هنر و فرهنگ هفته، تماشای داس، آتش درجنگل و کرونا

هنر و فرهنگ هفته، تماشای داس، آتش درجنگل و کرونا
بی بی سی فارسی
بی بی سی فارسی - ۱۸ خرداد ۱۳۹۹



حق نشر عکس

EhsanGanji

Image caption

داس مه نو

در آغاز هفته هنر و فرهنگ، جمع خانه نشینان، داغدار رومینا بودند که چهره معصومش با داس پدر در یادها می‌نشست. و هم شاهد سوختن جنگل‌های نایاب غرب کشور که آتش به جانشان بود و انگار سر خاموشی نداشت. همزمان اعتراض به تبعیض نژادی در آمریکا و تکرار مدام صحنه‌های تلخ در تلویزیون‌ها و شبکه‌های مجازی، میلیاردها مردم جهان را نشاند تا هشت دقیقه چشم در چشم مردی باشند که جان می‌داد و زانوی یک پلیس بر سینه‌اش بود.

با این همه، داس مرگ کرونا، خبرساز اصلی هفته ماند. شاعران، فیلمنامه‌نویسان، قصه‌پردازان در همه جهان مشغول کارند و حاصل کارها به سرعت دارد وارد بازار می‌شود.

در ایران، سینماها، پاتوق‌ها، نمایشخانه‌ها بسته ماندند اما مجلاتی چند منتشر شد.

"حق نشر عکسEhsanGanjiImage captionداس مه نو در آغاز هفته هنر و فرهنگ، جمع خانه نشینان، داغدار رومینا بودند که چهره معصومش با داس پدر در یادها می‌نشست"مردم از حسرت تماشای مجلاتی مانند کرگدن، مشق فردا، وزن دنیا، حق ملت، چلچراغ و… درآمدند، گرچه توزیع به راحتی صورت نمی‌گیرد. اخبار نشان می‌‎دهد تماشای فیلم تئاترها، با بهای ده هزارتومان، دارد اوج می‌گیرد، چنان که عادت به خواندن کتاب‌های کاغذی هم دارد ترک می‌شود. وقتی سنت‌گراترین نشریه صاحب «رادیوبخارا» شود، می‌توان تصور کرد که شبکه آفتاب و حرفه هنرمند، نشریات هنری مجلل در نبودن کاغذ و امکان چاپ نفیس، چگونه خریداران خود را در تلگرام و اینستاگرام با مطالب و فیلم‌های دلنشین زنده نگاه می‌دارند.

ارکسترهای آنلاین گرچه با تذکر ارشاد، به مصلحت عقب‌نشینی تن دادند اما شبکه‌های اجتماعی که مرز و مرزبان ندارد، پس کنسرت آنلاین فارسی زبانان، از نقاط دیگر جهان در راه است. گرچه فرانسوی‌ها و بسیاری از فیلمسازان جهان از تعطیل جشنواره فیلم کن عزادارند و میلیاردها هوادار فوتبال غمگسار مسابقات، انگار اینترنت مهار زمین را در دست گرفته و همه عزاداران دارند به تماشای از دور عادت می‌کنند.

نمایش و کتابی به یاد رومینا

قتل رومینا که کارگردان فیلم خانه پدری گفت آن را باور نمی‌کند، از جمله زخم‌هایی که مانده است.

اینک در میان فیلم تئاترها، اثری هم به کارگردانی ساناز بیان دیده می‌شود که همزمان با داغ رومینا، تماشایی دیگر می‌طلبد. نویسنده و کارگردان نمایش ساناز بیان است و بازیگران: سهیلا صالحی، فروغ قجابگلی، نسیم ادبی و بهاره رهنما.

نمایش عامدانه، عاشقانه، قاتلانه به نوشته کارگردانش: از تئاتر مستند دور شده است و آن چه در نهایت به روی صحنه می‌رود تنها ملهم از موقعیت‌هایی ست که در رسانه‌ها به شکلی گسترده با تیتر "حوادث" بازتاب داده شده اند و نه الزاما منطبق بر واقعیت؛ که باور دارم ذات منشور گونه واقعیت دریافتی همگانی و همه جانبه از آن را دریک زمان و یک مکان ناممکن می‌سازد.

عامدانه، عاشقانه، قاتلانه..."از سه زن متهم به قتل می‌گوید و تماشای این نمایش برای افراد زیر ۱۶ سال توصیه نمی‌شد. اگر این اجرا در حالی که قصه قتل رومینا و داس پدرش بر سر زبان‌هاست، مناسب به نظر می‌رسد. به جاتر از آن انتشار نسخه پی‌دی‌اف از کتاب فاجعه خاموش تحقیق زنده یاد پروین بختیارنژاد درباره قتل‌های ناموسی است.

این کتاب حاصل یک سال تحقیق و سیر و سفر مؤلف در شهرهای ایران و گفت و گوهای او با متخصصان جامعه‌شناسی، روان‌شناسی، اسلام‌شناسی، روزنامه‌نگاران، مقام‌های محلی و خانوادهٔ برخی از قربانیان قتل‌های ناموسی بود.

  • هفته هنر و فرهنگ؛ در کرونا، قتل رومینا، کودکان و قرنطینه
  • هفته هنر و فرهنگ؛ شهرها آنلاین، روز موزه‌های تعطیل، شب شعر زنده
  • هفته هنر و فرهنگ؛ روحانیون فعال، هنرمندان بیکار، جنگ علم و دین

کتاب در سال ۱۳۸۹ و پس از آن ‌که ۹ ماه در وزارت ارشاد برای سانسور منتظر ماند، مجوز انتشار نگرفت.

"و هم شاهد سوختن جنگل‌های نایاب غرب کشور که آتش به جانشان بود و انگار سر خاموشی نداشت"بختیارنژاد در همان سال این کتاب را در سایت مدرسهٔ فمینیستی منتشر کرد. «فاجعه خاموش، قتل‌های ناموسی» سرانجام در سال ۱۳۹۲ در استکهلم به چاپ رسید.

خانم بختیارنژاد در سال ۱۳۹۷ بعد از ۹ سال اقامت در پاریس، به ایران برگشت و تنها یک سال فرصت داشت تا با بیماری خود دست و پنجه نرم کند. او از زنان فعال در فعالیت‌های مدنی بود.

حق نشر عکس

B.Farmanara

Image caption

مردی برای تمام فصول مردی برای تمام فصول

از جمله هدیه‌های نمایشی برای خانه‌نشینان، نمایش مجلل مردی برای تمام فصول است که تماشای آنلاین آن به رایگان ممکن شده و خرید سی دی آن به بهایی اندک.

مردی برای تمام فصول نوشته رابرت بولت از جمله نمایش‌های تاریخی است که به دلیل شرایط زمانی وقوع قصه - دوران هانری هشتم پادشاه پرگفتگو و تاثیرگذار و عیاش انگلستان- جذاب است و تاکید اصلی‌اش بر نقش سر توماس مور که در سیاست کسی مانند سقراط بود، قربانی حقیقت گویی خود. این نمایشنامه را فرزانه طاهری ترجمه کرد و بهمن فرمان آرا ۶ سال پیش بر صحنه نمایش برد. این اولین کارگردانی تئاتر توسط فرمان آرا بود و می‌توان گفت با استقبال مردم و نقد منتقدان روبرو شد.

نقش مهم نمایش سرتوماس مور را رضا کیانیان بازی کرد و دیگر بازیگران سیامک صفری، سهیلا رضوی، فرزین صابونی، هدایت هاشمی، احمد ساعتچیان، امیررضا دلاوری، بهناز جعفری، علیرضا آرا، رضا مولایی، محمدرضا مالکی و بهمن فرمان‌آرا.

حق نشر عکس

MEHR

Image caption

تصویری از آتش در جنگل کهکیلویه بر داغ ما ببار

اگر هم شعر محمدرضا شفیعی کدکنی استاد ادب، به سوختن جنگل‌ها در هفته‌ای که گذشت مربوط نباشد، اما چندان که از زیر دست شاعر به درآمد بر دل دلسوختگان نشست:

بر باغِ ما ببار!

بر باغِ ما که خندهٔ خاکستر است و خون

باغِ درخت مردان

این باغِ باژگون.

ما در میانِ زخم و شب و شعله زیستیم

در تورِ تشنگی و تباهی

با نظمِ واژه‌های پریشان گریستیم.

بر باغِ ما ببار!

بر داغِ ما ببار!

حق نشر عکس

Shermin Naderi

Image caption

شرمینک با جای زخم

مغازه قصه‌ فروشی

کروناست و احساسات مختلفی که در قرنطینه‌ها، برای هر کس بروز می‌کند.

پرونده‌ای که در تهران برایت می‌گشاید یا در شیراز و رشت و اصفهان و سنندج، خیلی فرق دارد با پرونده‌ای در دور دست. اما از دورها هم صدای همدلی می‌رسد.

در روزهای کرونایی گروهی هستند که در فکر بچه‌هایی هستند که استعداد دارند اما امکان داشتن یک لپ تاب یا اندروید ندارند. با شعار مدرسه آنلاین بسازیم از مردم خواسته‌‎اند که اگر وسایلی دارند که هنوز کار می‌کند ببخشند به آن بچه‌ها. مردمانی هستند که از لبخند بچه‌ها فیلم بسازند.

"شاعران، فیلمنامه‌نویسان، قصه‌پردازان در همه جهان مشغول کارند و حاصل کارها به سرعت دارد وارد بازار می‌شود.در ایران، سینماها، پاتوق‌ها، نمایشخانه‌ها بسته ماندند اما مجلاتی چند منتشر شد"مردمان خیرخواهی هستند که دارند در روزهای کرونا سنگ تمام می‌گذارند چندان که نام کسی را می‌بینند دعوت کننده، که اعتباری دارد، دست به کار می‌شوند.

در این روزهای کرونایی مغازه‌هایی در تهران هست پر از عروسک، که قصه می‌فروشد. سنگ صبوری که ببری با خود و برایش قصه بگویی و از او قصه بشنوی. هفته گذشته شرمین نادری از مهربان‌ترین قصه‌نویسان با بچه‌های روستاهای دور، همراه یک عکس قصه‌ای نوشت و معلوم شد لیلا کفاش‌زاده یکی از مدیران کارساز و هنرمند کودک، صاحب ده‌ها کتاب معتبر در آموزش کار با کودکان، عروسکی هم برای همدست خود ساخته و نامش نهاده شرمینه.

شرمین نادری پس آن گاه نوشت: عین همین زخمی که لیلا برایم روی پای عروسک شرمینک دوخته، روی پای خودم هم دارم؛ نازک، بلند و کمرنگ شاید شبیه هزارپایی که بی‌هوا از زیر ریشه درختی کهن به سمت نورهای لرزان حیاط بیرون دویده باشد.

پزشکی که کاسه زانویم را به کل برداشته بود تا زنده بمانم، یک بار به من گفت آدمیزاد به زخم‌هایش عادت می‌کند، راست گفته بود البته، چون بعد از این که توانستم دوباره روی پایم راه بروم، با تکیه بر عصایم برقصم یا اولین قدم را بدون کمک هیچ کسی بردارم، دیگر آن زخم بخشی از من بود، تکه ای از تنم که یادم می‌انداخت مرگ چقدر نزدیک شده به من، روی موهایم دست کشیده و درگوشم گفته که هنوز برای چشیدن طعم عشق و بوی نور و کمی فقط کمی لذت بردن از زندگی وقت دارم.

شاید آن پزشک را هرگز نبینم، شنیده‌ام که مدتهاست بیمار شده و کار نمی‌کند، اما دلم می‌خواهد کسی از طرف من به او بگوید که آدمیزاد روزی زخم هایش را دوست خواهد داشت، چون‌ مثل جنگاوری کارآزموده که با تجربه‌های کهنه و خاطره جنگ‌های از یاد رفته اش فخر می‌فروشد، داستان شیرینی برای گفتن پیدا کرده است.

حق نشر عکس

ISNA

Image caption

رضا بابایی وصیت اگر عمری باشد

رضا بابایی، استادی که سه ماه پیش در قم درگذشت، بعد یک سال مبارزه با سرطان، گرچه برای شاگردانش و همه کسانی که پیش او مثنوی خواندند و در کلاس‌های فلسفه اش سر کردند، نامی بزرگ بود.

اما او که کمتر خودنمایی داشت و از فرط فروتنی یک گوشه نشین می‌نمود، برای کسانی که از نزدیکش نمی‌شناختند. فضای کرونایی هم جای تشییع درخور پیکر او نگذاشت و در قزوین زادگاهش، قرنطینه وار و ساکت و سیاه به خاک سپرده شد.

علی دهباشی وصیت آخرین رضا بابایی را نقل کرد. بخش‌هایی از آن چنین است:

اگر عمری باشد، از هر عقیده‌ای می‌گریزم، چونان گنجشک از چنگال عقاب.

اگر عمری باشد، در جنگل‌های بیشتری گم می‌شوم؛ کوه‌های بیشتری را می‌نوردم؛ ساعت‌های بیشتری به امواج‌ دریا خیره می‌شوم؛ دانه‌های بیشتری در زمین می‌کارم و زباله‌های بیشتری از روی زمین برمی‌دارم.

اگر عمری باشد، هیچ فضیلتی را هم‌پایه مهربانی با آدمیزادگان نمی‌شمارم.

اگر عمری باشد، پس از این در هیچ انتخاباتی شرکت نمی‌کنم که به تیغ نظارت استصوابی اخته شده است.

اگر عمری باشد، در پی هیچ عقیده و ایمانی نمی‌دوم. در خانه می‌نشینم تا ایمانی که سزاوار من است به سراغم آید.



اگر عمری باشد، هر درختی را که دیدم در آغوش می‌گیرم، هر گلی را می‌بویم، و هر کوهی را بازیگاه می‌بینم و تنها یک تردید را در دل نگه می‌دارم: طلوع خورشید زیباتر است یا غروب آن.

کارتون هفته

کارعلیرضا پاکدل

حق نشر عکس

Alireza Pakdel

Image caption

کارعلیرضا پاکدل روی جلد مجله مکزیکی

منابع خبر

اخبار مرتبط