تمیمداری: آنکه بهنام «رومی» در جهان مُد شده، ربطی به مولوی ندارد
نرگس کیانی: هشتم مهر در گاهشمار ایران، روز بزرگداشت مولوی، سراینده «مثنوی معنوی» و «دیوان شمس تبریزی» و نگارنده «فیهمافیه»، «مجالس سبعه» و «مکتوبات» است. عارفی شاعر یا شاعری عارف که آنطور که احمد تمیمداری، ادیب، زبانشناس، فارسیپژوه و استادتمام گروه ادبیات فارسی دانشگاه علامهطباطبایی میگوید، عدهای مثنویاش را کتاب ضلالت و گمراهی میدانند و عدهای دیگر، قرآنِ دوم میخوانندش و اینطور از آن یاد میکنند: «مثنویِ معنویِ مولوی، هست قرآن در زبان پهلوی».
شناختی که در سطح جهان از جلالالدین محمد بلخی معروف به مولانا، مولوی و رومی وجود دارد نیز شامل همین دوگانگی میشود. آنگاه که از خواندهشدن اشعار این شاعر بلندآوازه توسط مدونا یا نقشبستن آنها روی دست آنجلینا جولی میگوییم، نباید از یاد ببریم به قول تمیمداری، مولانایی که ما پارسیزبانها میشناسیم، ربطی به رومیای که برخی در خارج از ایران میشناسند، ندارد؛ مشخصا اگر شناختشان از طریق ترجمه کلمن بارکس باشد.
آنچه در ادامه میخوانید حاصل گفتوگویی است با احمد تمیمداری پیرامون همین موضوع؛ دوریونزدیکی مولویای که بهعنوان مثال در شرح مفصل دکتر سیدجعفر شهیدی بر مثنوی معنوی شناختهایم از رومیای که بهعنوان مثال به مدد ترجمه کلمن بارکس در جهان شناخته شده است.
آن که با ترجمه کلمن بارکس به نام رومی به جهان معرفی شد چه میزان به آن که ما به نام مولوی میشناسیم نزدیک است؟
درواقع این دو هیچ ربطی به یکدیگر ندارند.
"نرگس کیانی: هشتم مهر در گاهشمار ایران، روز بزرگداشت مولوی، سراینده «مثنوی معنوی» و «دیوان شمس تبریزی» و نگارنده «فیهمافیه»، «مجالس سبعه» و «مکتوبات» است"البته که مترجمان مثنوی و دیگر آثار مولوی متعددند و بهعنوان مثال میتوان از پروفسور آرتور آربری نام برد یا رینولد آلین نیکلسون که صاحب معروفترین ترجمهها از آثار مولوی است و به واسطه داشتن مقام استادی در زبان عربی و آشنایی با مضامین اسلامی و عرفانی قابل استنادتر است. در حال حاضر نیز انتشارات سعاد، شرح ششجلدی او بر مثنوی معنوی را پس از آن که در دورهای نایاب بود، تجدید چاپ کرده است.
کسی که شعرهای مولوی را بخواهد به زبانی دیگر ترجمه کند، باید فارسی و عربی بداند، با قرآن و حدیث آشنا باشد و شاعران قبل از مولوی را بشناسد
در این میان ترجمه کلمن بارکس را تنها میتوان کاری تفننی دانست. او نه با زبان فارسی و نه با زبان عربی آشنایی نداشت و در ترجمهاش نیز تمام آیات و احادیث را حذف و برداشت شخصی خود را ارائه کرده است. ترجمه او را میتوان اثری خوشباشانه و دنیوی دانست در حالی که مثنوی نه اثری دنیوی که اُخروی است و اگر دنیوی هم باشد، دنیا را به خاطر ساختن آخرت میخواهد.
خاطرم هست یکی از استادید ما مرتب میگفت مدونا مولانا خوانده است! و ما میگفتیم مدونا یک خواننده معمولی است و سوادی ندارد، چه دریافتی ممکن است از مثنوی و دیوان شمس داشته باشد؟! چرا که آثار عرفانی را عموما زبان دوم (Second language)) مینامند و نیازمند تفسیر و تاویل است.
همه، شاعران چه در زبان فارسی و چه در دیگر زبانها، یا افراد حکیم و فیلسوف و دانشمندند یا فقط شاعرند و صرفا از توان سرایش شعر برخوردارند و توان علمی و فلسفی و عرفانی و تاویلی و تفسیری ندارند. به عنوان مثال میگویند حکیم ابوالقاسم فردوسی، حکیم خاقانی شروانی، حکیم سنایی غزنوی ولی هیچگاه نمیگویند حکیم وحشی بافقی، چرا که او نه حکیم که صرفا شاعر بوده است.
پس شعرا و همچنین مترجمانشان با یکدیگر متفاوتند.
ترجمه کلمن بارکس از شعرهای مولوی، کاری تفننی دانست. او، برداشت شخصی خود را ارائه کرده است
دنیا اما دنیای آزادی است و یک مترجم، یک دیوان را هرطور که میخواهد بنا بر خواست و میل خود ترجمه میکند و درواقع خواستههای خود، احساسات و عواطف خود را در ترجمه به کار میبرد. یکی از دانشجویان من، خانم شیما باقری، رساله دکتریاش را با حضور من به عنوان استاد راهنما بر سر مقایسه ترجمه کلمن بارکس با ترجمه رینولد آلین نیکلسون گذاشته و از جمله نتایجی که به آن رسیده این است که این دو ترجمه هیچ ارتباطی با یکدیگر ندارند و بارکس به شیوه خود این کار را انجام داده است. آنها بیشتر اهل عشق و شراب و کباب و رباب و اینطور چیزها هستند و اشعار فارسی را هم ترجمه ظاهری و دنیایی میکنند.
به مدونا اشاره کردید، زمانی هم بود که تتوی بازیگرانی چون آنجلینا جولی با شعری از مولانا جلب توجه کرده بود.
ببینید حتی در کشور خود ما کسانی که به تاویل و تفسیر مثنوی میپردازند، متفاوتند.
" آن که با ترجمه کلمن بارکس به نام رومی به جهان معرفی شد چه میزان به آن که ما به نام مولوی میشناسیم نزدیک است؟ درواقع این دو هیچ ربطی به یکدیگر ندارند"یک عده مثنوی را کتاب ضلالت و گمراهی میدانند و عدهای دیگر قرآن دوم میخوانندش و میگویند «مثنوی معنوی مولوی، هست قرآن در زبان پهلوی». پس همینجا هم برداشتها متفاوت است در حالی که بهعنوان مثال در مورد حافظ چنین نیست. به عقیده من همه اینها به اطلاعات و سواد خواننده و میزان آشناییاش با قرآن و حدیث برمیگردد و این که چه مقدار از معارف اسلامی را به شکل عمیق فهمیده است، مانند ملاصدرا، ابنسینا، فارابی و... که طبیعتا درکشان با درک افراد معمولی تفاوت بسیار دارد.
غربیها، بیشتر اهل عشق و شراب و کباب و رباب و اینطور چیزها هستند و اشعار فارسی را هم ترجمه ظاهری و دنیایی میکنند
همهجا همینگونه است. نمیدانم نام اومبرتو اکو، نشانهشناس شناختهشده ایتالیایی را شنیدهاید یا نه؟ او معتقد است هر داستانی که خوانده میشود به تعداد خوانندگانش، دو مرتبه نوشته میشود.
این نوشتهشدنِ دو مرتبه شاید صورتِ مکتوب به خود نگیرد اما به شکل شفاهی در ذهن خواننده ساختهوپرداخته میشود. بنابراین هر کسی که هر داستانی را میخواند، برداشت خود را دارد و آنچه به شکل مشخص در مورد مولوی میتوان گفت این است که ای کاش مفسر مثنوی و دیوان شمس، بکوشد تا آنجا که میتواند آبشخورهای آثار مولوی را بشناسد و به اندیشه او نزدیکتر شود.
میتوان گفت برداشت هم حدی دارد؟
بله، برداشت هم حدی و تلورانسی (Tolerance) دارد و اینگونه نیست که هرکس، هرچه خواست بگوید. بهعنوان مثال به حافظ بنگرید. من کتاب «گستره شعر پارسی در انگلستان و آمریکا» نوشته جان دی یوحنان را ترجمه کردهام.
"او نه با زبان فارسی و نه با زبان عربی آشنایی نداشت و در ترجمهاش نیز تمام آیات و احادیث را حذف و برداشت شخصی خود را ارائه کرده است"در این کتاب نوشته شده است رالف والدو امرسون یکی از شاعران برجسته آمریکایی از حافظ و سعدی برداشت بسیار کرده است؛ ولی برداشتهایش تَعالیگرایانه، استعلاءگرایانه و ترانسندنتالیسمی (Transcendentalism) است. درواقع امرسونِ آمریکایی از شباب و ربابی که حافظ میگوید؛ برداشت معنایی، معنوی و آسمانی میکند و در کشور خود ما عدهای از نقادان و مفسران میگویند نه! شباب و رباب و کباب و معشوق حافظ همان است که همهجا هست و حافظ هم همان را گفته است، در حالی که یک آمریکایی مانند امرسون اینگونه نمیاندیشد. مقصودم این است که بگویم عکس این قضیه هم صادق است و گاهی خارجیها تعبیرات ترانسندنتالیستی و معنایی و معنوی میکنند و در داخل کشورمان کسانی هستند که تفسیرهای پست و پایین میآورند.
برای حرکت این برداشتها به سمت برداشتهای تعالیگرایانه چه باید کرد؟
این نکته را فراموش نکنید که کسی که مثنوی میخواند؛ باید با مشرب فکری مولوی آشنا باشد، باید قرآن و حدیث بداند، آرای متکلمین معتزلی و اشعری را بداند، محدثان بزرگ را بشناسد، حدیث و کتابهای حدیث را بشناسد، عطار و سنایی و شاعران قبل از مولوی را بشناسد. آبشخورهای مولوی بسیار زیاد است و نمیتوان او را شاعری معمولی دانست و فهم آثارش، اطلاعات بسیار میخواهد.
قطعا کارهایی شده است و از جمله آنها میتوان به شرح مفصل دکتر سیدجعفر شهیدی بر مثنوی معنوی اشاره کرد. ایشان استاد ما هم بودند و ما در واقع آخرین دانشجویانی بودیم که با ایشان دوره گذراندیم.
دکتر شهیدی براساس قرآن، احادیث، روایات و شاعران دیگری که قبل از مولوی بودند این شرح را نوشت. از جمله دیگر شرحها نیز میتوان به شرح کریم زمانی اشاره کرد که نسبت به شرح دکتر شهیدی سادهتر و بیشتر برای مصرف عمومی است در حالی که شرح دکتر شهیدی برای دانشجویان فوق لیسانس و دکتری و کسانی که میخواهند در این زمینه متخصص شوند، کاربری دارد.
این مطالب را هم بخوانید:
◾️ رسول نجفیان: چرا مدونا مولانا را میشناسد ولی عدهای از ایرانیان نه؟
◾️ شعر مولانا روی بازوی برد پیت رفت؛ اما در ایران برایش چه کردیم؟
۲۵۲۵۹
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران