کاش مثل دوران اجکت نمیکردم/روایت مشهور شهادت علی اقبالی دروغ است
خبرگزاری مهر،
گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: نهمینقسمت از پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور» دومینبخش از گفتگوی مشروح با آزاده خلبان امیرْ خسرو غفاری از همرزمان محققی است. در اولینبخش از اینگفتگو درباره آشنایی غفاری و محققی در آمریکا، پروازهای ابتدای جنگ، خاطره بمباران ناچار و اجباری گمرک و راهآهن خرمشهر برای جلوگیری از پیشروی دشمن، شهادت حسین خلعتبری، دیدن امامزمانِ عراقیها و ... توسط غفاری روایت شد.
مشروح اینخاطرات در قسمت اول گفتگو در پیوند زیر قابل دسترسی و مطالعه است:
* «امام زمانِ عراقیها را دیدم/ناچارشدیم گمرک وراهآهن خرمشهر رابزنیم»
قسمت دوم گفتگو از خاطره ماموریت بمباران پایگاه الرشید در بغداد، اجکت غفاری و ابوالقاسم عبیری کابین عقبش و شروع اسارتشان آغاز میشود. در اینقسمت از گفتگو غفاری روایت معروف و مشهور دونیمشدن پیکر شهید علیاقبالی دوگانه بهدستور صدام را دروغ و غیرواقعی خواند. در اینبخش همچنین درباره بیمهریهایی که در حق منوچهر محققی روا داشته و موجب دلشکستگی اینقهرمان ملی شد، صحبت شد.
***
در ادامه مشروح قسمت دوم و پایانی گفتگو با امیرْ غفاری را از نظر میگذرانیم؛
* بمباران دو فروندی بغداد.
"خبرگزاری مهر،گروه فرهنگ و ادب _ صادق وفایی: نهمینقسمت از پرونده «منوچهر محققی؛ شبحسوار دلاور» دومینبخش از گفتگوی مشروح با آزاده خلبان امیرْ خسرو غفاری از همرزمان محققی است"بگذارید روایت دست اول و واقعی را از خودتان بپرسم. بنا بود به انتقام بمبارانهای شهرهای ایران، شهر بغداد را بزنید و بهخاطر مخالفت خودتان با زدن شهر بهسمت کاخ صدام رفتید؟ یا اینکه هدف ماموریت، از اول کاخ صدام بود؟
هیچکدام! فرض کنید اگر ما آنروز کاخ را میزدیم، آنآقا در کاخ بود؟ ماموریت که ابلاغ شد، یکروز پیش از انجام، آقایی بهنام حسینی از سپاه آمد و با من صحبت کرد. بهنظرم فوقالعاده آدم باسواد و باتربیتی بود و به کارش اشراف داشت. یکنفر در آنجمع گفت حالا که قرار است غفاری به بغداد برود، کاخ صدام را بزند. آنآقای حسینی خیلی مودبانه گفت «صدام الان آنجا زندگی نمیکند و هدف امروز ما زدن و کشتن صدام نیست.
چون دور از دسترس است.» درست هم میگفت. من گفتم «الان که میآمدم، دیدم بچهها در خیابان بازی میکنند؛ با دوچرخه، بیدوچرخه. آیا من قرار است بروم اینها را در بغداد بزنم؟»
* ماموریت دقیقا چه بود؟ بمباران بخشهایی از شهر بغداد؟ خود شهر؟
بله.
* مشخص نبود کجا؟
نه دیگر. شهر. هدف این بود که تبلیغ کنیم که رفتیم و بغداد را زدیم.
"در اینقسمت از گفتگو غفاری روایت معروف و مشهور دونیمشدن پیکر شهید علیاقبالی دوگانه بهدستور صدام را دروغ و غیرواقعی خواند"به صدام سیلی زدیم. بعد که گفتم شهر و خانه نمیزنم، گفتند اشکالی ندارد. شما بروید پایگاه الرشید را بزنید. گفتم میروم. در آنروز جانشین پایگاه سرهنگ ناصر کاظمی خیلی به من لطف و خیلی با من همکاری کرد.
گفت «چه خانه بزنی، چه رستوران بزنی و چه ۱۰ هواپیما در پایگاه الرشید بزنی، تاثیر تبلیغاتیاش یکی است. تو که میگویی شهر را نمیزنی، برو پایگاه الرشید را بزن که گوش تا گوش هواپیما آنجاست.»
جفت موتورهایم را از دست دادم. در داخل هواپیما هم آقای عبیری گفته چراغ فایر روشن شده و شاید من دقت نکردهام. اما هرچه بود سرعت هواپیما شروع به کاهش کرد. حقیقتش به یاد شهید دوران، علاقهای نداشتم بپرم بیرون.
"آنآقای حسینی خیلی مودبانه گفت «صدام الان آنجا زندگی نمیکند و هدف امروز ما زدن و کشتن صدام نیست"در اینفاصله آقای عبیری است که دارد به من التماس میکند اجازه بده تو را بپرانم! الان هم از اینکه پریدم بیرون پشیمانمدر نهایت، با اینقصد پرواز کردیم و من در ۳ دقیقهای بغداد، سانحه دادم. در ارتفاع پایین بودم. حالا یا هواپیما به کابل گرفت یا مورد هدف پدافند قرار گرفتم. در ارتفاع پایین با سرعت بالا، ارتباطات رادیویی خیلی ضعیف است. گویی آقای دلخواه اکبری در رادیو به من گفته بود آتش گرفتهاید.
اما من نشنیدم.
* لیدر عملیات شما بودید؟
بله. من نشنیدم و جفت موتورهایم را از دست دادم. در داخل هواپیما هم آقای عبیری گفته چراغ فایر روشن شده و شاید من دقت نکردهام. اما هرچه بود سرعت هواپیما شروع به کاهش کرد. حقیقتش به یاد شهید دوران، علاقهای نداشتم بپرم بیرون.
"من گفتم «الان که میآمدم، دیدم بچهها در خیابان بازی میکنند؛ با دوچرخه، بیدوچرخه"در اینفاصله آقای عبیری است که دارد به من التماس میکند اجازه بده تو را بپرانم! الان هم از اینکه پریدم بیرون پشیمانم!
* جدی میگویید؟
بله. کاش من هم کار دوران را میکردم.
* دوران که خودش را به جایی نکوبید. زمین خورد.
بله. نزدیک سالن کنفرانس غیرمتعهدها بود. ولی نشد که هواپیما را به آنجا یا جای دیگری بکوبد.
ببینید، تبلیغات غیرواقع تا یکزمانی جواب میدهد بعد دیگر تاثیر ندارد. آقای دوران را زدند و ایشان هم میخواست خودش را به سالن بزند تا آنجا را ناامن کند. ولی نشد خودش را بزند. اما ایشان ۷۰ درصد به هدفش رسید.
* و کنفرانس در بغداد برگزار نشد.
باریکلا! هدف هم همین ناامن کردن بود. ولی اینکه به سالن خورده باشد و روی صندلی رئیس جلسه آمده، غیرواقعی است.
* و چون بمبهایش را نزده بود، وقتی زمین خورد آتش عظیمی در بغداد به پا کرد که خبرنگارهای خارجی فهمیدند خلبانهای ایرانی بغداد را ناامن کردهاند.
به من گفتند بمبهایش را زده بود.
"آیا من قرار است بروم اینها را در بغداد بزنم؟»* ماموریت دقیقا چه بود؟ بمباران بخشهایی از شهر بغداد؟ خود شهر؟بله.* مشخص نبود کجا؟نه دیگر"اینها را آقای (منصور) کاظمیان، کابینعقبش بهتر میداند. دلاوری است که به کسی باج نمیدهد. نه دنبال امتیاز است نه بزرگکردن قضیه. هرچه بگوید مثل آب زلال است.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران