هفته هنر و فرهنگ؛ نغمه مانا به یاد او و مرگ بزرگی دیگر
هفته هنر و فرهنگ؛ نغمه مانا به یاد او و مرگ بزرگی دیگر
- مسعود بهنود
- روزنامه نگار
منبع تصویر،
.
هنر و فرهنگ در هفتهای که ابتدایش روز مبارزه با سانسور بود و انتهایش روز جهانی حقوق بشر، هفتهای از عمر دولت انقلابی به حساب آمد. بیانیههایی همزمان با دستگیری چند روزنامهنگار و ادامه زندان مخالفان سانسور منتشر شد، تا خواست مردم را متذکر شوند.
کانون نویسندگان نظر داده که خواست حذف سانسور، از حوزه ادبیات و هنر فراتر رفته و به خواستی عمومی تبدیل شده است. چنان که در تظاهرات گوناگون، گاه شعارهای معترضان، صدا و سیمای حکومتی را به عنوان دستگاه دروغسازی و اعتراف گیری نشانه گرفت؛ یا در شلیک موشک به هواپیمای مسافربری اوکراینی در دی ۹۸، مردم بابت آن جنایت خشمگین شدند، اما پنهان کردن واقعیت و دروغپراکنی مقاماتِ رسمی، موجب خشمی مضاعف شد. چنان که اعتراض وسیع مردم به طرح مجلس اسلامی با عنوان "طرح صیانت از حقوق کاربران در فضای مجازی و ساماندهی پیامرسانهای اجتماعی" از دیگر موارد مبارزه مردم با سانسور سیستماتیک است.
خبر مهم دیگر هفته، جواب رییس دولت در روز دانشجو، به دانشجویانی بود که از وضعیت اداره کشور شکوه و شکایت داشتند. وی از دانشجویان خواست که "استغفار" جویند و نگفت که اگر طلب بخشایش نکنند چه در انتظارشان خواهد بود.
"وی از دانشجویان خواست که "استغفار" جویند و نگفت که اگر طلب بخشایش نکنند چه در انتظارشان خواهد بود"کشف این نکته که زنان حکومت را فروپاشی می کنند، خبر دیگر هفته بود که توسط وزیرکشور نظامی کابینه انقلابی، همان روزی علنی شد که رسانه های بین المللی خبر دادند اکثر زنان عضو مجلس افغانستان، در صد روز اول دولت طالبان، از کشور گریختند.
با خطبه درمانی وزیران دولت انقلابی در هفتهای که گذشت، بسیاری از خطاهای جامعه کشف و رونمایی شد. وزیر آموزش و پرورش از جمله معنای واقعی فرهنگ را به گمراهان تفهیم کرد. وزیر ارشاد تاکید کرد که دولت انقلابی از فرهنگ و هنر حمایت ها دارد، اما در ادامه گفتار نشان داد که مقصود فرهنگ و هنر دیگری است. شهرداری تهران بدون اعتنا به شورای شهر، آتش به اختیارعمل کرد. نصب بیلبوردهای بزرگ در تشویق مردم تهران به کتابخوانی، چندان اثرگذار بود که چند تن از صاحبان آثار، در نهایت ادب و با استفاده از ظرایف ادبی اعلام داشتند که کتاب نخوانی را ترجیح می دهند.
منبع تصویر،
.
توضیح تصویر،
دکتر شاپور راسخ (۱۳۰۷-۱۴۰۰)
مرگ آخرین تن از نسل نخست
احسان نراقی، جامعه شناس شناخته شده در جهان، روزگاری گفت مرگ یک جامعه شناس بیش از همه، حکومت ها را غصه دار می کند، الا ما؛ (یا: مگر در وطن ما).
هنوز غم درگذشت دکتر جمشید بهنام جامعه شناس بزرگ و بنیانگذار دانشگاه فارابی و اولین رییس آن، که در پاریس درگذشت، در خاطر عالمان علوم انسانی ثبت بود که خبر آمد از سوئیس، دکتر شاپور راسخ نیز راهی شد.
او پس از انقلاب اسلامی نخست در پاریس و سپس در ژنو میزیست.
از پادکست رد شوید و به خواندن ادامه دهیدپادکستبه عبارت دیگرگفتگو با چهرههای سیاسی، هنری و ادبی از تلویزیون فارسی بی بی سی.
برنامه ها
پایان پادکست
آقای راسخ، از محترم ترین مدیران حکومت پیشین بود، همراه با جمشید بهنام و احسان نراقی نسلی از جامعه شناسان ایراندوست بودند که چون در پایان تحصیل به ایران برگشتند، دل به دکتر غلامحسین صدیقی مرد محتشم تاریخ سیاسی ایران بستند. این خواست احسان نراقی بود و موسسه مطالعات جامعه شناسی بود. و این هر سه مرد برجسته، همه جا از دکتر صدیقی وزیر کابینه دکتر مصدق و معلم ماندنی و سیاست ورز اطاعت کردند.
موسسه تحقیقات جامعه شناسی موهبتی بود برای سازمان برنامه و هم برای حکومت آن دوران که با حضور آن چهار تن و با وجود اشکال تراشی دستگاه امنیتی دمی آرام نداشت. اما کسانی مانند جلال آل احمد، غلامحسین ساعدی و بسیاری از چهره های مشهور، زیر نگاه این جامعه شناسان که در کارشان و تحقیقاتشان سیاست را مجال نمی دادند، بهترین تحقیقات را کردند.
"وزیر ارشاد تاکید کرد که دولت انقلابی از فرهنگ و هنر حمایت ها دارد، اما در ادامه گفتار نشان داد که مقصود فرهنگ و هنر دیگری است"وقتی دکتر صدیقی بازنشسته شد، احسان نراقی با کمک راسخ و بهنام موسسه را همان که بود نگه داشت. سهم شاپور راسخ "فراموش ناشدنی" است.
هنگامی که در تحولات جدید کشور در سال ١٣۵١ دانشکدۀ علوم اجتماعی و تعاون از پیوند دو موسسه مطالعات و تحقیقات اجتماعی و تحقیقات تعاون ایجاد شد و گروه آموزشی جامعه شناسی بوجود آمد، مناسب تر از دکتر راسخ که بود. راسخ بعد از آن که به پیشنهاد بدیع الزمان فروزانفر به دانشیاری دانشگاه تهران رسید به شوق علوم اجتماعی به سویس رفت و همزمان با این دو نگاه، در رشته اقتصاد هم فارغ التحصیل شد.
شاپور راسخ و جمشید بهنام با نگارش کتاب "مقدمه بر جامعه شناسی ایران" راه تدارک ادبیات تخصصی در علوم اجتماعی را گشودند. دیگر زمانی رسید که دکتر راسخ را همه بخش های حکومتی می خواستند. سرانجام سازمان برنامه به تاکید مهدی سمیعی و خداداد فرمانفرماییان، میزبان دکتر راسخ شد که اول به عنوان کارشناس اجتماعی و اقتصادی به سازمان برنامه رفت و اندکی بعد مدیر امور اجتماعی شد و یک سال بعد معاون طرح و برنامه این سازمان.
نزدیک به ده سال در این مقام مهم ماند. اوج گیری کشور بویژه نقش پراهمیتی وی در تدوین برنامههای توسعۀ پنج سالۀ سوم و چهارم ایفا کرد، ماندنی است. او سه سال سرپرستی مرکز آمار ایران را نیز بر عهده داشت.
راسخ را مدیران اولیه دولت انقلابی هم پذیرفته داشتند. اما ده روز بعد از ۲۲ بهمن، خطر از زاویه ای دیگر ظاهر شد و یکی از برجسته ترین اندیشمندان ایران، ناگزیر به خروج از کشور شد. دنیا قدرش را دانست و ٢۵ سال با دفتر بینالمللی تعلیم و تربیت یونسکو در ژنو و موسسۀ بینالمللی برنامه ریزی تعلیم و تربیت وابسته به همان سازمان در پاریس همکاری داشت.
"و این هر سه مرد برجسته، همه جا از دکتر صدیقی وزیر کابینه دکتر مصدق و معلم ماندنی و سیاست ورز اطاعت کردند"
شاپور راسخ ادیب و سخنوری توانا بود. با درگذشت او برگی از تاریخ مطالعات اجتماعی و آموزش جامعه شناسی در ایران ورق میخورد. او آخرین بازماندۀ گروه پایه گذار موسسۀ مطالعات و تحقیقات اجتماعی و سپس دانشکدۀ علوم اجتماعی و تعاون بود.
منبع تصویر،
L.Golestan
توضیح تصویر،
نشانه های هنر و ادب را کندند
انقلاب انقلابیون شهرداری
شهرداری جدید این پلاک هارا از سر کوچه پسکوچه ها کند و خیال خودش و خیال ما را راحت کرد. واقعا برای این هنرمندان سر افکندگی بود و حالا همه سرفراز شدند .کاش پلاک علی نصیریان را هم از آن کوچه کج و کوله ی دروس بر میداشتند که استاد واقعا احتیاجی به چنین نشانی ندارند. اینقدر دور و برمان اسباب خنده فراهم است که اصلا احتیاج به دیدن گشت ۳ و گشت ۴ و دینامیت نداریم .
خدا خیرتان دهد.
از میان همه دعاها و کف زدنها برای شهردار جدید تهران، انجمن صنفی سراسری تئاتر کودک و نوجوان ایران بیانیهای منتشر کرد که در آن آمده: "ما دستاندرکاران تئاتر و هنرِ نمایشِ کودکان و نوجوانان معترضیم. ما از کلانشهری آلوده به دود و ترافیک اما خالی از مهربانی و فرهنگ نگرانیم . ما از کوچههای تاریک شهرمان که با ترانههای "جبار باغچهبان" برای فرزندانمان روشن نمیشوند در هراسیم . ما از جویهای آبِ تهران که دیگر ماهی سیاه کوچولوی «صمد بهرنگی» در آنها شنا نمیکند در وحشتیم."
در این بیانیه آمده: "شهر تهران، بدون زمزمه قصههای هوشنگ مرادیکرمانی در شبهای سردِ زمستان، عجیب سیاه و گزنده است. تهران، شهری رو به خاموشی و فراموشی است آنگاه که از یاد و نام آذر یزدی پاک شود.
"موسسه تحقیقات جامعه شناسی موهبتی بود برای سازمان برنامه و هم برای حکومت آن دوران که با حضور آن چهار تن و با وجود اشکال تراشی دستگاه امنیتی دمی آرام نداشت"اهران، شهرِ یادها و مهربانیها، شهرِ کوچهها و سقاخانههاست. چه پیش آمد که تهران و مردمانش را، تهران و مفاخرش را دیگر دوست ندارید؟ این همه بیزاری از زیبایی از کجا میآید؟"
منبع تصویر،
Arte no
احمدرضا در نمایش پرواز ۷۰۷
نمایش "فرودگاه، پرواز شماره ۷۰۷" نوشته احمدرضا احمدی و کارگردانی کوروش سلیمانی، اجرای عمومی خود را در تماشاخانه ایرانشهر آغاز می کند. این همان تئاتری است که نزدیک بود مثل بقیه نمایشنامه های احمدرضا، به صحنه نرفته، در لای صفحات کتاب مصون بماند. مگر نه این که آخرین بار داود رشیدی زنده یاد، با صدای بلند اعلام کرد که این نمایشنامه را کار می کنم. اما روزگار نخواست.
"فرودگاه، پرواز شماره ۷۰۷" با بازی این هنرمندان سرانجام روی صحنه رفت.
رضا بهبودی، فریبا کامران، کامبیز امینی، محمدرضا آزادفرد، محمد طیب طاهر، سیامک ادیب، علی باروتی، مطهره ابراهیمیان و با صدای کوروش سلیمانی بازیگران اند.
قصه احمدرضا احمدی کدام است. جواب ساده است: "شاعری در شبی بارانی و سرد مشغول کار در اتاق خود است که به یکباره با رویدادی عجیب مواجه شده و در پیِ آن مجبور به ترکِ خانه اش میشود تا در ادامه و در مکان هایی غریب ماجراهای دیگری را از سر بگذراند و…"
کوروش سلیمانی که اجرا را به عهده گرفته معتقد است: "نمایشنامه در فضای شاعرانهای که دارد به مفاهیم اصلی زندگی بشر میپردازد و اثری جذاب و دوست داشتنی و در جاهایی نیز طنز است که ردپای این نگاه را در اشعار احمدرضا احمدی هم میبینیم، با همان نگاه دقیق، نازک اندیشی ها و تسلط بر کلمات. در نمایشنامه مقولاتی مانند عشق، مرگ، عدالت، مسئولیت پذیری، رویا و مفاهیمی از این دست مطرح میشود. اما شخصیت اصلی نمایش یک شاعر است و یکی از مفاهیمی که مطرح میشود غربت شاعران و جداافتادگی ناخواسته آنها از جامعه و کمتر فهمیده شدن حرف آنهاست."
احمدرضا در حاشیه می گوید: "نمایشنامه نوشتن من ماجرای خاصی ندارد. چند وقتــی بــود که از شــعر کمــی فاصلــه گرفتــم و در بخش سی سی یو بیمارستان بستری بودم که شروع به نوشــتن نمایشنامه کردم و به پرستارها هم می گفتم که دارم ایــن کار را انجام می دهم و آنها هم مدام از من می پرسیدند که چه شد و به کجا رسید.
"اما کسانی مانند جلال آل احمد، غلامحسین ساعدی و بسیاری از چهره های مشهور، زیر نگاه این جامعه شناسان که در کارشان و تحقیقاتشان سیاست را مجال نمی دادند، بهترین تحقیقات را کردند"خیلی برایشــان جالب بود و من هم از پیشــرفت ماجرا باخبرشان می کردم."
منبع تصویر،
teatrbazhaa
توضیح تصویر،
نمایش و بازیگرانش
فروپاشی کامل جسم
نمایش فروپاشی کامل جسم هنوز سه شب از اجرایش در تئاتر سپند نگذشته، بحث ها برانگیخته. از خوب و بد. از عالی و ضعیف. طرف در وسط کار فریاد می کشد: "رادیکال های فمنیست هیچوقت مرگ من را خودکشی ندانستند. همین باعث شد که به جای کاری که کردم، نوع مُردنم مورد بحث باشه.
از جمع شما چند نفر فکر می کند من به قتل رسیدم؟ چند نفر".
این نمایشنامه نوشته آرش سنجابی است و اولین کارگردانی الهه قاسم زاده، خلاصه داستانش هم چنین نقل شده: "یه زامبی مرده تصویر ترسناکتریه!"
فروپاشی کامل جسم، بازیگرانی دارد مانند: فرشته آلوسی، ایمان اصفهانی، پرهام امینی، علی حصاری، پردیس زارع و میترا مسائلی
اما در پایان دومین شب نمایش، یکی از تماشاگران در بخش کامنت های تیوال نوشت: "بعد از مدت ها با دل و جان برای یک تئاتر ایستادم و دست زدم. اگر چه نقطه ضعف هایی وجود داشت اما شیرینی خلق لحظات، تا ساعت ها بعد از تماشا بر کام من ماند. نویسنده محترم کار دست مریزاد و تمامی گروه، تبریک برای این خلق".
همان شب سارا بلور نوشت: "دوستان،اجرای درجه یک و بسیار زیبا، تیم حرفه ای ،بسیار لذت بردم".
منبع تصویر،
Hadis Lazar Gholami
توضیح تصویر،
با یاد عموکامبیز
یاد همه خطوط مهربانت
کامبیز درم بخش فقط نقاش و کارتونیست نبود، نگاهی بالاتر به هنر و به زندگی داشت. هم از این رو پنهان نیست که نزد همکارانش، شاگردانش و خواستارانش، شخصیت محترم و دلخواه بود. حاصلش همین که یک نمایشگاه گروهی از نقاشان در گالری هنرهای ایده برپا شد، به یاد کیومرث درم بخش.
حسین محجوبی، رضا بانگیز، پرویز نبوی، مهدی حسینی، حسین علی ذابحی، یعقوب عمامه پیچ، علی خسروی، همایون سلیمی، فرشته غازی راد، مینا بینا، غزاله اخوان زنجانی، فاطمه چاوشی، ایرج اسکندری، ژیلا هدایی، هما توکلی، فرزانه محجوبی، رضا هدایت، سعیده روانبخش، مانلی منوچهری، کیوان عسگری، مرجان ثابتی، کمال طباطبایی، احمد مرشدلو، سعیده احمدی، بهزاد فیروزی، شهرام بابایی، محمدحسین سعلبی فرد، عباس حسینی، مرتضی آذرخیل، امیر مفتون، مازیار اصغری، آناهیتا ذابحی، هانی نجم، پارمیس حکیمی، لیلا فلاحت پیشه، شایان شعبان، مژگان سعیدیان، محسن حبیبی، هما اسحاق، حدیث لزرغلامی، فاطمه قاسمی، مرجان سعادت نیا، مرجان وزیری نیا، امیرحسین ثمری، سارا مهرعلی زاده، فرهاد ثمری و لی لا ثمری با آثار خود در این نمایشگاه شرکت کردند.
"وقتی دکتر صدیقی بازنشسته شد، احسان نراقی با کمک راسخ و بهنام موسسه را همان که بود نگه داشت"
در شرح این نشست، نوشتند: "رفتنِ کامبیز درمبخش، تنها از دست دادن یک تصویرگر یا کاریکاتوریست نبود. آن خطوط ساده اما پر از معانی و مفاهیم اعجابانگیز، انگار صدایی بود که تار و پود آن با بند بند هنر و فرهنگ این آب و خاک پیوند خورده بود. تا همیشه ایام، یک صندلی در گالری و مدرسه ایده به یاد عمو کامبیز عزیزمان خالی است که یادآور باغبانی است که در باغچه کوچک ما، بذرهای بسیاری را با دستان مهربان خود کاشت و هر غنچهای که در این باغچه سر از خاک برآورد، عطر زلال و مسحورکننده آن دستها را در بغل خواهد داشت".
منبع تصویر،
M.B. image
توضیح تصویر،
نغمه مانا، یادگار شجریان
یاد سیاووش آواز
چند روز می گذرد از آن روز؟
کسی چه می داند. اصلا چرا باید در کمد حافظه ام نگاهش دارم.
روزی را که به یادم نمانده است، یعنی قرار نیست برای شکنجه کردن خود، کارد تیزی را زیر بالش خودم نگاه دارم.
روزی که شجریان، زمین را خالی گذاشت و رفت، سایه گفت تصور دنیا بدون سیاووش را نداشتم. هنوز هم باور ندارم.
آن روز هم چنین شد. جمعی از اهل فرهنگ دعوت شده بودند در جایی با نام نغمه مانا و به در دیوارش یادگاران آن سیاووش آواز بود و سخن گفتند. حسین علیزاده نوازنده برجسته و دوست دیرینه محمدرضا شجریان که گفت: "وقتی آمدم و پوستر این نمایشگاه را دیدم، متوجه شدم همان آسمان آبی در این پوستر نقش بسته و شجریان، خورشید آن است. وقتی با این حال و هوا، طول پارک هنرمندان را طی کردم؛ به تدریج که به خانه هنرمندان نزدیک شدم فکر کردم که به سفر طولانی میروم و به جزیرهای وارد میشوم، جزیرهای که انگار در شهر ما قرار ندارد.
"اوج گیری کشور بویژه نقش پراهمیتی وی در تدوین برنامههای توسعۀ پنج سالۀ سوم و چهارم ایفا کرد، ماندنی است"در شهر ما آوردن نام این مرد بزرگ ممنوع است اما در این جزیره آوردن نام شجریان مشکلی ندارد و خودم را خرامان خرامان به جزیرهای رساندم که در آن میشود اسم او را بلند فریاد زد".
علیزاده افزود: "بارها در سخنان دوستان شنیدیم که شجریان در قلب مردم است، پس ما یک گروهی داریم که جز مردم نیستند چون قلبشان سیاه است و شجریان در آن جای نمیگیرد".
این نوازنده موسیقی ایرانی، با اشاره به تلخیها و شیرینیهایی که طی یک سال و نیم گذشت، گفت: "ما در دنیایی متضاد زندگی میکنیم و امروز خیلی اتفاق خوبی بود که رقم خورد. شجریان شخصیتی بود که اتحاد به وجود میآورد. همین عده که در این سالن هستند و سرآمدان هنری به حساب میآیند، همیشه کنار هم نمینشینند و نام شجریان است که ما را کنار هم قرار داده است. شجریان فقط خواننده افسانهای نیست و پشت همه هنرهایش، شعور، شجاعت و جسارت مشهود بود".
بزرگان دیگر هم گفتند تا وقتی همایون شجریان، خواهرزاده خود آوا مشکاتیان را صدا کرد. آوا خوب نوشتن را از پدرش به یادگار دارد و بزرگی را از پدر بزرگ گرفته.
او گفت: "هر چه دور میشوم آن صلابت زیبا پیداست، صلابتی که فصلها دارد و زیباییهای گوناگون، آراسته به جان زمانه خویش. هنری که آینگی میکند پیوندتان را با این سرزمین و مردم نازنین. دور میشوم، پیر میشوم، هیچ میشوم؛ شما جاودانه پیدایید، شما تا همیشه در جان این سرزمین جاوید هستید و نقش میگردید به رنگ، خط میگردید به شعر، خاطره میگردید به وصال و مهربانی به لالایی. و داد بیداد ممتد مایید برای هر آنچه باید باشد و نیست".
روز سانسور، حقوق بشر و دانشجو
منبع تصویر،
Ehsan Ganji
توضیح تصویر،
حقوق بشر، دانشجو …
مشکل و راه حل
یک روز قبل از روز تاریخی شانزده آذر، روزی که از سال ۱۳۳۳ تا به حال - به زبان دیگر ۶۷ سال - جز باتوم و گاهی تیر هوایی و گاهی زمینی به خاطر نداشته. برای رعایت انصاف باید گفت جز سه چهار سال بعد از انقلاب که باتوم نبود و فقط زهرا خانوم در کار بود و گاهی حسین الله کرم و مسعود ده نمکی، بقیه سال ها باتوم کاملا در جشن حضور داشته و زندان ها هم پشتش شلوغ و پرتردد بودند.
"او سه سال سرپرستی مرکز آمار ایران را نیز بر عهده داشت.راسخ را مدیران اولیه دولت انقلابی هم پذیرفته داشتند"
شهرام شهیدی یک روز مانده به شانزده آذر امسال، شرایط را گزارش داد و نوشت: "در این کشور همه از سیاسیکاری در دانشگاهها انتقاد میکنند اما در همان حال معتقدند دانشجو باید سیاسی باشد، چند پیشنهاد ارایه داد تا روز مبارک به شادمانی بگذرد:. دانشجویان میتوانند از هر مهمانی که خواستند دعوت کنند تا در آمفیتئاتر دانشگاه حاضر شده و با او این مراسم را برگزار کنند. مهم نیست مهمان مراسم از چه طیف سیاسی باشد و چه پستومقامی دارد. شما حتی اگر یک چوب خشک را هم به مراسم دعوت کنید و از نقش و سهم او در بروز وضعیت حال کشور بپرسید قطعا به شما خواهد گفت".
اما دو روز بعد از شانزده آذر، امیرمسعود فلاح در همان صفحه شهرونگ نوشت: "روز دانشجو آمد و رفت و انگارنهانگار. نه اینکه سالهای پیش این روز تعطیل رسمی بود و یارانه دانشجویی برای خانوادههای دارای فرزند دانشجو واریز میشدها، نه، اما لااقل یک شعبدهبازیی، چشمبندیی، نمایش کمدیموزیکالی، طنابکشی چیزی برگزار میشد.
کرونا بوده؟ خب نمیشد یکسری برنامه آنلاین مفرح و مهیج برگزار کرد؟ "
طنزنویس با تاکید به انتقادهای همیشگی دانشجویان پیشنهاد کرد حالا که انتقاد از دولت و دیگرجاها گرفتاری دارد بهترست دانشجویان تغییر را از خودتان شروع کنند: "روز دانشجو را به فرصتی برای انتقاد از دانشجو تبدیل کنید. بگذارید یکبار هم شده از زمین به آسمان ببارد و مسئولان از دانشجویان انتقاد کنند. تریبون آزاد بگذارید و هو نکنید، بگذارید دیالوگ دربگیرد".
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران