جهان بدون ظلم و تبعیض و خشونت آرمانشهر من است
روزنامه ایران ۱۷ فروردین به گفت وگو با امین فقیری، نویسنده پیشکسوت به بهانه انتشار رمان جدیدش؛ «ظلمت شب یلدا» پرداخت و نوشت: رمان «ظلمت شب یلدا» اثر عاشقانهای با زمینههای تاریخی است که پیوندهای فرهنگی و اجتماعی شهر شیراز با کشور هندوستان در قرن دهم هجری را روایت میکند. به دلیل مطلبی که میخواستم راجع به تاجمحل بنویسم تاریخ هنرمندان را خوانده بودم و میدانستم نقش هنرمندان شیرازی در آن سامان پررنگ است؛ از این موضوع در رمان «ظلمت شب یلدا» استفاده کردم.
نوشتن داستان با زمینههای تاریخی، به تحقیق و پژوهش نیاز دارد و رمان «ظلمت شب یلدا» از این منظر یک اثر غنی محسوب میشود، چگونه به این مهم دست یافتید؟
علاوه بر تاریخ هنرمند، تاریخ سلسله گورکانیان و کتاب سهجلدی «شاهعباس» نوشته نصرالله فلسفی را بهدقت مطالعه کردم و یادداشت برداشتم. تاریخ صفویان و هنر قرن دهم و بعضی سفرنامهها نیز مد نظرم بودند.
مفهوم «عشق» بهعنوان یک عنصر احساسی و عاطفی تأثیرگذار در برخی رفتارهای فرهنگی و اجتماعی، در رمان جدید شما هم نقش کلیدی دارد. آیا بر اساس تحقیقاتی که در زمینه بستر تاریخی این رمان انجام دادید به این نکته رسیدید یا بافت قصه چنین ایجاب میکرد؟
هرچه که غیر از مسائل فرهنگی و تاریخی در کتاب آمده است، همه زائیده تخیل خودم است. در کتابهایی که بهعنوان مرجع مطالعه کردم به مسألهای به نام «عشق» برخورد نکردم.
"تاریخ صفویان و هنر قرن دهم و بعضی سفرنامهها نیز مد نظرم بودند.مفهوم «عشق» بهعنوان یک عنصر احساسی و عاطفی تأثیرگذار در برخی رفتارهای فرهنگی و اجتماعی، در رمان جدید شما هم نقش کلیدی دارد"من عشق را بهعنوان پایه و ستون و گرانیگاه داستان انتخاب کردم تا از خشونتی که در زیرپوست رمان در جریان بود کم کنم!
رمان روایتهای درهمتنیده و متعددی دارد اما محوریت اصلی با یک قصه عاشقانه در قرن دهم هجری است که مرزهای جغرافیایی را درمی نوردد و حتی مناسبات فرهنگی و اجتماعی بین دو کشور، ایران و هندوستان را تحت تأثیر خود قرار میدهد.
فکر میکنید روابط عاشقانه، امروز همچنین کارکردی در مناسبات فرهنگی و اجتماعی بین جوامع مختلف دارد؟
امروزه مفهوم عشق تغییر کرده است. شاید بتوان بهجای عشق واژه دیگری را انتخاب کرد! ولی اگر میخواستم فقط به عشق بین دو قهرمان داستان بپردازم رمان در صد صفحه تمام میشد. ناگزیر به دو دنیای متفاوت «ایران و هند» سر زدم و در این راه هنر و فرهنگ چون دارای لطافت معنوی بودند دستمایه کارم قرار گرفت. میخواستم شخصیتهای تأثیرگذار داستان تکبعدی نباشند و بهانه دیگر، شهر من «شیراز» بود که بدون هنر و فرهنگ هویتی ندارد! صحنههای متعددی که بهصورت رمان پیوند خوردهاند، بیشتر رساندن جامعه هنری و آدابورسوم اجتماعی شیراز بود.
شخصیت «عیسی» در این رمان، برخاسته از طبقه پاییندست جامعه است اما به یک هنر در زمانه خود، سنگتراشی آراسته است و همین مسأله باعث ارجوقرب او در میان برخی افراد صاحب نفوذ در قدرت، حاکمیت و فرهنگ و اجتماع، ازجمله استاد زوبین و سلطان حمید میشود. درحالی که امروزه هنرمندان در صنوف مختلف ازجمله سنگتراشی چنین جایگاهی در میان افراد صاحب نفوذ در قدرت و اجتماع ندارند.
نشان دادن این تغییر رویکردها در فرهنگ و اجتماع تا چه اندازه تعمدی بوده است؟
اگر شما گذری در قبرستان «دارالسلام» شیراز داشته باشید از دیدن سنگهای قبر و نقوش آنها حیرت میکنید. مثلاً یک سنگقبر با ابعاد یک در دومتر پرشده با آیاتی قرآنی و اشعار بزرگان، همه بهصورت برجسته. از اینهمه حوصله و زیبایی در شگفت میمانید. اولین چیزی که در مخیله شما رشد میکند این است که شخص یا اشخاص سفارشدهنده نزدیک به هفت- هشت ماه قبل سفارش قبر را دادهاند. خطاط متن سفارشی را نوشته بعد سنگتراش باحوصله، بهوسیله قلمهای مخصوص با ظرافت خاصی این شاهکار هنری را خلق کرده است.
همین ممارست و زیبایی در کار، دسترنج استاد خطاط و سپس جان دادن به آن توسط استاد سنگتراش است که آن را به یک اثر هنری تبدیل کرده است.
"شاید بتوان بهجای عشق واژه دیگری را انتخاب کرد! ولی اگر میخواستم فقط به عشق بین دو قهرمان داستان بپردازم رمان در صد صفحه تمام میشد"اما یک نتیجه دیگر هم میتوان گرفت که در طول زمان و بروز هنرهای دیگر، این هنر مختصرتر برگزار شد. خطاطها و سنگتراشها کمحوصلهتر شدند. شاید رو به افول رفتند و تعدادشان در هر قرن به عدد انگشتان یک دست هم نرسید!
این هنر پایش را به خانههای اعیانی از طریق درست کردن سقفها و ستونهای گچبری شده یا تخته کاری با نقاشیهای زیبا باز کرد. سعی میشد هر چه که از نمای ساختمان به چشم میآمد توسط هنرمندان کاشیکار و سنگتراش با هنر روز پهلو بزند تا همه از آن حظّ بصری ببرند. همین عیسی قهرمان داستان فکر میکند سنگتراشی با آن فرمول تکراری دیگر قدیمی شده و از مد افتاده است و از عمد بهطرف مجسمهسازی روی میآورد تا آن هنر را زنده کند و بعضی از حاکمان که مملکت خویش را آرام میدیدهاند سعی میکردند از خود اثری درخور به یادگار بگذارند.
آنها بیشتر آیندهنگر بودهاند و به قضاوت دیگران اهمیت میدادند.
شخصیت ملکالتجار در این رمان، ابتدا مخالف ازدواج دخترش، یلدا با عیسی است که البته دلایل خاص خود را هم دارد و تا حدودی هم با دیدگاه حاکم بر اجتماع همسو است. او هم مانند بسیاری مخالف ازدواج دو جوان از دوطبقه اجتماعی متضاد است و البته به فکر ارتقای جایگاه اجتماعی و افزایش ثروت خود است اما در طول داستان و با توجه به خشونتهایی که از جانب اللهقلیخان میبیند دچار تحول میشود و یکی از افرادی میشود که یلدا را به عیسی میرساند. زمینهسازی برای تحول این شخصیت را کافی میدانید؟
بله تمام تمهیدات بهکاررفته در شخصیت «ملک التجار» آنگونه است که میفرمایید. اما وجود «یلدا» و ظلم و ستمی که به او میشود باعث به جوش آمدن خون او میشود و کمکم ازنظر فکری به جبهه مخالف گرایش پیدا میکند. اگر کم و کسری در این مورد حس میشود دو علت دارد: اول توجه به دو شخصیت اصلی، یلدا و عیسی و دوم عدم بضاعت نویسنده در کاری که پیشگرفته است.
"ناگزیر به دو دنیای متفاوت «ایران و هند» سر زدم و در این راه هنر و فرهنگ چون دارای لطافت معنوی بودند دستمایه کارم قرار گرفت"منتها خودپسندی من همهچیز را کافی میداند.
با توجه به اینکه رمان جدید شما در یک جهان خیالی با پسزمینههای تاریخی میگذرد، آیا این رویکرد در پی رسیدن به یک آرمانشهر، خیالی است یا اساساً نگرشتان به جهان داستان اینگونه است؟
هدف من احترام به مقوله عشق است. اعتقاد دارم اگر عشق حتمی باشد و جان انسانها را به آتش بکشد از آن ققنوس پایی چون هنر والا، مهربانی، ایثار و فداکاری و محبت به زادبوم برخواهد خاست که تمامی اینها، فکر میکنم بهنوعی در زیرپوست رمان درحرکت است. آرمانشهر من جهان بدون ظلم و تبعیض و خشونت است که فکر میکنم با نمونههایی که آوردهام، موفق بودهام.
در رمان ظلمت شب یلدا، زندگی انسانها با هر جایگاه و طبقه اجتماعی که دارند، با یکدیگر پیوستگی دارد و مشکل هر یک از آنها مشکل دیگری هم محسوب میشود. دراینباره بیشتر توضیح بدهید.
بله، یکی از عوامل پیوستگی و یکدستی رمان تأثیر شخصیتهای رمان بر یکدیگر است. در غیر این صورت داستان ازهمگسسته میشد و باورپذیری خواننده را به صفر میرساند.
من دوست نداشتم خواننده مرتب به خود بگوید: «مگر میشود!». این مگر میشودها را در فیلمهای نازل هندی میبینیم یا در اکثر قریب بهاتفاق رمانهای زرد خودمان یا تعدادی از سریالهای تلویزیونی، چه داخلی چه خارجی. همیشه سعی داشتهام دلیل ورودم به یک رویکرد بر پایه منطق زندگی استوار باشد. یادمان باشد که این نفس «هنر» است که طبقات مختلف اجتماعی را به یکدیگر پیوند میدهد. در مواجهه با هنر، فقیر و غنی فراموش میشوند؛ همچنین در ساحت عشق!
در اخباری که از آثار در دست تألیف یا زیر چاپ شما منتشر شده، به اثری درباره شخصیت استاد عیسی شیرازی، طراح تاجمحل هم اشاره شده، آیا ارتباطی بین آن شخصیت تاریخی و شخصیتهای داستانی رمان جدید شما وجود دارد؟
در اینکه ثابت شده است جهانگیر پادشاه هند به خاطر ساختن بنای زیبای تاجمحل از تمامی هنرمندان و صنعتگران آن روزگار دعوت به عمل آورده، حرفی در آن نیست.
"درحالی که امروزه هنرمندان در صنوف مختلف ازجمله سنگتراشی چنین جایگاهی در میان افراد صاحب نفوذ در قدرت و اجتماع ندارند"جهانگیر مرتب با این هنرمندان جلسه و بحث و گفتوگو داشته است و در آخر رندانه پیشنهادی را مطرح میکرده که چکیده این عقاید باشد.
در نتیجه غرور خود را ارضا میکرده. در آن زمان سلطانعلی خطاط شیرازی آنجا بوده که اتفاقاً پدرزن شاه نیز بوده است. کتیبههایی که او نوشته است هنوز در آن بنا موجود است. «اشو» فیلسوف هندی در کتابش اشاره به یک مجسمهساز شیرازی به نام عیسی میکند و همچنین «علیاصغر حکمت» در کتاب خاطرات هند از عیسی شیرازی و کتابتان دیگر نام برده است. اینها عواملی است که کمی رمان را باورپذیر میکند.
بسیاری از خوانندگان داستان در ایران شما را به عنوان یکی از نویسندگان مطرح آثاری با مضامین زندگی روستائیان در ایران میشناسند.
اکنون از آن فضا فاصله گرفتهاید یا همچنان آثاری با آن مضامین در دست نوشتن یا زیر چاپ دارید؟
درست است، چون اکثر داستانهای من مضامین روستایی دارند. اعتقاد من این است که نویسنده به فضایی که خلق میکند اشراف داشته باشد. به این خاطر وقتی از روستا به شهر منتقل شدم داستانهایم رنگ و بوی شهر به خود گرفتند. یا تأثیرپذیری هر دو جامعه بر یکدیگر. نوشتن این رمان برای من نوعی طبعآزمایی بوده است.
"نشان دادن این تغییر رویکردها در فرهنگ و اجتماع تا چه اندازه تعمدی بوده است؟اگر شما گذری در قبرستان «دارالسلام» شیراز داشته باشید از دیدن سنگهای قبر و نقوش آنها حیرت میکنید"البته در آن تمثیل زیاد است. شاید خواننده فکر کند این داستان میتواند در جوامع دیگر هم اتفاق بیفتد. شروع مطالعه من در کودکی با کتابهای تاریخی بوده است.
این کتابها مثل ۱۰ مرد رشید، دلیران شوش شاپور آرین نژاد کوچکترین کاری که کردند حس وطندوستی را در من تقویت کردند. به این خاطر است که این همه در رمانم «شیراز-شیراز» میکنم. این دلبستگی من به تاریخ میهنم است.
البته اگر سوژه زیبایی از تاریخ پیدا کنم درنگ نمیکنم. اگر روزی روزگاری رمان «آریو برزن» نوشته امین فقیری به بازار آمد تعجب نکنید، چون نیمی از آن را نوشته و نیمهکاره رها کردهام. متأسفانه روزبهروز بدن رو به ضعف میرود و برای کارهای سنگین جواب نمیدهد!
از نخستین مجموعه داستان خودتان، «دهکده پرملال» بگویید که گویا مدتی هم اجازه چاپ نیافت. این مجموعه الان در چه وضعیتی است؟
حکایت مفصل و خاطرهانگیزی دارد. پس از رفتن به روستا در لباس سپاهی دانش و دیدن مصائب – خرافات، ظلم و ستم و اجحاف بر آنها تصمیم گرفتم این مضامین اجتماعی و زیستمحیطی را در قالب داستان به مردم شهر عرضه کنم.
این داستانها از ۱۹ سالگی تا ۲۳ سالگی نوشته شد.
"مثلاً یک سنگقبر با ابعاد یک در دومتر پرشده با آیاتی قرآنی و اشعار بزرگان، همه بهصورت برجسته"از ۱۷ داستان آن سیزده داستان در مجلات خوشه به سرپرستی احمد شاملو؛ فردوسی به سرپرستی عباس پهلوان؛ پیام نوین به سرپرستی «م. ا. بهآذین» و مجله سخن دکتر پرویز ناتل خانلری چاپ شد. به پیشنهاد دوست بسیار عزیزم زندهیاد هدایتالله حسنآبادی، داستانها را به مرکز نشر سپهر، آقای عبدالعظیم گوهرخانی برای چاپ سپردم.
این عزیز حدود یک سال کتاب را نگه داشت و از همه دوستانش مشورت میگرفت که این کتاب را چاپ کنم یا نه! باوجودی که بزرگانی چون شاملو و بهآذین و رضا سیدحسینی آنها را تأیید کرده بودند، در نهایت قرار شد که من صد جلد از کتاب را به قیمت پشت جلد بخرم. ۶۰۰ تومان دادم و صد جلد را گرفتم که همگی را برای فرهیختگان اهل ادب و هنر پست کردم.
کتاب گرفت و بعد از سه ماه نایاب شد و زندهیاد گوهرخانی ششصد تومان را برایم فرستاد.
خیلیها روی این کتاب نقد و تفسیر نوشتند که میتوان از محمد قائد (م. مراد) فریدون تنکابنی، م. ا. بهآذین، منوچهر آتشی، محمود عنایت، محمدعلی جمالزاده، سیمین دانشور، عبدالعلی دستغیب، ابوتراب خسروی، پرویز دوایی، حسن میرعابدینی، شاپور جورکش، محمد کشاورز و... یادکرد.
"اولین چیزی که در مخیله شما رشد میکند این است که شخص یا اشخاص سفارشدهنده نزدیک به هفت- هشت ماه قبل سفارش قبر را دادهاند"سه جمله درباره این کتاب برای همیشه در خاطرم مانده است. اول، زینالعابدین رهنما که گفته بود: «آقا این نویسنده دهکده پرملال کیست؟ تشویقش کنید.» و دوم، رسول پرویزی که او هم کتاب را ستوده بود و سوم جناب اسدالله امرایی که به من لقب «کدخدای دهکده پرملال» را داده بودند. همین مسائل کتاب را برای من عزیز و خاطرهانگیز کرده است. هرچند که انسان فرزند اولش را بیشتر دوست دارد. این کتاب قبل از انقلاب پنج بار تجدید چاپ شد که چاپ پنجم آن بهصورت جیبی و بدون اطلاع اداره ممیزی فرهنگ و هنر آن زمان در بازار کتاب پخش شد.
پس از انقلاب، چهار بار توسط نشر چشمه تاکنون چاپ شده است. البته در چاپهای بعد از انقلاب داستان «حمام» وجود ندارد.
از نخستین داستان خودتان با عنوان «چتر» بگویید که در سال ۱۳۴۱ در کیهان منتشر شد. موقع نوشتن و انتشار این داستان نگاهتان به دنیای داستان چگونه بود و با کدام محافل ادبی در آن زمان ارتباط داشتید؟
این داستان یک داستان رمانتیک است که در آن جوانی دختری را در هوای بارانی به زیر چتر خود دعوت میکند. فکر میکنم این داستان در ۱۸-۱۷ سالگیام چاپ شده باشد. معلمهای من در نوشتن، برادرانم ابوالقاسم و مرحوم محمدصادق بودند.
"اما یک نتیجه دیگر هم میتوان گرفت که در طول زمان و بروز هنرهای دیگر، این هنر مختصرتر برگزار شد"در آن زمان محفلهای ادبی همانند امروز وجود نداشت اما در شیراز از دیرباز جلسههای ادبی مربوط به شعر وجود داشته است. تا قبل از کرونای منحوس و پلشت بهترین گردهمایی داستاننویسی را در شیراز داشتیم که متأسفانه تعطیلشده است. گذاشتن جلسههای نقد و بررسی کمک زیادی به معرفی و فروش کتاب میکرد.
شما در کنار نویسندگی، فعالیتهای پژوهشی و روزنامهنگاری هم دارید، کدامیک برایتان لذتبخش است و چه حسی در انجام هر یک از فعالیتها دارید؟
نویسندگی برای من عشق اول است که فراموشی نمیپذیرد. علاوه بر این در روزنامه عصر مردم شیراز مسئولیت صفحه داستان- کتابخانه و جوان و نوجوان با من است که برای هرکدام بهانه شخصی و درونی دارم. داستان برای اینکه بتوانم داستانهای نوقلمان و شاهکارهای داستان کوتاه جهان را چاپ کنم.
کتابخانه، کتابهایی را که میخوانم تا آنجا که در توان دارم بررسی و معرفی میکنم. با این نیت که شاید چند نسخه از کتاب بیشتر به فروش رود. و سوم جوان و نوجوان، زمانی که هنوز بازنشسته نشده بودم و انشا را تدریس میکردم به نیت چاپ آثار دانشآموزان این صفحه را بنیاد نهاد. ظلم است اگر نگویم آقای محمد عسلی صاحبامتیاز روزنامه به مسائل فرهنگی و ادبی بیشتر بها میدهند تا مطالبی که هر روزه در تلویزیون و اینترنت پیدا میشود. پس تمامی این صفحات بهنوعی ذهنم را پویا و دستم را برای نوشتن روان میکند.
"سعی میشد هر چه که از نمای ساختمان به چشم میآمد توسط هنرمندان کاشیکار و سنگتراش با هنر روز پهلو بزند تا همه از آن حظّ بصری ببرند"نزدیک به ۳۵-۳۰ سال است که این روال ادامه پیداکرده است.
بسیاری از منتقدان ادبی رمان «رقصندگان» شما را در ردیف آثار قابل توجه در زمینه تکنیکهای نویسندگی میدانند. خودتان درباره این رمان چه نظری دارید؟
من رمان رقصندگان را بسیار دوست دارم. بعضیها اعتقاد دارند پاره اول کتاب در نوع خود شاهکار است. خوشبختانه مردم از آن بخوبی استقبال کردند. دو بار چاپ شد؛ یکی سه هزار و ۳۰۰ و چاپ دوم سه هزار نسخه تیراژ داشت.
این کتاب مدتهاست که نایاب است. اکنون به همت نشر چشمه چاپ سوم آن به بازار میآید. البته بعضیها به تکنیکی که در آن به کار گرفتهام ایراد گرفتهاند و بسیاری نیز آن را پسندیدهاند. این رمان جزو ۶ رمان برتر ۲۰ سال داستاننویسی شد و جایزه اول معلمان مؤلف را نصیب خود کرد.
شما جزو نویسندگانی هستید که در دهههای مختلف فعال بوده و با آثارتان در عرصه ادبیات داستانی کشور حضور فعال و مؤثری داشته و دارید. ویژگی این دههها را چگونه ارزیابی میکنید و کدام دهه را در ادبیات داستانی ایران تأثیرگذار میدانید؟
به نظر من تکنیک نویسندگان بسیار زیباتر از دهههای پیشین است.
یعنی اینکه اجرا مناسب است.
"زمینهسازی برای تحول این شخصیت را کافی میدانید؟بله تمام تمهیدات بهکاررفته در شخصیت «ملک التجار» آنگونه است که میفرمایید"اما بیشتر آنها از موضوعهای سطحی بهره میبرند. همانند فیلمهای خوش ساختی که از درون پوچ و تهیاند. ولی در میان آنها آثار قابلی یافت میشود که از رمانهای خارجی چیزی کم ندارند. اگر نویسندگان بیشتر به فکر هویت بومی خود باشند، به مردمشناسی اهمیت بیشتری بدهند آثارشان عمق و معنی پیدا میکند.
حال و روز ادبیات داستانی امروز کشورمان را چگونه میبینید؟ هم از منظر کیفیت آثار نویسندگان و هم استقبال مخاطبان و جامعه ادبی. کدامیک برتری دارند؟
قسمتی از این پرسش را در سؤال بالا جواب دادهام....آنها از یک استخر کوچک آب برمیدارند.
درحالیکه باید پشتشان به دریا باشد. کسی که مطالعه را اصل بداند خودش یک دریاست. روی استقبال مردم هم میتوان حساب باز کرد و در مواردی هم نه! چراکه اکثر خوانندگان راحت الحقوم را میپسندند. کتاب بوده به چاپ بالاتر از ۴۰ رسیده است ولی بهسختی میتوان یکفصل از آن را بدون افسوس و سردرد خواند!
این روزها چه میکنید و چه آثاری را در دست تألیف یا زیر چاپ دارید؟
رمانی به گونه طنز دارم که هر چه زور میزنم بازهم محتویاتش جدی میشود. اما مینویسم.
"اما وجود «یلدا» و ظلم و ستمی که به او میشود باعث به جوش آمدن خون او میشود و کمکم ازنظر فکری به جبهه مخالف گرایش پیدا میکند"این هم همانند رمان ظلمت شب یلدا تجربهای است. حافظ خودمان میگوید: «خوش بود گر محک تجربه آید به میان» در حقیقت با اینکارهای چپاندرقیچی داریم خودمان را «محک» میزنیم. البته به خودم برمیخورد اگر نیم بیت دیگر شعر را بنویسم «تا سیه روی شود هر که در او غش باشد!» طبیعی است که در طول زندگی ۷۷ ساله هیچ کاری را بهقصد روسیاهی انجام ندادهام.
رمان «ظلمت شب یلدا» را به اعضای خانواده خودتان بویژه نوههای عزیزتان؛ آیدا و آرتین تقدیم کردهاید. این روزها چقدر برای خانواده وقت میگذارید و نوههایتان چه حسی را در شما بهعنوان یک نویسنده پیشکسوت ایجاد میکنند؟
وقتی این کتاب را برای چاپ دادم نوه کوچکم هنوز به دنیا نیامده بود.
اسمش «مهربُد» است. حتماً باید یک کتاب را به او تقدیم کنم تا وقتی عقل رس شد از من دلگیر نشود.
در مورد خانواده، آنها به من میرسند نه من به آنها. اگر آنها نبودند باید تمام حقوق معلمی خود را بهعنوان «شَتَل» به پستخانه مبارکه میدادم. حسی که نسبت به فرزندانم دارم یک نوع حقشناسی است. درون این مهربانی، خودم را خوشبخت احساس میکنم.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران