روایتی از یک دیدار از پیش تعیین‌نشده با پهلوون / کار سختی که انجامش دادیم: قول طلا از حسن یزدانی

ورزش ۳ - ۵ مرداد ۱۴۰۲

به گزارش "ورزش سه"، انتشار خبری مبنی بر جلسه پیشکسوتان ادواری استقلال با عضو هیات مدیره این باشگاه و همچنین زمزمه‌هایی مبنی بر حضور جواد نکونام و علی خطیر در هتل المپیک، خبرنگاران را به لابی این هتل کشیده بود.

با این حال، خیلی زود مشخص شد نکونام و خطیر در این جلسه شرکت نمی‌کنند و طبیعی بود که ذوقمان برای پوشش این جلسه کور شود. درست در همین لحظه، دریافت یک نوتیفیکیشن از واتساپ چشم‌هایم را برق‌زده کرد:

"امروز قرار است از تمرین تیم ملی کشتی عکس بگیرم. اگر دوست داری بیا."

معاشرت با امیرحسین خیرخواه، عکاس ورزش سه، به‌خودی خود آن‌قدر جذاب و آموزنده هست که حضور با او در یک مسابقه رده سنی محلات را هم از دست ندهی، چه برسد به تماشای تمرین شیربچه‌هایی که با تماشای کشتی‌هایشان از تلویزیون، بارها به بدنت کش و قوس دادی و با هر حمله آنها به سمت حریف، روبروی تلویزیون سر و گردن حریف خیالی را مال خود کردی و پشت‌شان را به زمین زدی‌.

پس بی‌درنگ خودم را به محوطه ورودی هتل المپیک رساندم تا با امیرحسین خیرخواه چند صد متر پایین‌تر را نشانه رفته و به کمپ شکیل تیم‌های ملی کشتی برسیم.

برای ورود به محوطه تمرین و زندگی ملی‌پوشان کشتی، با هماهنگی‌های تلفنی یکی-دو گیت را رد کردیم و وارد خانه کشتی شهید صدرزاده شدیم و به‌به؛ گوش‌های پلمب‌شده، دوقلو‌های جمع و خط افتاده، بازوهای هفتی-هشتی و ابروهای ترکیده... اینجا گنگ کشتی‌گیرهای آزادکار جمع بود. توپ بسکتبال را به سبکی توپ والیبال به سمت حلقه می‌انداختند و گرم می‌کردند تا موعد شروع تمرین برسد و برای من، لحظه موعود رسید.

انگار که فایت‌کلاب می‌دیدم و برادران داست موزیک می‌زدند؛ حسن یزدانی از پله‌های سالن پایین آمد.

"درست در همین لحظه، دریافت یک نوتیفیکیشن از واتساپ چشم‌هایم را برق‌زده کرد:"امروز قرار است از تمرین تیم ملی کشتی عکس بگیرم"راستش آخرین بار از دیدن کریم باقری ذوق کرده بودم و فکر نمی‌کردم دوباره با تماشای یک چهره ورزشی مور مور شوم. حسن اما فرق داشت. وقتی بعد از بردن ثانیه آخری انور گدیف در فینال ریو دستانش را به هم می‌زد گریه‌ام گرفته بود. پس شروع کردم؛

امیرحسین باهاش عکس بگیرم اشکال نداره؟

نه دادا، چه اشکالی داره.

کنار حسن، رحمان عموزاد نشسته بود. با میلاد والی‌زاده (کشتی‌گیر ۵۷ کیلو) با لهجه شیرین خودشان شوخی می‌کرد و گیر داده بود که تو هم‌تیپ مسی‌ای، چرا مثل رونالدو خوشحالی می‌کنی؟

نرمش شروع شده بود.

مجتبی گلیج، امیرمحمد یزدانی، یونس امامی، محمد نخودی، همه بودند. بعد از نرمش، نوبت مرور فن رسیده بود. پژمان درستکار آمده بود وسط تشک. به سرشاخ‌شدن زوج‌ها سرکشی می‌کرد و هرجا نکته‌ای می‌دید، به سبک و سیاق خاص خود توضیح می‌داد.

اینقدر تمرینات و حرکاتشان جالب بود که متوجه گذران وقت نشدیم. تمرین تمام شد.

"راستش آخرین بار از دیدن کریم باقری ذوق کرده بودم و فکر نمی‌کردم دوباره با تماشای یک چهره ورزشی مور مور شوم"قراری به مصاحبه نبود، اما امیرحسین هماهنگ کرد و کشتی‌گیرها قبول کردند. گفتند با میلاد والی‌زاده حتما صحبت کنید. هجده ساله بود و سفر به مجارستان برای انتخابی، اولین سفر خارج از کشورش بود. دو ماه دیگر اما قرار است در مسابقات جهانی کشتی بگیرد.

با نخودی، گلیج و عموزاد هم صحبت کردیم. همه یک هدف داشتند و آن هم طلا بود.

نوبت به شات‌های آخر از حسن رسیده بود. از آن سمت سالن آمد. با هر ژست کاپیتان جلوی دوربین با خودم می‌گفتم این دفعه که قهرمان شد، با این عکس برایش می‌نویسم.

عکس گرفتن‌ها تمام شد و یکی-دو دقیقه وقت بود که صحبت کنیم.

حسن آقا شما برای همه مردم فرق داری.

لطف دارن مردم (بی‌ادا).

جدی می‌گم، همه مدال‌ها یه‌ طرف، طلای تو یه‌ طرف.

ان‌شاءالله با دعای شما و مردم.

حسن بردیش، بازم می‌بری. راحت هم می‌بری. ما به صربستان تنها راضی نیستیم‌ها.

"وقتی بعد از بردن ثانیه آخری انور گدیف در فینال ریو دستانش را به هم می‌زد گریه‌ام گرفته بود"پاریس رو هم می‌خوایم.

ان‌شاءالله... حتما.

خیلی قرص جواب می‌داد. مطمئن بودیم که قول الکی نمی‌دهد. بعد از المپیک هم گفت جبران می‌کنم. رفت نروژ و قهرمان شد.

آخر تمرین یک تاییدیه از سرمربی کم داشتیم: "آقا پژمان، حسن امسال کار را درمی‌آورد؟"

درستکار از حسن هم مطمئن‌تر بود: "شک نکنید. امسال سال حسن هست. هم زورش سرتره، هم فنی‌ش. طلا برای خودشه."

خیالمان راحت شد.

عکس: امیرحسین خیرخواه

منابع خبر

اخبار مرتبط

ایسنا - ۳۰ فروردین ۱۴۰۲