در سوگ فرانکلین لویس؛ «مولانا بی یار و یاور شد»
جعفر یاحقی در سوگیادی برای فرانکلین لویس - مولویپژوه و استاد زبان و ادبیات فارسی دانشگاه شیکاگو - میگوید: دریغا فرانک که با رفتن او دنیای مولویپژوهی بیتکیهگاه ماند!
به گزارش ایسنا، این استاد زبان و ادبیات در نوشتار خود نوشته است:
«ای دریغا ای دریغ!
مولانا بییار و یاور شد. با رفتن فرانکلین لویس، ستونی از دود غم عالم ایرانشناسی را در هم پیچید و دیگر معلوم نیست چگونه و کی این غم از روی دل عرفان ایرانی و مولویشناسی کنار خواهد رفت! مولانای بزرگ شیفتگان سترگی داشته است در طول تاریخ. شمس تبریزی به کنار، از سلطان ولد و شمسالدین احمد افلاکی و کمالالدین خوارزمی بگیر تا گولپینارلی و اقبال و نیکلسون و فروزانفر و محمدتقی جعفری و آنماری شیمل و کلمن بارکس و در همین ایران روزگار خودمان محمد علی موحّد و دهها مولویپژوه خرد و کلان دیگر؛ بسیار خوبان دیدهام، اما فرانکلین لویس چیز دیگری بود! مردی از سلالۀ معرفت و دغدغهمندی و ژرفکاوی در چنبرههای تودرتوی عرفان اسلامی و رومی پژوهی. حقا که او رومی را خوب میشناخت و در انتشار تعالیم درست و آدمساز و انسانمدار مثنوی در جهان ناانسان غرب تلاشها کرد. کتاب Rumi Past and Present, East and West واقعاً مولوی را از دیروز تا امروز و از شرق تا غرب مطرح کرد و نهتنها به جهان که حتی به خود ایران هم معرفی کرد.
"حقا که او رومی را خوب میشناخت و در انتشار تعالیم درست و آدمساز و انسانمدار مثنوی در جهان ناانسان غرب تلاشها کرد"
فرانک آدمی دوستداشتنی و همگرا بود. از سالها پیش با آثار او آشنا بودم. اولینبار گمانم در اوایل دهه هشتاد خودمان در دانشگاه تهران دیدمش در کنفرانس استادان و مدرسان زبان فارسی خارج از کشور که به همت شورای گسترش زبان و ادبیات فارسی گرد هم آمده بودند، و از نزدیک با او آشنا شدم. آن وقت جوانی در آستانه کمال بود خوشرو و تر و تازه و خوشسخن که فارسی خوب حرف میزد و خوب هم میفهمید. از آن زمان رشته دوستی ما استوار شد.
او در شیکاگو بود و من درمشهد اما گویی در کنار همیم. رشته این ارتباط را دوست مشترک فقیدمان حسن لاهوتی استوارتر میکرد که خیلی بیشتر از من با او در ارتباط بود و از یک طرف دست در دست جلال آشتیانی داشت و از طرف دیگر دل در گرو فرانکلین لویس. مرتب احوالش را از او می پرسیدم و گاهی پیامی هم توسط او میان ما رد و بدل می شد. در ارتباطهایی که با فرانک داشتم چند سال پیش دیدم که برای استفاده از فرصت مطالعاتی مایل است به ایران بیاید. دنبالش را گرفتم و از او خواستم که بیاید به دانشگاه فردوسی، که دیدم بدش هم نمیآید.
"کتاب Rumi Past and Present, East and West واقعاً مولوی را از دیروز تا امروز و از شرق تا غرب مطرح کرد و نهتنها به جهان که حتی به خود ایران هم معرفی کرد"آن سالها لاهوتی هنوز زنده بود، و یکی از عوامل این خوش آمدن میتوانست همین باشد. در تماسی که با فرانک داشتم و نزدیک بود کار عملی شود، گفت به دلیل این که دخترش قرار است به دانشگاه برود،- و به تعبیر ما فرزند کنکوری داشت - عذرخواهی کرد و نشد که نشد.
فرانکلین در دانشگاه شیکاگو وبگاه ادبیات (Adabiyat@uchicagohost.edu) را مدیریت میکرد - که من هم عضوش بودم - و این وبگاه تا پیش از عمومیت اینترنت و انفجار فضای مجازی در حوزه ادبیات فارسی و فرهنگ اسلامی در سطح بین المللی اطلاع رسانی علمی و کارسازی داشت-. چندسال پیش که زبان تخصصی کارشناسی ارشد درس میدادم از او خواسته بودم که دانشجویان کلاسهای مرا دراین سایت عضو کند، که با وجود محدودیت شدید کاربران این وبگاه، بر من منت نهاد و پذیرفت و چندین دوره دانشجویان مرا عضواین وبگاه کرد که بعضی شان هنوز هم هستند.
زمانی که لاهوتی کتاب مولانا، دیروز تا امروز، شرق تا غرب را ترجمه میکرد روزی مرا صدا کرد و نمونه ترجمههایش را، که روی میز کارش بود، به من نشان داد و خواست که ویرایش آن را برعهده بگیرم. بدم نمیآمد که بپذیرم خاصه که گفت هرجا لازم باشد با فرانک میتوانیم مشورت کنیم.
نمونه ترجمهها را بردم خانه و روی آن تامل کردم و به دلیل آن که آن روزها بشدت سرگرم کار دیگری بودم و دیدم نمیتوانم به موقع کار را تحویل دهم، نپذیرفتم و از این فیض محروم ماندم. در این کتاب بیش از همه جا غیرت مولوی شناسی او آشکار شده است به ویژه در ارتباط با رویکرد نا به وجهی که دنیای غرب با الهام از طریق دریافت من درآوردی و عامهپسند کولمن بارکس نام و شعر رومی را در مسیر موسیقی پاپ جاری و دنیای عوامانه آمریکایی را شیفته او کرده بود. فرانک در بخشهایی از این کتاب با این موج رومیگرایی به مخالفت برخاسته و دوستداران واقعی وی را از این طرز تلقی برحذرداشته است.
آن کتاب ترجمه شد، حسن لاهوتی رفت فرانک هم طاقت نیاورد و به او پیوست. داس سرطان بدجوری درو میکند! میدانستم که فرانک با سرطان میجنگد.
"آن وقت جوانی در آستانه کمال بود خوشرو و تر و تازه و خوشسخن که فارسی خوب حرف میزد و خوب هم میفهمید"
در هفتم فرودین سال گذشته (۱۴۰۰) به توصیه او مرا به دومین میزگرد گفتمان ایرانشناسی مشترک دانشگاه شیکاگو-میشیگان دعوت کردند. پیش از رسمیت جلسه نیک احوال او را پرسیدم و بعد هم دو ساعتی رودررو در گفتوگو مجازی بودیم. البته آن سال هنوز آثار بیماری در او با شدت ظاهر نشده بود اما میتوانستی بفهمی که شاداب نیست. همین یک ماهی پیشتر که خانم شهلا فرقدانی، میزبان همان میزگرد، از میشیگان با من تماس گرفت، احوالش را پرسیدم که گفت خوب نیست و دارند برایش مجموعهای تدارک میبینند. بر جان او بیمناک بودم که خبر بد را امروز صبح در پاریس شنیدم.
«همیشه پیش از آنکه فکرکنی اتفاق میافتد!»
دریغا فرانک که با رفتن او دنیای مولویپژوهی بیتکیهگاه ماند!»
انتهای پیام
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران