تصاویری از افسانههای موسیقی جهان.
اما انقلاب رسید و چمن آرا ها به هر ترتیب بود مقاومت کردند. یک دوباری توسط انقلابیون مسلمان بسته شدند. به دفعات انبارش بازرسی شد و موسیقی تند و جلدهای تحریک کننده همه برده شد. تا موجودی خریداری شده شان که به گمرک رسیده بود اما اجازه ترخیص داده نمیشد در خرداد ۵۹ به آتش کشیده شد و صد هزار صفحه از آثار موسیقی ایران و جهان سوخت.
چنین بود که سرنوشت هم برادران چمن آرا را پراکند و هم قدیمیترین فروشگاه موسیقی ایران تمام شد.
به جز بابک چمن آرا، نسل دوم خانواده چند باری یورش برد تا مرکز موسیقی بتهوون و هم تولید آلبوم (آوای خورشید) را برپا دارد و هر بار به سدی برخورد، عباس چمن آرا با خانواده به لس آنجلس مهاجرت کرد و در ۱۹۸۶ آن جا مغازهای با عنوان موزیک باکس به راه انداخت، درست در خیابان وست وود محل تجارت ایرانیان.
پایگاه اصلی و به یادماندنی بتهوون تهران ۵۵ سال ماند و تعطیل شد اما برادرخوانده اش در لس آنجلس ۳۳ سال بعد از تاسیس، هفته پیش بسته شد. و هر یک از تعطیل شدنها و بسته شدنها و به آتش کشیدن شدنها، برگی است از یادگار تلاش ایرانیان در مصالحه با تمدن غرب.
حق نشر عکس
Aparat
Image caption
صحنه از … و همیشه پاییز رونق تئاتر مستقل
در حالی که به نوشته بابک احمدی روزنامهنگار سالنهای دولتی مانند تئاترشهر، هنر، سنگلج، محراب، ایرانشهر و حافظ همگی ظرف چند ماه گذشته تعطیل شدند و هیچ برنامه ای ندارند، تئاتر مستقل تهران، حتی پیش از آنکه گروههای نمایشی برای اجرا در این مجموعه اعلام آمادگی کنند به جریان افتاد.
در گزارش اعتماد آمده: جلوگیری از اکران آنلاین نمایشهای پیشتر به صحنه رفته در این سالن موجب شد، ایده دوم مبنی بر اکران فیلمتئاتر در کافه مستقل در دستور کار قرار گیرد؛ تصمیمی که با استقبال کارگردانان مواجه شد. بلافاصله بعد از شروع این پروژه هم جلسههای نمایشنامهخوانی هنرجویان مستقل در کافه بام مستقل اجرایی شد دو نمایش «است» به کارگردانی پرنیا شمس (که قبل از تعطیلی سالنها روی صحنه بود) و «۱۱ جریحه روح» و «... و همیشه پاییز» نیز.
همیشه پاییز نمایشی جسور و آرام است که از ۶ تا ۲۰ تیر در سالن اصلی تالار مولوی با بازیگری دو بازیگر حرفهای و نرم بر صحنه رفت: آبان حسین آبادی، یکتا طبیبی .نویسنده و کارگردان این نمایش مهیار جوادیهاست.
"روزگار مطبوعات روزگار روزنامه خوب نیست، مقالات و مصاحبهها و گاه گزارشهایی دارند که دست کم در هشت سال دولت احمدی نژاد نادر بود، اما انگار مردم قهر کردهاند و آشتی نمیکنند"
آنها که در این فضای غمناک کرونایی - به قول خودشان - نمایش را دیدهاند بازی آن دو بازیگر ورزیده، در پرده و سایه گذاشتن کار نوشته و کارگردان و بازیگران و دراماتور نمایش (حسین توازنی زاده) را تحسین کردهاند.
تماشاگری با نام آرزو در دیوار تیوال نوشت: نمایش پیچیدهای بود. از این نظر که مخاطب را به فکر کردن و تحلیل نشانههای مشابه وا میداشت. موسیقی زمینه دلنشین بود.
مهیار جوادیها که با تلاش های بسیار توانست منع و بند کرونایی را بشکند و به قول خود بکوشد تا تئاتر زنده باشد در توصیف متن نمایش نوشته: بیست و پنج نوامبر ۲۰۱۹ خواب دیدم که جلوی لپ تاپ، سر کلاس نشستهام. همه حرف میزنند و من نمیفهمم.
کلمات را میشناسم اما وقتی کنار هم مینشینند، نمیتوانم یک جمله کامل از آنها بسازم. نگرانم، موضوع پایان نامهام را در ذهن مرور میکنم «هویت شیئ در عکس». کلمات را در ذهنم مرور میکنم اما وقتی نوبتم میشود. به فارسی میپرسند، همه ساکتاند. خواب میبینم فارسی یادم رفته.
حق نشر عکس
Shirin Jahanzadeh
Image caption
نمایش جریحه روح ۱۱ جریحه روح
فرزاد امینی نویسنده و کارگردان نمایشنامهای است که در دوران تنبلی و تعطیلی نمایشخانههای تهران، در تئاتر مستقل و در فضای باز به اجرا رساند تا راهگشای نمایشهای دیگر دوران قرنطینهای باشد.
"رندان نام روزنامه سازندگی را که خود مدعی است اولین مجله هر صبح ایران است گذاشته اند روزمج، یعنی روزنامه هست و مجله هم"نمایشنامه بر اساس یازده داستان کوتاه صادق هدایت در سه قطره خون. نمایشی گستاخ و مبتکر.
بازیگران این نمایش که با استقبال هم روبرو شده مهدی بازدار، نازنین زهرا برومند، محمد پسندیده کار، سروش حائری، آزیتا رحیمی، فرزانه فرجی، نیلوفر فولادی، مونا کریمی، کیانا کریم پور، مهربان کشاورزی، و رضا میرجلیلی هستند.
کارگردان در یادداشتی برای تماشاگران نوشته: سفری کوتاه به پاریس داشتم و آنجا به قبرستان پرلاشز رفتم، بر مزار هدایت ساعتی نشستم و به ایران فکر میکردم. آنجا بود که به هدایت گفتم من با سه کار تو کار دارم؛ اولین آن مجموعه "سه قطره خون" است، هر یازده داستان کوتاهش. دومین و سومین آن هم بماند تا بعد.
فرزاد امینی مینویسد: همانجا بود، بر سر همان مزار، که تصمیم گرفتم تمام یازده داستان"سه قطره خون" را به نمایش دراورم. آن را یک رسالتی در زندگیم دانستم. پایم که به تهران رسید، یعنی شهریور ١٣٩٦ نوشتنش را آغاز کردم و آبان هم تمریناتش را. سه سال است روز و شبم را تسخیر کرده است.
نیلوفر ثانی در روزنامه اعتماد نوشته: تجربه چنین اجرایی در نوع خود با ارزش است وقتی با طرح مضامین انسانی، پدیدههای اجتماعی و دجالیتی جاری حتی تا عصر امروز، از مرز سرگرمی عبور کند و در ساحت زیباشناختی با حضور بدنهای ناآرام و اشیایی عرضه شود که طبق اشاره کارگردان در بروشور، حاوی هویت موثری در فرآیند و جریان اجرا هستند.
به نوشته این منقد: یازده جریحه روح بیش از آنکه اجرایی فیزیکال باشد مبتنی بر زبان است، زبانی که امینی با اقتباس، آن را به قلمروی خود آورده و از آن خود کرده است. زبانی با پیوندهای سمبلیک و تاکید بر وجه تراژیک هر قطعه، عیانشدگی جانهای عریان با سرنوشتهای عریانی که رابطه زندگیهای خاموش شده را بار دیگر بر صحنه زنده کند.
میلاد تیموریان در تیوال نوشته: خیلی وقت بود دنبال کارهای هدایت در تئاتر بودم.
"در مقابل هم رندان، نام برخی مجلات را که در قطع و فرم و حتی محتوای کتاب منتشر میکنند گذاشتهاند کتامج"خیلی خوشحال شدم وقتی فهمیدم کارگردانی یکی از کارهای او را جدیدا به نمایش گذاشته. فرزاد امینی. سه قطره خون که معتقدم ارتباط تنگاتنگی با بوف کور دارد و دوسش دارم. رفتم به اجرا نشستم.
بنا به این نوشته: نمایش معرکه بود. تلفیق تئاتر پرومته و فلسفه و نوشته هدایت یک نمایش جادویی بوجود آورد که درک آن آسان نیست.
برای همین بود که حس کردم خیلی از مطالب رو نفهمیدم. بخاطر همین بعد اجرا رفتم کتابی که دوسال پیش خواندم را یک بار دیگر مرور کردم.
تصویری از زندانشرح زندان و رنج زندانی در تاریخ ادبیات ایران کم نیست. از توصیفهای ماندنی مسعود سعد از حصار نای تا خاطرات چاپ شده زندانیان اعتراضهای جمعی سالهای اخیر در ایران. اما پخش گزارش همزمان با حضور سراینده در زندان - دست زیر ساطور- اندک است، چندان که آخرین اتهام نرگس محمدی ایجاد ناراحتی در زندان اوین است و علت انتقال او به زندان زنجان نیز. پیش ازین هم از در سالهای اخیر، کسانی از زنان زندانی، به شرح زندان و احوال همبندها پرداختهاند که از آن جمله است نامه و نوشتههای نسرین ستوده.
همین هفته از داخل زندان زنان زنجان، باز صدای کسی برخاست که پیداست صدایش خاموشی کردنی نیست.
"در چنین فضایی روز به روز کتامجها گسترش می یابد نسل جدید گرافیست و مدیر و سردبیر، نشریات جدیدی شکل میدهند که اینک تعدادشان از ده گذشته است"نرگس محمدی همه زجر دوری از فرزند و زندگی را پذیرفته، تا شاهد ساکت ظلم نباشد.
غمسرود ارسالی از زندان زنجان خطاب به فرزندان، یا قاضی و زندانبان نیست، در بخشی از این سوگنامه، نویسنده همچون گزارشگری که خود را فراموش کرده، زبان زندانیان دیگر میشود. آنها که نام و نشانی در جهان ندارند و کسی آنان را نمیشناسد:
در داخل این کشتنگاه
زنان
در نشئه جهنمی کریستالها، میکشند شور جوانی را
کارگران جنسی، قربانیان در بسترگاه
سیاه میکنند سرخی عشق و زندگانی را
پس از عمری همخوابگی با مردها
حسرت میکشند بوسه عاشقانه را، زمزمه ترانه را
زنی نابینا، به اتهام تاسیس خانه فساد و فحشاء
بر آورد میکند قیمت بدن ها را
در تاریکی شب، کنج زندان
دختری عاص، لخت وبی پروا
میخواهد یک مرد را
زنی از شدت فقر، دزدیده یک عدد پفک نمکی
برای کودک گرسنه لاغر اندامکی
چه نیک ،ماموران عدالت او را یافته و کرده اند داغکی، در این محبس پر فلاکتی
در شهری که مردان
آزادند همبستر باشند با بی نهایت زنان
زنی شوهردار، به جرم دلباختن به مردی دیگر، در پستو و نهان
سالهاست می زید زیر حکم شرع ،سنگباران، محروم از دیدن فرزندان
من اینجا هستم، بین چهار دیوار بلند سرد و سیاه …
ایران نامه، اولین نشریه فرهنگی و ادبی به زبان فارسی، بعد از انقلاب ۵۷ بود که در ایالات متحده شکل گرفت و توانست ۳۵ سال نظر یک هیات امنا منتشر شود و محتوای آن موجب گردد که اهل دانش در داخل کشور هم به هر ترتیب آن را تهیه کنند. زمانی ایرج افشار گفت ایران نامه تنها مجلهای است که کتابخانهها و کتابخوان ها(ی داخل کشور) آن را میگیرند و تکثیر میکنند.
حق نشر عکس
Iran nameh
Image caption
دکتر هرمز حکمت
این نشریه ماندنی توسط انجمن مطالعات ایرانی، همزمان با موج مغزهای ایرانی به سوی آمریکا، بنیان گذاشته شد و تا پنج سال پیش ادامه یافت. انجمن مطالعات و ایران نامه بیشتر پایداریشان مدیون مهناز و محمدرضا افخمی بود. هیات موسس انجمن، در ابتدا سردبیری مجله را به محمد توکلی طرفی سپرد و مدتی بعد جلال متینی.
از این زمان هرمز حکمت به عنوان دبیر بخش کتاب وارد مجموعه شد. وی از آن پس برای سی سال همواره با ایران نامه (تا آخرین شماره اش در فوریه ۲۰۱۶) ماند. سردبیر مجلهای بود که نامداران علم و ادب ایران با رغبت به عنوان نویسنده یا خواننده، حامی و مشوق همراهش مانند، بسیاری مانند شاهرخ مسکوب و داریوش شایگان تا پایان عمر.
هرمز حکمت ایران شناس و ایراندوست برجسته و ادیب پرکار ، با آن که سالها درس داد و نوشت و هیچ گاه بی ثمر نماند، اما زندگیش حسرتی بود بر دل دو نسل ایرانی که بعد از سال ۶۰ وارد دانشگاه تهران شدند. چرا که او سه سال بیشتر زمان نیافت که در وطن بماند و آن جا درس بدهد.
"برخی از این کتامجها به سیستمهای دیجیتال هم مجهزند و هم در بخش آگهیها و هم در صفحات خود امکان دسترسی به منابع اینترنتی را فراهم میآورند"با گنجینهای از دانش و ادراک سال ۱۳۵۴ با پایان تحصیلاتش در آمریکا، به ایران آمد. در دوران تحصیلش، فعال در کنفدراسیون عضو موسس انجمن مطالعات ایرانی در آمریکا بود.
هرمز حکمت به محض بازگشت، با عنوان محقق ارشد پژوهشگاه تازه تاسیس علوم انسانی مشغول کار شد. در آن زمان شوق کشور به پیشرفت چندان بود که کسی همچو او را رها نمیکردند. سال بعد هم با عنوان استاد دانشکده حقوق و علوم سیاسی در دانشگاه تهران مشغول شد و همزمان عضو فرهنگستان زبان ایران و عضو هیات مشاوران سازمان انرژی اتمی.
حالا گنجینه ایران نامه و مطالعات گسترده ایران شناسی دکتر حکمت، به همت مرکز مطالعات ایران به صورت دیجیتال درآمد و می توان گفت منبع معتبری برای نسل تازه دانشجویان ایرانی در همه جهان خواهد بود.
در خبرست که شاگردانش در صددند مجلسی در شان وی برپا دارند. در ضمن این که حضورش در طرح تاریخ شفاهی این امکان داده تا از زندگی خود، رفتن به آمریکا، تشکیل کنفدراسیون دانشجویان ایرانی، بازگشتش به ایران و فضای دانشگاه در ماه های منتهی به انقلاب، مسایل و مشکلات روشنفکران در آن دوران، به تفصیل بگوید.
و چه کسی بهتر از او و دقیق تر و با انضباط تر در نقل آن چه در هفتاد سال بر فرهنگ ایران گذشت.
عکس و نکته هفتهحق نشر عکس
Maryam Saeidpr
Image caption
از مجموعه قرنطینه در تهران
در کنار عکس مریم سعیدپور از قرنطینه در تهران، گزارشی هم از آخرین لحظه، از یک دانشجوی لندنی در سفری بعد یک سال، به تهران.
«صبح شما به خیر از تهران آفتابی ۳۴ درجه بالاخره یک ویپیان پیدا کردم که بشود با آن مسج زد.
دیروز جای شما خالی رفتیم شهرکتاب مرکزی که باید اولش الکل میزدیم و دستکش دست میکردیم و بدون ماسک هم راه نمیدادند. بعد هم کمی در خیابانها چرخیدیم و سر از تجریش درآوردیم. با همهی گرانی ها و کرونا، اخبار نگرانکننده، حجاب اجباری و کلا ...، بالاخره یک سطحی از زندگی در خیابان های شهر هست که فکر کنم به نیروی پیشبرندهی خود زندگی مربوط است، زندگی میرود جلو و آدم را با خودش میکشد.
در احوالات شخصی اینکه هوا یک روز ابری، یک روز سرد و یک روز گرم نیست. همین باعث شده احوال دِماغی مسافر هم ثبات پیدا کند»
حق نشر عکس
HADI HEIDARI
Image caption
کار هادی حیدری، شازده کوچولو.
تو مسوول گل خودت هستی
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران