تنوع سبک‌های زیست دینی و آینده دین‌داری در گفت وگو با یاسر میردامادی

تنوع سبک‌های زیست دینی و آینده دین‌داری در گفت وگو با یاسر میردامادی
خبر آنلاین
خبر آنلاین - ۶ اسفند ۱۴۰۰

مهران نوروزپور - دین و دین داری در جهان و ایران، مساله ای ست که با زیست میلیاردها انسان در ارتباط است. در این میان فهم تنوع زیستی مسلمانان از جایگاه ویژه تری برخوردار است. شناخت های دین داران و معرفت شناسی، جامعه شناسی و انسان شناسی این زیست دینی نیز در کانون این تنوع همواره دغدغه روشنفکران دینی بوده است.
گفت وگو با یاسر میردامادی، پژوهشگر حوزه دین و فلسفه، با محور شناخت و ارزیابی او پیرامون این موضوع شکل گرفت که تنوع سبک‌های زیست دینی را تا کجا می توان پذیرفت؟ با پذیرش این تنوع، آینده دین‌داری خصوصا در ایران چگونه شکل می گیرد؟ 
دکتر میردامادی، علاوه بر تحصیلات حوزوی ( از حوزه‌ علمیه‌ مشهد)، دکترای مطالعات اسلام از دانشگاه ادینبرا، اسکاتلند دارد. او مترجم، نویسنده و پژوهشگر اخلاق زیستی‌ در مؤسسه‌ی مطالعات اسماعیلی در لندن است.

"مهران نوروزپور - دین و دین داری در جهان و ایران، مساله ای ست که با زیست میلیاردها انسان در ارتباط است"
این گفت وگو بخش مختصری از یک گفت وگوی مفصل با این پژوهشگر دین و فلسفه است که می خوانید: 

امروزه ما شاهد طیف‌های مختلف و متنوع دین‌داری در ایران هستیم. اگرچه غالب مردم ایران مسلمان ‌اند اما همه‌ی آن‌ها زیست دینی یکسانی ندارند. این تنوع دین‌داری را چگونه ارزیابی می‌کنید؟
دین‌داری مسلمانان به لحاظ تاریخی همیشه متنوع بوده است؛ حتی درون هر یک از مذاهب اسلامی در سده‌های میانه (قرون وسطی) نیز چنین بوده است. در دو قرن اخیر اما بر اثر مقاومت مسلمان‌ها در برابر تجدد استعماری غربی، از غنای فرهنگی اسلام کاسته شده و مسلمان‌ها برای مقابله با استعمارگری و اشغال‌گری لاجرم به بنیادگرایی دینی رو آورند که سلاحی بُرّا در مقابل استعمار و اشغال‌گری بوده است، اما هم‌هنگام دشمن غنا و تنوع فرهنگی میان خود مسلمان‌ها از کار در آمده است.

در ایران، مثلا از اواخر دهه‌ی پنجاه تا نیمه‌ی دهه‌ی هفتاد خورشیدی، شاهد نوعی شباهت یا «نظم عمومی» در حوزه‌ی دینداری هستیم. در این حدود بیست سال به طور خاص، با دین‌داری‌ جمعی و انقلابی‌ای مواجه هستیم که شکل آن کم و بیش در میان اکثر ایرانیان رایج بوده و حکومت هم از آن حمایت می‌کرده است.

نام این را می‌توان «دین‌داری رسمی» نهاد. اما از نیمه‌ی دهه‌ی هفتاد خورشیدی به بعد با شیب تندی شاهد تنوعی نازدودنی در حوزه‌ی فردی و اجتماعیِ دین‌داری هستیم. این تنوع دین‌داری توانست در دوم خرداد هفتاد و شش خورشیدی به سطح بیاید و بروز سیاسی هم بیابد. کسانی که پیش‌تر، از نظر بسیاری از لایه‌های حاکمیت، دین‌دار تلقی نمی‌شدند یا کمتر از سایرین دین‌دار تلقی می‌شدند، توانستند سبک زیست متفاوت خودشان را در قالب رأی به خاتمی بروز سیاسی بدهند. با این حال، این تنوع از اواخر جنگ ایران و عراق به نحو زیرپوستی در حال شکل‌گیری بود.

پژوهش‌ها و آمایش‌های متعددی در داخل کشور نشان می‌دهد که هر چه از دهه‌ی هفتاد خورشیدی جلوتر می‌رویم دین‌داری مردم، فردگراتر و پرفاصله‌تر از دین‌داری رسمی حکومتی می‌شود.

"شناخت های دین داران و معرفت شناسی، جامعه شناسی و انسان شناسی این زیست دینی نیز در کانون این تنوع همواره دغدغه روشنفکران دینی بوده است"به تعبیر دیگر، به شکل روزافزونی بخشی از مردم ــــ و نه فقط جوان‌ها بلکه حتی بخش قابل توجهی از نسلی که روزگاری در دین جمعی، رسمی و انقلابی شریک بودند ــــ دین‌ورزی‌شان را با اجتهاد خود شخصی‌سازی می‌کنند و نه بر اساس الگوهای رسمی دین‌داری.

با این حال، طولی نکشید که با افول اصلاحات و نیز کم رونق شدن نسبی روشنفکری دینی که بالِ فکری اصلاحات بود، ترجمان سیاسی-اجتماعیِ تنوع سبک‌های زیست دینی از دست رفت و به نظرم امروزه ما با گونه‌هایی از دین‌داری مواجه‌ایم که عمیقاً فردگرا شده‌اند و هیچ نماینده یا ترجمانی هم در ساخت رسمی سیاست در ایران ندارند و از این رو تلخ‌کام و خشم‌ناک شده‌اند و زبان تفاهم عمومی با حکومت و نیز با دیگر سبک‌های زیست دینی را کم‌وبیش از دست داده‌اند. از طرف دیگر، حکومت هم هر روز خالی‌تر می‌شود از کسانی که بتوانند کار ترجمانی و نمایندگی این جمع روزافزون دین‌داران فردگرا را انجام دهند. این بیگانگیِ دوسویه پدیده‌ی خطرناکی است و به ژرف‌تر و وسیع‌تر کردن شکاف دولت-ملت و نیز واگرایی ملت-ملت می‌انجامد.

به عنوان مثال ممکن است فرد، التزامی در انجام دائم مناسک و فرایض فقهی در خود نبیند اما در پیاده‌روی اربعین یا عزاداری عاشورا شرکت کند؛ یا فرایض را دست‌چین کند: نماز بخواند اما روزه نگیرد، یا به عکس. یک پیامد فردگرا شدن دین‌داریِ بخش فزاینده‌ای از ایرانی‌ها شبیه شدن دین‌داری ایرانی‌ها به سایر کشورهای جهان اسلام است. دین‌داری مردم ما دارد بیشتر شبیه دین‌داری مسلمانان در مثلا تونس، ترکیه، لبنان یا کشورهای آسیای جنوب شرقی می‌شود.

برای نمونه بگذارید یک خاطره‌ی شخصی بگویم.

دوازده سال پیش، ماه رمضانی را در تونس سپری کردم و در آن‌جا شاهد جشنواره‌ای ـــ  که در عربی به آن «مهرجان» می‌گویند ــــ  بودم که به مناسبت ماه رمضان از افطار تا سحرِ هر شب در فضای باز برگزار می‌شد. این جشنواره بسا طربناک و رنگارنگ بود و گروه‌های موسیقی‌ای از اقصی نقاط جهان اسلام (و البته نه ایران) حضور داشتند. این جشنواره مثل برنامه‌هایی بود که برای نوروز در ایرانِ پیش از انقلاب برگزار می‌شد. مردم از هر طیف دینی‌ای که بودند، با روسری یا بی روسری، با ریش یا بی ریش به آن جشنواره می‌آمدند. با احتمال قریب به یقین می‌توان گفت اگر چنین جشنواره‌ی رمضانیّه‌ای در ایران برگزار می‌شد اداره‌ی ارشاد به آن مجوز نمی‌داد و اگر هم خودجوش برگزار می‌شد گشت ارشاد آن را جمع می‌کرد.

برای همین می‌گویم هر چه دین‌داری ما ایرانی ها فردگراتر شود، به جهان اسلام بیشتر شبیه‌ می‌شود.

"او مترجم، نویسنده و پژوهشگر اخلاق زیستی‌ در مؤسسه‌ی مطالعات اسماعیلی در لندن است"اما از آن‌جا که اسلام شیعی، از یک جهت، بسا غم‌باره است، آبِ آن با فردگرایی دینی، که احتمالا بسا طربناک خواهد بود، در یک جوی نمی رود. البته گفتم از یک جهت؛ از جهتی دیگر اما، مایه‌های باطنی تشیع راه را برای فردگرایی‌های عرفانی، بسیار باز می‌کند و کرده است.

آیا روایت هایی از اسلام که الزامی بر انجام مناسک فقهی ندارند، قابل پذیرش اند؟
به این پرسش مهم، هم پاسخ حداقلی می‌توان داد و هم پاسخ حداکثری. یک پاسخ حداقلی به این پرسش این است که اگر کسی از حیث جهت‌گیری تجربه‌های دینی‌اش خود را متعلق به فرهنگ‌های اسلامی بداند، اما در مناسک فقهی از قدر مشترک این فرهنگ‌ها (البته اگر چنین «قدر مشترکی» اصلا وجود داشته باشد) پیروی نکند، چنین فردی با این وصف باز هم مسلمان است. مثلا کسی را تصور کنید که در ایام عاشورا برای عزاداری به حسینیه می‌رود، به پیاده‌روی اربعین می‌رود، اما به تعبیری که بالاتر گفتم دین را برای خودش شخصی‌سازی می‌کند، آیا این فرد از نظر فقهی مسلمان است؟ بله؛ این شخصی‌سازی دین در بین عرفا و حتی متشرعه‌ی باطنی در طول تاریخ اسلام بسیار رایج بوده است.

اجماعی از منظر فقهی وجود ندارد که اگر کسی به شریعت عمل نکند از اسلام خارج است، بلکه رفته‌رفته اجماعی فقهی از آن سوی دیگر در حال شکل‌گیری  است که چنین کسی مسلمان است. بله، پاره‌ای از فقها می‌گفتند اگر ترک شریعت از سوی یک فرد منجر به انکار «ضروری» شریعت شود دیگر آن فرد مسلمان نیست؛ اما ترک شریعت اگر منجر به انکار «ضروری» شریعت نشود، فرد از اسلام خارج نیست.

حتی مرحوم آیت‌الله خمینی بالاتر از این حکم را دارد و می‌گوید که اگر کسی بر اثر شبهه‌ای که در ذهن‌اش رسوخ کرده معتقد شود که مناسک تنها برای مسلمانانِ عهد نبی واجب بوده و نه برای مسلمانان پس از آن عصر، چنین شخصی کافر نیست.

نظر به اهمیت این دیدگاه فقهی و ربط وثیق آن به بحث ما بگذارید آن را نقل قول مستقیم کنم:

«اگر دانسته شود که کسی اعتقاد به اصول اسلام دارد و نیز اجمالا التزام دارد به آن‌چه نبیِ‌ اسلام آورده است (ما جاء به النبی)، که این امرْ لازمه‌ی اعتقاد به نبوت پیامبر اسلام است، اما گرفتار شبهه‌ای در باب وجوب نماز یا حج شود و خیال کند که نماز و حج تنها در صدر اسلام واجب بودند و در دوره‌های متأخر واجب نیستند، نباید گفت که چنین کسی در عرف متشرعه مسلمان به حساب نمی‌آید، بلکه دلایلی را که پیش‌تر گفتیم (مبنی بر این‌که اسلام تنها شهادتین است) دلالت بر مسلمانی چنین فردی دارد» (کتاب الطهاره، روح الله خمینی، ج ۳، ص ۲۳۸، برای تکرار همین ادعا بنگرید به همان‌جا ص ۲۳۷)

حتی وقتی به دیگر شاخه‌های اسلامی (فِرَق) نگاه می‌کنیم تنوع شگفت‌انگیزی به چشم می‌خورد در باب آن‌چه شریعت به حساب می‌آید. مثلا اسماعیلی‌های نِزاری تنها دو نوبت در روز نماز می‌خوانند نه سه نوبت یا پنج نوبت. آداب نماز نزاریان هم تفاوت‌هایی با آداب نماز رایج میان اهل سنت و شیعیان دوازده امامی دارد. علویان (چه علویان ترکیه و چه علویان سوریه) هم مناسک مشترکی با دیگر مسلمان‌ها ندارند، اما دست‌کم در چند دهه‌ی اخیر من دیگر فتوایی ندیده‌ام که بگوید اسماعیلیان یا علویان مسلمان نیستند، بلکه فتوا داریم که این‌ها همه مسلمان اند. بله، بخشی از علویان، دیگر، خودشان را مسلمان نمی‌دانند و به خاطر آزاری که از حکومت‌های دینی دیده‌اند، از اسلام دلزده شده‌اند و مایل اند بگویند که دین‌شان ادامه‌ی آیین زرتشت است و نه شاخه‌ای از اسلام؛ اما این متفاوت است از این‌که اگر علویان خودشان را مسلمان بدانند، چون مناسک مشترکی با بقیه‌ی مسلمان‌ها ندارند، غیر مسلمان خوانده می‌شوند.

" این گفت وگو بخش مختصری از یک گفت وگوی مفصل با این پژوهشگر دین و فلسفه است که می خوانید: امروزه ما شاهد طیف‌های مختلف و متنوع دین‌داری در ایران هستیم"پس، هم در میان فقیهان مناقشه است بر سر این که شریعت، بخش جدایی‌ناپذیری از معیار مسلمانی است یا نه، و هم در میان شاخه‌های مختلف اسلامی توافق نظری وجود ندارد که شریعت دقیقاً چی‌ست.

این، پاسخی حداقلی بود به این پرسش حداقلی که آیا کسی که مناسک را اجرا نمی‌کند یا مناسک متفاوتی دارد، از نظر فقهی مسلمان است یا نه. اما یک پرسش حداکثری هم می‌توان طرح کرد: آیا کسی که مسلمانِ آیین‌گزار نیست یا آیین‌ شخصی‌سازی‌شده‌ی خودش را می‌گزارد، چنین کسی فرضاً مسلمان هم باشد آیا اسلام‌اش حقیقی است یا تنها در اسم مسلمان است نه به حقیقت؟ پاسخ به این پرسش هم لزوماً منفی نیست.

نمی‌توان لزوماً گفت کسی که مسلمانِ آیین‌گزار نیست یا آیین شخصی‌سازی‌شده‌ی خودش را می‌گزارد، از حقیقت اسلام بویی نبرده است. وقتی تاریخ اسلام را می‌خوانیم عارفانی را می‌یابیم که آیین‌گزار نبودند یا آیین‌ شخصی خودشان (مثل سماع یا روزه‌ی سکوت) را می‌گزاردند اما چنان وضع‌وحال باطنی درخشان و پرفتوحی‌ از آن‌ها گزارش شده که بسیاری از مسلمانان متشرع حسرت یک لحظه از تجربه‌ی دینی آن‌ها را می‌خورند: مؤمن آن باشد که اندر جزر و مد / کافر از ایمان او حسرت خورد.

به نظر شما سرنوشت این طیف‌های دین‌داری متنوعی که امروزه شاهد آن هستیم چه خواهد شد؟ آیا گمان نمی‌کنید که شکاف، سوء تفاهم و بی‌ترجمانی رایج میان سبک‌های زیست دینی و نیز میان دین‌داران و غیر دین‌داران به خشونت فیزیکی بینجامد؟

پیش‌بینی آینده ممکن نیست اما افق‌های تیره‌ از دور نمایان است. یکی از دغدغه‌های جدی در باب آینده‌ی دین‌داری در ایران آن است که نباید اجازه داد فردی شدن دین باعث شکاف بیش‌تر در جامعه‌ی دین‌داران شود و نیز نباید گذاشت که مخالفت‌ها با دین‌داری فردی موجب تنک‌مایه شدن اسلام ایرانی شود.

برای جلوگیری از خشونت‌بار شدن جامعه‌ی ایران، که امروزه جامعه‌ای شدیداً سرخورده، تلخ‌کام، کین‌توز، بی اعتماد و سرگردان است، جامعه‌ی متدینان سنتی و نیز حاکمیت دینی باید سبک‌های متفاوت دین‌داری را به رسمیت بشناسند.

این «به رسمیت شناختن» بدان معنا نیست که تک‌تک سبک‌های زیست دینی را مهر تأیید بزنند و یا با مبانی فکری آن‌ها موافق باشند، بلکه بدان معنا است که اجازه دهند تعاملی طبیعی و آزادانه‌ میان سبک‌های زیست متنوع دینی با صورت‌های جا افتاده فقهی-کلامیِ دین‌داری برقرار شود. از این تعامل، به حکمِ تجربه‌ی تاریخی، غنایی حاصل می‌شود که هر دو طرف را به اصلاح وا می‌دارد و از فرقه‌ای شدن هر دو سو جلوگیری می‌کند.

حاکمیت و نیز جامعه‌ی متدینان سنتی باید به همه‌ی طیف‌های مختلف دیندار آزادی بدهند، زیرا آزادی متاع مُشاع است: یا همه آزاد خواهند بود یا هیچ کس آزاد نخواهد بود.

اما در مورد این‌که آینده‌ی دین‌داری در ایران چه خواهد شد، همان‌طور که گفتم آینده را نمی‌توان پیش‌بینی کرد اما من به حدسی خطر می‌کنم. یک وضعیت احتمالی نگران‌کننده درباره‌ی آینده‌ی دور یا میان‌مدتِ دین‌داری در ایران آن است که خرده‌فرهنگ‌های دینی و سبک‌های زیست‌ متنوع دینی اصطلاحاً گتوئیزه شوند. فرایند گتوئیزه شدن (ghettoization) یعنی هر گروهی درون پیله‌ی خود فرو رود و با دیگر گروه‌های دین‌دار یا غیر دین‌دار در ارتباط معنادار نباشد و بدین طریق از حقوق کامل خودش هم محروم باشد/بشود. برای نمونه مورمون‌ها، که یک فرقه‌ی مسیحی در آمریکا هستند چنین وضعی دارند: با کسی خارج از خود ازدواج نمی کنند، تعاملی با جامعه‌ی بزرگ‌تر ندارند و حتی آموزش عمومی هم نمی‌بینند.

این گتوئیزه شدن البته بدترین وضعیت نیست. وضع بدتر از آن این است که گتوهای مختلف، با اِعمال خشونت رسمی یا غیر رسمی یا ترکیبی از هر دو، همدیگر را حذف فیزیکی کنند.

"این تنوع دین‌داری را چگونه ارزیابی می‌کنید؟ دین‌داری مسلمانان به لحاظ تاریخی همیشه متنوع بوده است؛ حتی درون هر یک از مذاهب اسلامی در سده‌های میانه (قرون وسطی) نیز چنین بوده است"این آشکارا بدتر از گتوئیزه شدن است. با این‌حال، گتوئیزه شدن هم خطرناک است و باعث تنوع‌زدایی از سبک‌های زیست‌ دینی در عرصه‌ی عمومی می‌شود. گتوئیزه شدن موجب می‌شود زبان تفاهم عمومی از گروه‌های گتوئیزه‌شده گرفته شود و در نتیجه سوء‌تفاهم میان این گروه‌ها زیاد شود. گتوئیزه شدن تولید خشونت کلامی هم می‌کند و چه بسا در بزنگاه‌هایی یک گتو یا دسته‌ای از گتوها دست به سرکوب فیزیکی یک گتو یا دسته‌ای دیگر از گتوها بزنند.

کاری که روشنفکران دینی می‌کردند و هم‌چنان می‌کنند پل زدن میان گتوهای مختلف دینی، غیر دینی و حتی ضد دینی، تلاش برای بیرون آوردن آن‌ها از پیله‌ی‌ خودشان و برقراری گفت‌وگو میان آنان برای رسیدن به زبانی مشترک جهت هم‌زیستی و حقیقت‌جویی در عرصه‌ی عمومی بود. اما با از رونق افتادن نسبی روشنفکری دینی و شکست إصلاحات، گتوها بیشتر زبان مشترک‌شان در فضای عمومی را از دست داده‌اند و حالا هر کدام زبان زرگری (ژارگون)، زمان‌ها و مکان‌های خاص خود را دارند که اعضای گتوهای دیگر را بدان راهی نیست.

این بسیار خطرناک است و نوید شوم خشونت و حذف در آینده‌ی دور یا میان‌مدت را می‌دهد. زیرا گتوها گتو نمی‌مانند و در جامعه‌ای پرتنش و بدون سکه‌ی رایج برای حل و فصل مشکلات مشترک، یک جایی لاجرم از پیله‌ی خود به در می‌آیند و اگر آداب هم‌زیستی را در عرصه‌ی عمومی تمرین نکرده باشند، با وضعیت خطرناکی مواجه خواهیم بود که همه می‌خواهند یک‌دیگر را حذف کنند؛ چون تنها راه بقا در جزیره‌ی گتوها حذف‌گری است.

/۶۲۶۲

منابع خبر

اخبار مرتبط