سریال قیام عثمان قسمت ۸۵ هشتاد و پنج

پندار - ۱۹ فروردین ۱۴۰۱

 

عثمان به افرادش دستور می دهد که گیخاتو و وزیر را به چادر زندان ببرند و می‌گوید که آنها باید منتظر مرگشان باشند.

نیکولا و کوسس در قبیله داخل چادر هستند. نیکولا به کوسس می‌گوید که حالا بعد از گرفتن گیخاتو و وزیر، نوبت او و کوسس خواهد بود و حتما عثمان سراغ آنها می رود و قلعه هایشان را نیز می‌گیرد. کوسس با طعنه می‌گوید که اگر همین حالا حرفهای نیکولا را به عثمان بگوید، عثمان نیکولا را میکشد و کوسس با این کار از قلعه خودش محافظت میکند و با یک تیر، دو نشان می زند.

عثمان داخل چادر زندان پیش گیخاتو می رود و از او سوال میکند که چرا ارغون خان برای غربی ها خبر فرستاده است؟ گیخاتو متعجب می شود و عثمان با طعنه می‌گوید که خبرها به او می‌رسد و از همه چیز مطلع است. سپس به خاطر اینکه آنها برای مقابله با ترک ها دنبال متحد شدن با مسیحیان هستند، آنها را تحقیر میکند. گیخاتو یادآوری میکند که خود عثمان نیز برای مقابله با آنها با فرماندهان مسیحی متحد شده بود و خودش نیز کوچک است ولی آنها بزرگ هستند.

" عثمان به افرادش دستور می دهد که گیخاتو و وزیر را به چادر زندان ببرند و می‌گوید که آنها باید منتظر مرگشان باشند.نیکولا و کوسس در قبیله داخل چادر هستند"عثمان می‌گوید که اگر آنها بزرگ بودند، او حالا اسیر عثمان نمی شد. سپس می‌گوید که به زودی وزیر همه چیز را لو خواهد داد.

عثمان سپس برای خوردن شام به چادر خودش می رود.

روز بعد، مالهون خاتون بی‌صبرانه منتظر رسیدن امور بیگ است. کمی بعد بارکین و افرادش به همراه جنازه امور بیگ به قبیله قایی می رسند. مالهون خاتون با دیدن جنازه‌ پدرش شوکه شده و گریه می کند. همه افراد قبیله دور آنها جمع می شوند.

شیخ ادبالی و بالاخاتون نیز ناراحت هستند. سلوی با تظاهر به ناراحتی، به سمت بارکین رفته و با عصبانیت از او توضیح می خواهد که چه بلایی سر عمویش آمده است. بارکین با ناراحتی و تاسف می‌گوید که در مسیر، مغول ها برایشان تله گذاشته و به آنها حمله کردند و اومور بیگ کشته شد.

این را هم ببینید:  سریال امانت قسمت ۳۴۷ سیصد و چهل و هفت

مالهون خاتون می‌گوید‌ که دعاهای پدرش مستجاب شده و او سعید شده است و دیگر در شأن او نیست که پشت سر پدرش گریه کند.

عثمان به خاطر مرگ اومور بیگ به دست مغول ها عصبانی شده و دستور می دهد که وزیر و گیخاتو را بیاورند. او قصد دارد آنها را مقابل چادرش اعدام کند.همه اهالی قبیله یک صدا می گویند که خائنین باید اعدام بشوند.

گیخاتو و وزیر را مقابل چادر عثمان می آورند و روی زمین می‌نشانند.

همان لحظه سلطان مسعود و افرادش به قبیله می رسند. گیخاتو و وزیر به خاطر آمدن سلطان مسعود خوشحال و امیدوار می شوند‌.

سلطان مسعود با عصبانیت از عثمان میخواهد که وزیر و گیخاتو را آزاد کند.

"نیکولا به کوسس می‌گوید که حالا بعد از گرفتن گیخاتو و وزیر، نوبت او و کوسس خواهد بود و حتما عثمان سراغ آنها می رود و قلعه هایشان را نیز می‌گیرد"عثمان می‌گوید که سلطان چشمانش بسته است و متوجه خیانت آنها نشده است. سپس بی توجه به سلطان مسعود، شمشیر را در هوا چرخانده و سر وزیر را از تنش جدا میکند. سپس شمشیر را پشت گردن گیخاتو می گذارد.

منابع خبر

اخبار مرتبط

بی بی سی فارسی - ۱۵ خرداد ۱۳۹۹
رادیو زمانه - ۱۰ اسفند ۱۳۹۹
آفتاب - ۲۶ مرداد ۱۳۹۹