فرهنگ و هنر هفته، رنجزار سیاست، خراسانیان خبرساز، مرگ آنسوی دیوار
فرهنگ و هنر هفته، رنجزار سیاست، خراسانیان خبرساز، مرگ آنسوی دیوار
- مسعود بهنود
- روزنامه نگار
این هفته هنر و فرهنگ در رنجزار سیاست گم شد. انتخابات، در اوج جولان ویروس مرگ آشنا، گرفتار توفانی شد که به خرمن امیدواران زد. هیچ گاه در این نیم قرن قلم ها چنین نومید نبودند. انگار عروسی که دو سال تدارک دیده شده بود در شب آخر، بیخبر مدعوین به هم خورد.
همه شواهد حاکی است که سیاسیون دندان تیز کرده بودند که انتخابات رقابتی، حتی به صدا و سیما هم امکان نوآوری دهد و از پخش فوتبال های اروپایی و سریال های خام و بیانگیزه و شعاری رها شود.
"فرهنگ و هنر هفته، رنجزار سیاست، خراسانیان خبرساز، مرگ آنسوی دیوارمسعود بهنودروزنامه نگار۹ خرداد ۱۴۰۰ - ۳۰ مه ۲۰۲۱، ۱۰:۵۵ GMTاین هفته هنر و فرهنگ در رنجزار سیاست گم شد"اما چنین نشد. مرگ هنرمندان بیش از میانگین همیشگی بود و گمان می رود در آخرین روزهای عمر دولتی که وزیرخارجه همچنان دور جهان می گردد، اختلاف های بیشتری بین مدیران درجه دوم در جریان است که حتی کنجکاویها را طلب نمیکند.
گرما، قطع برق، فاجعه بیآبی در راه، ادامه مرگ های هر روزصدها از هزارهزار مبتلا به ویروس، حرکت لاک پشتی واکسن زنی، در زمانی که منطقه زیست ما لرزان است، از اثر بمباران های اسراییل، موشک باران فلسطنیان و هم مواد منفجره خاموشی ناپذیر در افغانستان.
انسانی ترین حرکت مدنی وقتی بود که گروهی از زندانیان پیشین که تجربه انفرادی را گذرانده بودند، با حضور در یکی از دفاتر قضایی تهران علیه آمران و عاملان سلول انفرادی شکایت کردند. زندانیان سیاسی خواستار پیگرد قانونی عاملان و آمران سلول انفرادی شدند. مگر نگفته اند که دوره آیت الله تحولات مثبتی در قوه قضاییه رخ داده، حالا شکایت کنندگان برای سومین بار شکایت را ثبت می کنند.
در این حرکت اعتراضی جعفر عظیمزاده، شهناز اکملی، محمد رسولاف، امیرخسرو دلیرثانی، بهزاد عربگل، حوری فرجزاده، معصومه دهقان، راحله راحمی، مزدک علینظری، مجید درّی، محمدرضا معمارصادقی، بهزاد همایونی، پوران ناظمی، شکرالله مسیحپور، روحالله مردانی، ویدا ربانی و نرگس محمدی شرکت داشتند.
نسرین ستوده نامزد دیگر دریافت جایزه نوبل صلح امسال در زندان است. نرگس محمدی هم با اعتراض به نحوه بازجویی ها و پرونده سازی ها، پرونده تازه ای را که برایشان جور کرده اند نپذیرفته و اعلام داشته که تن به این بی قانونی ها نمی دهد.
شاید بتوان گفت این انسانی ترین، هنرمندانه ترین، و مدنی ترین حرکتی است که صورت گرفته تا حکومت و مردم را بیازماید.
منبع تصویر،
Ehsan Ganji
توضیح تصویر،
پایان کارصندوق
انتخابات و ادبیات
شاعری سروده:
تا امروز نانی می خواستم و جرعه آبی،
تا زنده بمانم.
امروز نه،
امیدم را باز دهید
ای راهزنان دین و امیدم!
علیرضا روشن شاعر و قصه نویس درویش در قصه ای کوتاه نوشته: آقای برهانی سرانگشت جوهری سبابه اش را از پای برگه رای برداشت و هنگام انداختن برگه در صندوق، به خانم متصدی شعبه گفت: "این سرنوشت من است که به اعماق فرو میرود!" پس سرانگشت سبابه اش را به او نشان داد و گفت: "آنچه در این دنیا بمن ارزش و اعتبار میدهد، محدود به بند اول انگشت سبابه ی من است، لزوما باید جوهری باشد. جز این هیچ ارزش دیگری ندارم، جز همین تکه گوشتی که جوهر خشکیده ی لابهلای خطوط انگشت نشان میدهد، رای دادهام. اما شما به چه لبخند میزنید خانم جوان؟"
خانم متصدی گفت: "لطف کردید رای دادید.
"همه شواهد حاکی است که سیاسیون دندان تیز کرده بودند که انتخابات رقابتی، حتی به صدا و سیما هم امکان نوآوری دهد و از پخش فوتبال های اروپایی و سریال های خام و بیانگیزه و شعاری رها شود"مردم منتظر هستند برگه های رای شان را به صندوق بیندازند. لطفا کنار بروید!" آقای برهانی برگشت و به پشت سرش نگاه کرد. مردم را دید که صف کشیده بودند. مردمی رای داده و رفته بودند. آدم ها میرفتند و کلمات آقای برهانی، ارزش محتوایی شان را از دست میداد.
کلمات او به مشتی صوت تبدیل شده بودند که برای هیچ گوشی خوشایند نبود. مامور مسلح کتف آقای برهانی را گرفت و گفت: "برو بیرون، زود!"
قصه کوتاه نویسنده خوش ذوق و زندانی دیده به این جا می رسد که "آقای برهانی سبابه جوهری را از بند اول انگشت قطع کرد و به ضمیمه فرم به خانم متصدی سپرد و به خود گفت: من آزاد شدم!"
مناظره
امیرمسعود فلاح در شهرونگ صحنه مناظره انتخاباتی را مجسم کرد: "در استودیو صندلی کم بود، پس دو نفر روی یک صندلی نشستند و دو نفر هم روی زمین، و یک نفر هم میخواست به دیوار تکیه دهد و بایستد که مجری جای خود را به او داد. بعضی دستنوشتههای خودشان را بهعنوان پرینت حساب و فهرست اموال رو کردند. یکی اسکرینشاتهایی نشان داد و گفت اینست چتهای لو رفته. بعضیها سربسته به خاطراتی از دورانهای دور مدرسه و سربازی و شغل صندلی روبرو اشاره میکردند.
"مگر نگفته اند که دوره آیت الله تحولات مثبتی در قوه قضاییه رخ داده، حالا شکایت کنندگان برای سومین بار شکایت را ثبت می کنند""بگم؟ بگم؟". صندلی روبرو سرخ و سفید شد گفت "بگو تا بگم".
طنزپرداز شهرونگ در ادامه نوشته: "مناظره ادامه داشت دو سه نفر پا شدند و با آن ها که روی صندلی نشسته بود روبوسی کردند و انصراف دادند. یکی دو نفر هم به یاد مخارج ستادها افتادند، با یک تریپ اعتراضی پا شدند رفتند. مناظره شد.
منبع تصویر،
Esmaeeil Khoeei
توضیح تصویر،
شاعر آزادی؛ اسماعیل خویی
خراسانیان هفته
هفته، جولانگاه خراسانیان بود؛ و خبرسازترین خراسانی آیتالله خامنهای بود که از تصمیم شورای نگهبان در رد صلاحیتهای گسترده نامزدان انتخابات ریاست جمهوری حمایت کرد و اینگونه بود که به عبارتی بر رییس الوزرایی قاضیالقضات خراسانی مهر تایید زده شد
سیاست تنها زمینههایی نبود که خراسانیان در آن درخشیدند چندان که در فهرست کاریکاتوریست ها در نمایشگاه ۸۲ میلیون که این هفته برپا شد آناهیتا بنی اسدی و مهرناز کافی هم از خراسان بودند. و همچنین بیش از همه خبر درگذشت اسماعیل خویی شاعر مخالف جمهوری اسلامی که حتی برخی از روزنامه های تهران هم نامش و یادش را گرامی داشتند. خراسانی دیگر استاد شفیعی کدکنی یارغار دوران جوانی شاعر آزادی بود که مرثیه ای برای آن دوست ساخت با عنوان آن سوی دیوار که ماندگار خواهد ماند. این مرثیه ناب که به سفر اسماعیل خویی به باغ و آن سوی دیوار اشاره دارد، شبیه به همان پیام است که به سی سالی پیش هنگام سفر یک خراسانی دیگر (مهدی اخوان ثالث) به لندن رخ داد، آن شاعر در بازگشت، در مصاحبه ای از غم غریبی خویی گفت و این که او هوای بازگشت در سر دارد. شاعر آزادی در آن زمان خشم گرفت و خطاب به همشهری قصیده ای ساخت که خیال و حال بازگشت را انکار کرد.
آن سوی دیوار
محمدرضا شفیعی کدکنی
[مرثیهای برای اسماعیل خویی]
شمیمی که از روی برگِ گُلِ سرخ
گُلی سرخ
افتاده در جوی
جوی لجنزار
سفر میکند تا درِ باغ و آن سویِ دیوار
به هر لحظه کز برگِ گُلِ میشود دور
تَبَه میکند هستی خویشتن را
ولیکن چه پروا
چنان مست در لذّتِ بخشش است او
که هرگز فرایاد نارد
تباهیِ جان و
تُهی دستیِ خویشتن را
همان پوید و
جوید او
مستیِ خویشتن را
گفتنی است که کتاب ها و اشعار اسماعیل خویی شاعر آزادی از همان دهه شصت که وی از ایران رفت، امکان انتشار نداشت تا سال پیش که چند مجموعه و کتابش از بند سانسور رهید.
"جز این هیچ ارزش دیگری ندارم، جز همین تکه گوشتی که جوهر خشکیده ی لابهلای خطوط انگشت نشان میدهد، رای دادهام"جز این مجلات ادبی و هنری به او پرداختند. شعرش چاپ شد. آخرین بار در ماهنامه وزن دنیا. اما شاعر سرنوشت را پذیرفته بود چنان که سال ها پیش در یک رباعی این را بازگفت.
ماهی ز گزندِ آب کی میترسد؟
از گم شدن آفتاب کی میترسد؟
گو نگذارند شعرِ من چاپ شود؛
از کهنه شدن شراب کی میترسد؟!
منبع تصویر،
Morteza Azarkheil
توضیح تصویر،
اسکناس مصدق
تابلویی که اجازه نگرفت
نمایشگاه های تهران و چند شهرستان، چه با ماسک و رعایت اصول، و چه از طریق آنلاین چهره های تازه ای را معرفی می کنند که برخی از آن ها فوق العاده اند و برایشان آینده درخشانی پیش بینی می شود. به نظر می رسد با سروصدا و حاشیه پردازی هایی که برای حراج های گسترده آثار هنرمندان ایرانی شکل گرفت، اینک هنرمندان - و حتی هنرمندان قدیمی - ترجیح دادهاند که در گالری هایی کوچک تر و یا در نمایشگاههای عمومی کارهای خود را عرضه کنند.
دو نمایشگاه عمومی در فاصله اردیبهشت تا خرداد در تهران برپا گشته که یکی با تابلوهای نامداران و دیگری ابتکاری تازه در زمینه تخصصی است.
گالری ثالث نمایشگاهی برپا داشته با عنوان ۸۲ که اشاره به جمعیت کشور است ۸۲ میلیون نفر.
در این نمایشگاه آثاری از: محمدعلی بنیاسدی، احمدرضا دالوند، کامبیز درمبخش، پـرویز شاپور، داود شهیدی، عمران صلاحی، محمدرفیع ضیایی، احمد عربانی، جواد علیزاده، پرویز کلانتری، کیومرث کیاست، اردشیر محصص، مرتضی آذرخیل، مهدی احمدیان، هانی انصاری، هادی حیدری، گلمحمد خداوردیزاده، علی رادمند، اردشیر رستمی، کیارش زندی، مسعود شجاعیطباطبایی، مسعود ضیایی زردخشویی، حسن کریمزاده، مَهدی کریمزاده، فیروزه مظفری، مهدی معتضدیان، علی میرایی، سعید نوروزی، محسن نورینجفی، پانتهآ واعظنیا، علیرضا ابوسعیدی، صادق باقری، آناهیتا بنیاسدی، صفا بنائی، مجاهده پورشمسیان، یحیی تدین، ایلیا تهمتنی، مرضیه خانیزاده ابیانه، کیان راد پویان، آویده سلمانپور، لاله ضیایی، مهدی فرد، بابک قراگزلو، مهرناز کافی، نگار متولی، آیدین محبوبیکی، احسان نورینجفی، زینب نیکچه و آروین
این اولین نمایشگاه جمعی از کاریکارتوریست ها و طراحان طنز است و آروین کیوریتور آن بوده و چنین پیداست که ماه هاست در جمع آوری کارها و قرار و مدارها در کار بوده است.
از جمله معضلات کار، سانسورهای حکومتی است که در نهایت با چانه های بسیار، اسکناس دکتر مصدق کار مرتضی آذرخیل و مجسمه جواد ظریف کار هانی انصاری که پشت دیوار ماندند.
منبع تصویر،
Liam galerry
توضیح تصویر،
تابلو واحد خاکدان
جمعی از نامداران
دومین نمایشگاه جمعی در گالری لیام برپا شد که تابلوهای بیشتری از نقاشان و مجسمه سازان صاحب نام در آن عرضه شد.
فرصتی برای کسانی که مدت ها بود تابلوهایی از حسین زنده رودی، رضا درخشانی، فریده لاشایی، پروانه اعتمادی نداشتند.
این نمایشگاه که تنها هفته اول خرداد برپاست آثاری از این نامداران عرضه می کند و فقط روزهای پنجشنبه تعطیل است.
محمد احصایی، احمد اسفندیاری، پروانه اعتمادی، نصرالله افجهای، ناصر اویسی، سونیا بالاسانیان، لادن بروجردی، صادق تبریزی، واحد خاکدان، سلمان خوشرو، رضا درخشانی، حسین زندهرودی، جلال شباهنگی، کوروش شیشهگران، علیاکبر صادقی، عذرا عقیقی بخشایشی، یعقوب عمامهپیچ، طلیعه کامران، پرویز کلانتری، علی گلستانه، فریده لاشایی، احمد مرشدلو، منوچهر معتبر، فرشید ملکی، محسن وزیری مقدم
منبع تصویر،
social media
توضیح تصویر،
لیلی کریمان
رفتگان هفته
یکی از خبرنگاران که مادرش در هفته گذشته در بیمارستان درگذشت نوشته بود، من رضایت دادم که مادرم از مدت ها پیش مشکل ریه داشت اما همه کسانی که کسی در بیمارستان داشتند به محض خبر گرفتن از بیمار خود فریاد بر می داشتند که چرا نتوانستید کرونا را نابود کنید. همه مرگ را از اثر ویروس کرونا می بینند. بسیاری هم حق دارند.
همه خبر این بود که لیلی کریمان در ۵۸ سالگی بر اثر مرگ مغزی درگذشت. در ادامه خبرها آمده بود که این نویسنده و مترجم با دو سکته مغزی پیدرپی رخ داده و به علت حجم بالای خونریزی، دچار ایست مغزی شده است.
"بعضیها سربسته به خاطراتی از دورانهای دور مدرسه و سربازی و شغل صندلی روبرو اشاره میکردند"
آن چه چشم ها را نگران کرد این بود که در اطلاعات بیشتر فاش شد که وی به تازگی دوز دوم واکسن کرونا تزریق کرده بود. درباره نوع واکسن تزریقشده و زمان آن اطلاعات بیشتری منتشر نشد.
لیلی کریمان متولد ۴۲ بود و فارغالتحصیل مامایی، اما به نقد و نویسندگی و ترجمه علاقه بسیار نشان می داد چنان که عضو انجمن منتقدان و نویسندگان سینمای ایران شده بود. آثار: اگر فقط شش ماه، ستاره بینقاب، بیشعورهای ضدگلوله، کوچ مانکن و ترجمه کتاب های: چرا بیشعوری، هیچ کس گلی برایم نفرستاد، زندگی زیباست و راه دراز خانه.
جعفری امید درگذشت
محمود جعفری امید نوازنده و آهنگساز پیشکسوت، اول هفته در سکوت خبری دارفانی را وداع گفت. دلیل درگذشت او سکته مغزی و بیماری ریوی گفته شد.
زندهیاد جعفریامید زاده سال ۱۳۲۶ در تهران متولد شد ، پس از اتمام تحصیلات ابتدایی، در سال ۱۳۴۲ وارد هنرستان موسیقی به مدیریت حسین دهلوی شد و فلوت را به عنوان ساز اصلی خود برگزید. او در ادامه، ضمن فراگیری ردیف، این ساز را نزد منوچهر منشیزاده (از نوازندگان ارکستر سمفونیک تهران) یاد گرفت، سپس به هنرستان عالی موسیقی رفت.
در سالهای اول پس از انقلاب اسلامی به عنوان نوازنده و آهنگساز با صدا و سیما همکاری کرد. اما با گذر ایام به فعالیت های آزاد بسنده کرد.
از آلبومهای او میتوان به خواب خوش اشاره کرد که با جعفر زعیمی نیکو ساخته شد. در این آلبوم که برای گروه سنی کودکان و نوجوانان ساخته شده ، هنرمندانی حرفه ای همکاری داشتهاند.
منبع تصویر،
Behrad Farkhondeh
توضیح تصویر،
فرزند طبیعت
نگران کفچه نوکها و پلیکانها
بهداد فرخنده فرزند خلف طبیعت زیبای مازندران بود و دانشجوی کارشناسی مهندسی مکانیک و دانشکده مکانیک دانشگاه تهران. همراهی خوش فکر و کوشا و مبتکر بود.
"طنزپرداز شهرونگ در ادامه نوشته: "مناظره ادامه داشت دو سه نفر پا شدند و با آن ها که روی صندلی نشسته بود روبوسی کردند و انصراف دادند"عاشق طبیعت. پژوهشگر شناخته شده و آشنا در میان فعالان محیط زیست.
صفحه شخصی او در اینستاگرام مملو از صدها عکس زیبا از طبیعت شمال کشور است. عکس هایی کاملا حرفه ای و چشم نواز و نه فقط از مازندران بلکه به مناسبتی یا خبرتلخی از محیط زیست نقطه دیگری در کشور می تاخت. دوربین با لنزهای مختلف در ساک دستی و راهی دور.
در آخرین پست اینستاگرامش که یک هفته قبل از مرگ نوشته عکسی از دو پرنده زیبا - مشابه فلامینکو- دیده می شود که خود آن را کفچه نوک خوانده که از دوستداشتنیترین و البته از مظلومترین پرندههای مهاجر است و مظلومیتش بیشباهت به فلامینگوهای بختگان نیست. کفچهنوکهایی که بخشی از زیستگاههای زادآوریشان را در ایران از دست دادند
در این زیرنویس به یاد همگان آورده که: متاسفانه در قبال خیلی از از دسترفتهها کار زیادی از ما برنمییاد؛ حتی در خواب و خیال هم نمی شود تصور کرد که پلیکان خاکستری دوباره در تالاب پریشان زادآوری کند، یا دریاچه ارومیه دوباره دریا بشود اما این را می توان گفت که هنوز خیلی چیزها مانده که ارزش جنگیدن و حفاظت را دارند.
جوجهآوری فلامینگوها در بختگان علیرغم شرایط اسفناک دریاچه، خیلی به نظرم معنادارد و می تواند نمادی از امید باشد که هنوز می شود بختگان را احیا کرد و هنوز بختگان از دست نرفته است.
بهراد در دهه دوم عمر، وقتی مانند همیشه برای عکاسی از حیات وحش به پارک ملی کیاسر ساری رفته بود، جان بر سر عکاسی و عشق به طبیعت گذاشت.
گفته اند شب در اثر سقوط از صخره جانش را از دست داد.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران