فیلم سینمایی زندگی جلال به‌روایت سیمین پروانۀ ساخت می‌گیرد؟

فیلم سینمایی زندگی جلال به‌روایت سیمین پروانۀ ساخت می‌گیرد؟
خبر آنلاین
خبر آنلاین - ۲۰ شهریور ۱۳۹۹

اگر (فرض محال) فیلمی سینمایی براساس کتاب «غروب جلال» پروانۀ ساخت بگیرد، تولید و اکران هم بشود، واکنش مردم و نخبگان نسبت به آن چه خواهد بود؟  احتمالاً ساختن چنین اثری – به‌ویژه دربارۀ واپسین ماه‌های زندگی مرحوم جلال آل‌احمد - همان اندازه دشوار است و با مانع روبه‌رو می‌شود، که بیان بسیاری از واقعیت‌های اجتماعی، آمارها و «سرانه»‌ها (برای نمونه، واکاوی و تبیین مرگ جهان‌پهلوان تختی در فیلم سینمایی «بهرام توکّلی» برای بسیاری قابل هضم نیست).

مسأله صرفاً قدرت، ایدئولوژی حاکم و روایتِ غالب نیست، بلکه فرهنگِ کمال‌پرست و مطلق‌انگار و خوی قبیله‌گرا هم واقعیت‌کُش است و البته ترکیب‌شان به مراتب سمّی‌تر خواهد بود. از یاد نبریم که نگرش باستانیِ «ثنویّت‌» هم در امتزاج با تفاسیر سخت‌گیرانۀ شریعت و اندیشۀ صوفیانه تشدید شده و خاکستری را از بین بُرده است؛ یا سیاه مطلق یا سفید محض! (برای نمونه می‌توان به شخصیت‌پردازی سریال‌های صداوسیما -خیر محض در برابر شر مطلق!- اشاره کرد؛ قدیس‌هایی که در واقعیت وجود ندارند).

این مطلق‌انگاری، واقعیت‌گریزی، انکار و تقدیس ابعاد و علل مختلفی دارد؛ مثلاً از منظری تاریخی– فرهنگی می‌توان پرسید که چرا نزد مردمانی «تقلیل مرارت» ارجمندتر و شیرین‌تر از «تقریر حقیقت» است؟ چرا آدم‌ها به‌جای پافشاری بر اصول عینی و واقعیت غیرشخصی، به احساس درونی‌شان اهمیت می‌دهند؟

به نظر می‌رسد اکنون به مدد فضای مجازی، گردشِ آگاهی و محوشدن مرز خلوت و جلوت، تقدّس‌های ظاهری در حال فروریختن است و آدم‌ها واقعی‌تر می‌شوند. افزون بر این، در عمل هم مشخص شده که وقتی «مگو»هایِ مقدّس‌نمایان برملا می‌شود، چه آثار ویران‌گری دارد.

در پایان باید تأکید کرد موضوع، زندگی خصوصی مرحوم جلال آل‌احمد و قضاوت دربارۀ آن نیست. مسأله نسبت ما با واقعیت، چگونگی بیان و روایت آن است. از قضا، وقتی تعفنِ ریا و سالوس شامۀ جامعه را سخت می‌آزارد و نادرویشی زهدفروشان هویدا می‌شود، بیشتر می‌توان به سلامتِ روان و اخلاق جلال‌هایِ بی‌ریا پی‌بُرد و به قاعدۀ واقع‌گرایانۀ حافظ اذعان کرد که: در میخانه ببستند خدایا مپسند / که در خانۀ تزویر و ریا بگشایند

همچنین، اگرچه نمی‌توان به نیت/انگیزه‌خوانی زنده‌یاد سیمین دانشور در بیان خاطرات آخرین روزهای زندگی مرحوم جلال آل‌احمد پرداخت، اما کار او دست‌کم دو اثر داشته و دارد:
-روایت او در فرهنگِ کمال‌پرستی که صوفیانه خواهان «انسانِ کامل» است و شاعرانه دربارۀ مراد و قطب غلو می‌کند، تقدّس‌زُدا است و سبب تقویت معنای واقع‌بینانه‌ای از انسان می‌شود، و
- برای نسلی که شنیده (و می‌شنود) که اندیشۀ غربی غلط است، چون اندیشمندان غربی («فوکو»، «ویتگنشتاین» و ...) بعضاً فاسدند، این روایت سبب‌ساز تأمل‌ بیشتر می‌شود.

پ.ن.

"افزون بر این، در عمل هم مشخص شده که وقتی «مگو»هایِ مقدّس‌نمایان برملا می‌شود، چه آثار ویران‌گری دارد.در پایان باید تأکید کرد موضوع، زندگی خصوصی مرحوم جلال آل‌احمد و قضاوت دربارۀ آن نیست":
سیمین دانشور(۱۳۹۰-۱۳۰۰ش.) - همسرِ فقیدِ زندیاد جلال آل‌احمد – دربارۀ مرگ او نوشت: [پس از اطلاع از علّت بیماری] هرچه به جلال التماس کردم که سیگار را ترک بکند، زیر بار نرفت و با مهارتِ خود مرا سیگاری کرد. یک پاکت سیگار همای اتوکشیده در یک جاسیگاری زیبا و یک فندکِ قرمز برایم هدیه آورد و گفت پس از تدریس و یا ترجمه، یک عدد بکش، خستگی‌ات رفع می‌شود. من اَبله هم رطب را خوردم و از آن  به بعد منع رطب‌خوردن نتوانستم. جلال نوشابه‌خوردن را هم ادامه داد و کوشید مرا هم، هم‌پیالۀ خود بکند که این بار زیر بار نرفتم. می‌گفت مگذار شیطان هم پیالۀ من شود.

وقتی به اسالم [گیلان] می‌رفتیم یعنی می‌رفتیم که دو ماه‌واَندی بعد جسدش، جسد بی‌جانش را به تهران بیاوریم، در قزوین توقف کرد و چندین کارتن قزونیکا خرید. در نوشابه‌هایش آب جوشیده می‌ریختم، اما آدم تا سرشار نشود دست از بطری که برنمی دارد، آن هم کسی که از ساعت یازده صبح تا اواخر شب قزونیکای ملک ری می‌نوشد و سیگار کارگریِ اشنو می‌کشد. بیشتر هم پالگی‌های جلال، از مرادش مرحوم خلیل ملکی گرفته تا مریدش دکتر غلامحسین ساعدی قربانیِ نوشابه شدند. ملکی و ساعدی ازسیروز کبدی از دنیای خراب ما مهاجرت کردند و جلال از آمبولی (این عارضه انسداد سرخرگ‌های ریوی ویا بافت شش‌ها با‌ لختۀ خون -یا گاهی چربی- است). غروب جلال: همراه با «از آن‌چه رفته حکایت» (آخرین حرف‌های سیمین دانشور دربارۀ جلال آل‌احمد).

.

منابع خبر

اخبار مرتبط

دیگر اخبار این روز

خبر آنلاین - ۲۰ شهریور ۱۳۹۹
خبر آنلاین - ۲۰ شهریور ۱۳۹۹
خبر آنلاین - ۲۰ شهریور ۱۳۹۹
خبر آنلاین - ۲۰ شهریور ۱۳۹۹