چرا فرهادی، فیلم جشنوارهپسند میسازد!؟
چنین شرائط یکسانی، امرقضاوت را برای داوران جشنواره دشوارساخته و آنها بناگزیر برای انتخاب آثار برتر به حسدرونی، سلائق؛ اعتقادات؛ تمایلات و دغدغههای شخصی خود و حتی به سابقه و رزومه پیشین فیلمساز اکتفا میکنند.
در بهترین حالت؛ معیارهای فوق تاثیر خود را به شکل ناخودآگاه در داوران میگذارند. همچنین باید پذیرفت ذات هنرهم، چنین اقتضا میکند که نتوان مانند علم یا ورزش برای انتخاب برگزیدگان شاخص فنی و یا رکورد خاصی تعیین کرد.
شاید قضاوت هنری جزو معدود مواردی باشد که در آن نمیتوان از تجهیزات الکترونیکی کمک گرفت. بعبارتی در امر قضاوت هنری «ویار داوری» اثربخشی بیشتری نسبت به «وی اِی آر داوری» دارد! شاهد این ادعا هم اینکه وقتی از بزرگان سینما خواسته میشود فیلمهای مورد علاقهشان را معرفی کنند معمولا کمتر به موارد مشترکی در بین لیست انتخابی آنها برمیخوریم. اما در عین حال همگان معتقدند؛ نقطه جوش آب ۱۰۰ درجه و «بولت» رکوردار دوی سرعت جهان است.
البته قضاوت در عرصه هنر به ویژه سینما آنقدرها هم بی سر و سامان نیست. چراکه برای کاهش عوارض فوق و اعتبار بخشی به جوایزاهدا شده هنوز روشهای معتبری هست.
یکی از این روشها افزایش تعداد نفرات داوران است تا بلکه بتوان ازمجموع سلائق و گرایشات فردی آنها معیاری غیرشخصی استخراج کرد.
"اما در عین حال همگان معتقدند؛ نقطه جوش آب ۱۰۰ درجه و «بولت» رکوردار دوی سرعت جهان است.البته قضاوت در عرصه هنر به ویژه سینما آنقدرها هم بی سر و سامان نیست"بعنوان مثال جوائزمعتبر آکادمی اسکار حاصل معدل مجموع امتیازات ۶۰۰۰ نفر از صاحبنظران عرصه سینماست.
روشدیگر، قائل شدن امتیازی خاص از سوی داوران به نگاه ویژه و جدید فیلمسازان است. چنین رویکردی در ادامه به «سینماگر مولف» و «صاحب سبک» ختم میشود که جایگاه ویژهای را به کلیشه ستیزی و خلاقیت سینماگر قائل میشود. در کشورما هم، این رویکرد با عنوان «موج نو» شناخته شد و کارگردانانی همچون داریوش مهرجویی ، مسعود کیمیایی، ابراهیم گلستان، ناصرتقوایی و در ادامه، علی حاتمی و عباس کیارستمی که آثارشان نوعی ساختارشکنی محسوب میشد در این گروه جای گرفتند.
نکته قابل توجه اینکه فیلمهای فوق(که با عنوان جشنواره پسند از آنها یاد میشود) لزوما نسبت به بسیاری از آثار تولید شده خوش ساختتر(به لحاظ کارگردانی، دکوپاژ و میزانسن) نبوده و نیستند. چون معیار سنجش، همان چیزی بود که در بالا گفته شد و بر همین اساس هم، فیلم نسبتا خوش ساخت و پرخرجی مانند محمد رسول الله مجیدی حتی به کاندیداهای اسکار هم راه نمییابد.
با این مقدمه میرسیم به فرهادی و فیلم تازه اکران شده او به نام قهرمان و البته بیشتر با نگاهی به حواشی مربوط به آن.
فرهادی بیشک کارگردانی بزرگ و مایه مباهات است و جزو معدود کارگردانان ایرانی است که نام و آوازهاش در تاریخ سینمای جهان خواهد ماند.
حتی میتوان بنوعی حواشی وی و تعداد مخالفانش را دلیلی بر موفقیتهای فعلی او دانست. در عین حال باید پذیرفت که فیلمهای فرهادی بدون هیچ شک و شبههای فاصله زیادی با شاهکارهای ماندگار تاریخ سینما که توسط کارگردانانی همچون: هیچکاک، فلمینگ؛ وایلر، اسکورسیزی، اسپیلبرگ، کوپولا ، کوبریک، جان فورد، کوروساوارا؛ دسیکا؛ وودی آلن، کاپرا، برگمان، کامرون، بیلی وایلدر؛ لومت؛ فینچز؛ لینچ و ... خلق شدهاند، دارند. بیشتر فیلم های او متکی بر روایت داستان اند تا تصویر؛ در اصل آثار فرهادی بیش از آنکه سینمایی باشند، محتوا محورند. اما چیزی که او و فیلمهایش را خاص کرده همانطور که ذکر شد خلاقیت او در نوع روایت داستان است نه کارگردانی و خلق صحنه های ماندگار.
"بعنوان مثال جوائزمعتبر آکادمی اسکار حاصل معدل مجموع امتیازات ۶۰۰۰ نفر از صاحبنظران عرصه سینماست.روشدیگر، قائل شدن امتیازی خاص از سوی داوران به نگاه ویژه و جدید فیلمسازان است"فرهادی بنوعی مبدع شکلی خاص از روایت است و فیلمهایش خاصیت ویژهای دارند. تم فیلمهای فرهادی دروغ گویی برای کسب جایگاه و یا حفظ آبروست. او دلیل نقص ارتباطات مردم را اختلافات کوچک اما واکنشهای خاص آنها به پیش آمد های فوق میداند که همین امر سبب بروز و ظهور بحرانهای بزرگ و عدیده شده که به شکل لایه به لایه گریبانگیرشان می شود. بعبارتی داستانفیلمهای فرهادی با یک اتفاق ساده شروع و بتدریج با باز شدن یک گره، گره بزرگتر دیگری به داستان افزوده میشود و این گرهافکنیها هر بار با غافلگیری بیننده و فروریختن تصوارت او و بالطبع افزایش تعلیق ؛ کشش و هیجان توام خواهد بود. این نوع از روایت تا حدی پیش میرود که موضوع پیش و پا افتاده فوق در یک روند منطقی(علت و معلولی) به بحرانی بزرگ تبدیل میشود، آنقدر که گاه جمع کردنش حتی ازعهده خود فرهادی هم خارج شده و او بناچار پایانهای باز را برای فیلمهایش انتخاب میکند! باری به هر جهت همین خاصیت کافیست تا داوران مجاب شوند که او را به حق مستحق دریافت جایزه بدانند و صد البته نه بخاطر نشان دادن چهره فقر در کشورمان و یا مسائل سیاسی! اثبات این مدعا هم بسیار ساده است، جوامع پیشرفته به اندازهای از فهم و درک رسیدهاند که حداقل برای نگاه داشتن اعتبار جشنوارهشان هیچگاه همچون کشورهای جهان سوم برای تبلیغ علنی و یا دیکته کردن اعتقاداتشان با های و هوی، خود را آلوده این مسائل نکنند(هر قدرهم فراستیها و افخمیها به آنها انگهای مختلفی بزنند!) اصولا اگر جشنواره کن ؛ اسکار و...
به جایگاه فعلیشان رسیدهاند رعایت همین نکات بوده است. از سویی دیگر هم اگر هیچ کشور جهان سومی نتوانسته در اعتباربخشی به جوایز سینمایی خود همچون آنها موفق عمل کند عدم رعایت اصول بیغرضی، شعارزدگی صرف و استفاده ابزاری از جشنواره بوده است. شاید با مقایسه تصاویر نصب شده در استادیومهای ورزشی کشورهای پیشرفته با عکسهای نصب شده مقامات دراستادیومهای کشورهای جهان سومی این مسئله بهتر جا بیفتد. حتی گاه جشنوارههای معتبر برای چنین فیلمهایی (که معمولا مملو از ترویج اعتقاد و شعارزدگیاند) امتیاز منفی قائل میشوند و به همین دلیل هم، خیلی از فیلمهایی که بمراتب بیشتر از آثار فرهادی چهره بدتری از ایران نشان میدهند حتی در یک جشنواره دست چندم هم پذیرفته نمیشوند.
پس فیلم های جشنواره پسند با مشخصاتی که در بالا گفته شد وجود دارند اما نه با گرایشات سیاسی ، اقتصادی؛ مذهبی و...
"چنین رویکردی در ادامه به «سینماگر مولف» و «صاحب سبک» ختم میشود که جایگاه ویژهای را به کلیشه ستیزی و خلاقیت سینماگر قائل میشود"آشکار! بهتر است موج دریت نکنیم.
تعدد داوران(با عقاید مختلف) و درک بالای آنها از عوارض سوء اعمال گرایشات و همچنین تمرکز صرف در برگزاری بدون جهت و حرفهای، همه با هم باعث میشوند که جشنوارههای معتبر اروپایی و آمریکایی به حدی باشند که شرکت در آنها و گرفتن جایزه باعث افتخار محسوب شود. اما این مسئله در خصوص جشنواره های ما صدق نمیکند چون ما از هر رویدادی در جهت القای اندیشههای خود علنا بهره میگیریم و جشنوارهای بدون اعتبار را برگزار میکنیم!
البته این ادعا به این معنی نیست که کشورهای پیشرفته با فیلمها و یا جشنوارههایشان هدفی را دنبال نمیکنند. آنها خیلی بیشتر از ما به فکر تجویز و تزریق فرهنگ خود هستند اما به شکلی هوشمندانه و نامحسوس. شورای سیاست گذاری جشنوارههای خارجی لزومی نمیبینند در فیلمها و جشنوارههایشان از شعار «مرگ بر...» یا «درود...» بر استفاده کنند آنها صرفا زمینهای باشکوهی را فراهم میکنند تا افرادی که به فضای این جشنوارهها پا میگذارند با دیدن فضا و فیلمهای فوق حرفهای آنقدر جوگیر شوند تا راهی جز شیفتگی محض و غرق شدن در فرهنگ به ظاهر پویا و خالص آن کشورها نداشته باشند! چیزی که ما با کلی شعار و ضرب و زور و تبلیغ تاکنون به آن نرسیدیم. آنها در سکوت طعمههای خود را به دام میاندازند و طبعا در این مهندسی فرهنگ، کارهای سخیف وسطحی مانند آنچه که به آنها نسبت داده میشوند(دگرباش و سیاست باز و...) وجود ندارد.
بله؛ در همه مواقع نباید کافران را به کیش خود پنداشت! فراموش نکنید بهترین فیلمهای ضد آمریکایی در هالیود ساخته میشوند و بالطبع همه آنها از صدا و سیمای ضد آمریکایی خود ما مجوز پخش میگیرند. اما حاصل پخش این فیلمها بیشتر از آنکه احساس ضد آمریکایی را تلقین کنند وجود آزادی و امنیت را در آمریکا برای مجوز دادن به چنین فیلمهایی را تبلیغ میکنند. می بینید؟ روش آنها درست عکس روش مسئولین سانسورچی برخی از کشورهاست که صرفا کارشان کنترلی است تا حمایتی.
اما فیلم های فرهادی در کجای این ماجرا قرار میگیرند؟ فرهادی طبعا با فیلم های خوبی که میسازد رگ خواب جشنوارهها را بدست آورده و به خوبی هم در این کار موفق نشان داده که البته به هیچ وجه نه تنها اتهامی بر او وارد نیست بلکه باعث تقدیر و مایه افتخار است.
اما فرهادی با همه هوش و توانی که دارد از یک مورد غافل مانده و همین مسئله هم باعث و بانی این شورشهای داخلی بر علیه او شده است. فرهادی بعنوان یک فیلمساز متعهد، خود را موظف میداند که به انعکاس مشکلات کشورش بپردازد که این مسئله جای تقدیر دارد اما مشکل او این است که در این مسیر او هم، جهان سومی میاندیشد و برهمین اساس برای نشان دادن فقر؛ به بازنمایی مستقیم آن(به بهانه واقع گرایی) میپردازد .
"چون معیار سنجش، همان چیزی بود که در بالا گفته شد و بر همین اساس هم، فیلم نسبتا خوش ساخت و پرخرجی مانند محمد رسول الله مجیدی حتی به کاندیداهای اسکار هم راه نمییابد"او سعی نمیکند که حتی گاه گاهی از استعارات، تمثیل بهره گیرد. طبعا فقر را میتوان به گونهای نشان داد که مخاطبان، کشور ما را بدتر از آنچه که هست تصور نکنند. متاسفانه این وابستگی به نشان دادن مصیبتها بقدری زیاد است که فیلمهایی که او در خارج ساخته( و این مصیبتها را کمتر داشته) معمولا مورد اقبال قرار نگرفتهاند وهمین امر سبب میشود برخی این گمان را داشته باشند که حتما توطئهای برای انتخابهای او در کار هست. اینکه فرهادی میخواهد صدای جامعه خود باشد و واقعیت ایران را نشان دهد محترم اما آیا چهره ایران باید درهمه فیلمهای او تا این اندازه زشت ترسیم شود؟ آیا نمیتوان این شکل خلاقانه از روایت پردازی را که او استاد آن است در بستر دیگری شکل داد؟
چیزی که باعث شده برخی فرهادی را در وسط لحاف ببینند همین است. او از طرفی میخواهد صدای ملت باشد و در عین حال سعی میکند مسئولین را در ارسال آثارش به اسکار متقاعد کند(حتی اگر اعلام کند راضی به این کار نیست) چون میداند داوران جشنواره را با نگاه خاصش مجاب خواهد کرد.
آیا او با همه تواناییهایی که دارد نمیتواند فیلمهایش را در یک محیط شیکتری بسازد؟ آیا برای نشان دادن فقر لزوما باید شکل واقعی آن را نشان داد؟ فیلم «پارازیت» مگر چیز دیگری به جز نشان دادن فقر بود؟ اما چقدر درآن شاهد صحنههای زشت فقر بودیم؟ بیشتر اتفاقات داستان در یک خانهای بسیار مدرن و مجلل اتفاق میافتاد که به شکل هوشمندانهای ضمن نشان دادن فقر در عین حال کرهجنوبی را بعنوان یک کشور نه چندان مفلوک به تصویر می کشاند! همین مسئله در سریال «بازی مرکب» هم تکرار شده و ما در بیشتر صحنهها شاهد جنگ فقرا در یک فضای پیشرفته هستیم. بله بنده هم میدانم که کره جنوبی در واقعیت هم، پیشرفتهتر از ماست اما به هر حال باید پذیرفت که برای نشان دادن واقعیت نیازی به نشان دادن واقعی صحنههای دلخراش نیست . گاه میتوان روایت زیباشناسی در هنر و اصول القای مفاهیم را به شکل غیرمستقیم در نظر گرفت. نوع «مرگ بر فقر» گفتن فرهادی چندان تفاوتی با «مرگ بر» گفتنهای سیاست زده دیگران نیست. در هر دوی این موارد نوعی شعارزدگی زننده به چشم میخورد.
"بیشتر فیلم های او متکی بر روایت داستان اند تا تصویر؛ در اصل آثار فرهادی بیش از آنکه سینمایی باشند، محتوا محورند"آیا حداقل نمیشود برخی از صحنههای فیلمهایش (حتی به شکل تصادفی هم که شده) در یک اتوبان و یا خانه ویلایی زیبای امروزی بگذرد؟ بعنوان مثال آیا در فیلم قهرمان نمیشد محلی که قهرمان فیلم برای استخدام شدن به آنجا مراجعه میکند یک کارخانه یا موسسه پیشرفتهتری باشد؟ همین اصرار زیاد در نشاندادن فقر بیش از حد است که باعث میشود توریستهایی که به ایران سفر میکنند از مقایسه مشاهداتشان با ذهنیاتشان تعجب کنند و در خیابانهای ما دنبال شتر باشند. بنده نه طرفدار سیاه نمایی بیش از حدم و نه گل و بلبل نشان دادن واقعیت اما چیزی که در سایر کشورها همچون کره جنوبی میبینم چیزی است بمراتب حرفهایتر که در لایههای پنهان خود حاوی پیامهایی به جز آنچه که در فیلم مشاهده میشود هست.
همچنین باید گفت که این نوع از فیلم سازی فرهادی با همه فوائدی که دارد دارای زیانهایی هم هست از جمله رو شدن دست فرهادی و لو رفتن نوع خاص روایت داستانیش به گونهای که بیننده دیگر می داند چیزی را که پیشبینی میکند را نخواهد دید و یا موضوعی که در ابتدای ماجرا دیده کمترین نقش را در ادامه داستان خواهد داشت. شاید به همین خاطر است که تعدادبینندگان او هر بار کمتر و کمتر میشود! البته ما هم همچنان امیدواریم فیلمهای او شامل تاریخ مصرف نشوند.
لذا ضمن احترام به فرهادی و مجموع آثارش امید است که همچنان با درخشش خود مایه مباهات ما باشد و طبعا با کمی تغییر در نگاه خود از کلیشه ای که بتدریج در دام آن افتاده هر چه بیشتر او را بر قله های افتخار ببینیم. فرهادی یک گدا نیست او یک قهرمان است قهرمانی که بیش از آنچه که به او بد و بیراه گفته شود نیازمند تشویق و گاه نقدهای دلسوزانه است.
البته اگر حسادت مجالمان دهد.
در پایان باید گفت: کمی درآمدن سر و صدای فرهادی نگرانمان میکند. معمولا قاعده بر این است که سر و صدای کارگردانان زمانی درمیآید که از خودشان راضی نیستند مانند زمان افول حاتمیکیا که بیشتر از آنچه که فیلم بسازد بیانیه صادر میکرد. اصولا صادر کردن بیانیه برای کارگردانان صاحب سبک خیلی خوش یمن نیست و از چیزهای دیگری خبر میدهد.
برایش بهترین ها رو آرزو می کنیم .
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران