قسمت سی و هفت ای داد از جوانی
سریال ای داد از جوانی قسمت سی و هفت 37Ey Vay Az Javani Serial Part ۳۷
عارف به زکریا میگه اگه پولایی که زنهای ایتالیایی خواستن براشون هر چه سریعتر جور نکنند آبروشون میره همون موقع هم ایتالیایی ها جلو میاند و با صدای بلند اونا رو زکی و بیتی صدا می زنند و تهدیدشون می کنند عارف از اونا میخواد یه روز دیگه هم به اونا فرصت بدند عارف فکری میکنه و به زکریا میگه از اونجایی که زولا و چاوی از دست مافیا فرار کردند حتما توی قمار پول زیادی بردند و بهتره این پولا رو از پسرا بگیرند.
عارف و زکریا سراغ چاوی و زولا میرند و همه چیز رو براشون تعریف میکنند و از اونا میخواند که پولو جور کنند چاوی میگه اونا به خاطر همین پول نداشتن و بدهی شون به مافیا بوده که از ایتالیا فرار کردند و احمد همه چیزو میشنوه و می فهمه که عارف و زکریا توی بد دردسری افتادند و اونم اصلا دلش نمی خواد مادرشو نوریه ناراحت بشند و خانواده ها از هم بپاشند.
آزرا به عایشه میگه با این دفعه سه باره که احمد ازش خواستگاری کرده اما هیچ وقت نشده که به نتیجه ای برسند و شاید اصلا درست نیست که با هم باشند اما نوریه آزرا رو مجبور میکنه تا با هاجر حرف بزنه که همین امشب برای خواستگاری بیان. تا دیر نشده و چالا احمد و برای خودش نزدیده. سوزان به مادرش میگه حالا که شب خواستگاری آزرا است و از اونم هیچ وقت خواستگاری نشده امشب ویسی و خانواده شون هم خواستگاری کنند تا توی دلش عقده نمونه و هاجر هم قبول میکنه. چالا وقتی احمد رو میبینه از اون میخواد که یه شب با خانواده اش شام بخوره تا اونم پولی رو که نیاز دارند رو به اون بده و پدرش رو از این دردسر نجات بده.
احمد اصلا قبول نمیکنه اما فکرش خیلی درگیره کمی بعد هاجر به احمد میگه که شب برای خواستگاری آزرا میرن و احمد خیلی خوشحال میشه. چاوی و زولا به خاطر پدراشون تصمیم خودشون رو گرفتند و زولا به مافیایی که دنبالشون بودند زنگ میزنه و میگه هنوزم پاداش ۱۰۰ هزار یورویی که برای لو دادن مکان چاوی و زولا بود سر جاشه؟ و وقتی تایید رو میگیره جای خودشون توی روستای آرناوود رو میده تا پولا رو بگیرند و حداقل پدراشون زندگی خوبی داشته باشند.
شب هر دو خانواده برای خواستگاری آماده میشند احمد قبل از خارج شدن از خونه و درست وقتی بند کفشاشو میبنده با چمدون و نامه خداحافظی عارف به هاجر روبرو میشه که توی اون در مورد اشتباهات و خیانتش گفته و دلش طاقت نمیاره و به جاری خونه آزرا پیش چالا میره تا با هم به خونه برند و پول مورد نیاز رو ازش بگیره.
آزرا و خانوادش منتظر اومدن احمد هستند اما آزرا بعد از چند باری که با احمد تماس میگیره و خبری ازش نمیشه خیلی نگرانش میشه.
"سوزان به مادرش میگه حالا که شب خواستگاری آزرا است و از اونم هیچ وقت خواستگاری نشده امشب ویسی و خانواده شون هم خواستگاری کنند تا توی دلش عقده نمونه و هاجر هم قبول میکنه"زولا و چاوی وارد میشند و زولا میگه احمد رو دیده که با چالا همراه شده و رفته. آزرا دلش میشکنه و هاجر و عارف از طرف پسرشون عذرخواهی میکنند.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران