شهید مطهری بین علوم انسانی و علوم اسلامی تمایز قائل بود
به گزارش خبرنگار مهر، پیش نشست پانزدهیمن همایش حکمت مطهر با «موضوع علوم انسانی در قرن پانزدهم و ضرورت تحول» با حضور علیاصغر خندان، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) و مهدی جمشیدی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی برگزار شد.
در این پیش نشست علیاصغر خندان، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) گفت: نکتهای کمتر به آن توجه میشود این است که اساساً مبحث تولید علم دینی توسط استاد مطهری در مبحث تحول و تکامل اینگونه مطرح میشود که هر تحولی مثبت نیست و ممکن است تحولی انحطاطی و سقوطی باشد و تنها تحول روبه رشد را تکاملی میدانیم. در باب تحول علوم انسانی هم به همین ترتیب است مخصوصاً اگر عنوان علم دینی بر آن قرار دهیم.
خندان افزود: استاد مطهری در آثار خود تاکید دارند که تولید علم دینی مقدمات و شایستگیهایی را میطلبد که اگر کسی آن مقدمات و شایستگیها را نداشته باشد، مجاز نیست در این عرصه ورودی داشته باشد.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) تصریح کرد: در باب کلید واژه دینی باید به موضوع فتوا دادن دقت کنیم، مسئله فتوادادن در احادیث بسیار مورد توجه قرار گرفته و با یک برآورد اجمالی که نیازمند استخراج و دقت بیشتری هم هست، روایاتی که در باب فتوا دادن وجود دارد، مؤمنان و مسلمانان را از فتوا دادن بر حذر داشته است.
وی گفت: مویدات این نکته را در خود قرآن هم میتوانیم بیابیم، آیات سوره مبارکه مائده عنوان میکند «از مجتهد و کسی که اظهار نظر دینی میکند انتظار میرود که مطابق با حکم الهی فتوا دهد». «انالحکم الا لله» اگر چه شعار خوارج بود اما یک اصل مهم قرآنی است اینکه احکام دینی از سوی خداوند بیان میشود که این احکام دینی از سوی حضرات معصومین (س) تفصیل داده میشوند.
خندان گفت: در نظام معرفت دینی توحید اصلالاوصول است علامه طاطبایی هم ذیل این آیه هم ذیل سوره مبارکه هود میفرمایند اگر تعالیم دینی را فشرده کنیم به آموزه توحید و اگر آموزه توحید را تفصیل دهیم به آموزههای دیگر از جمله امر و نهی کردن و فتوا دادن میرسیم که باید در غالب تعالیم دینی باشد.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) افزود: فرآیند فتوا و اجتهاد در یک امر واجب یا مستحب هم همین است چه در امور فردی مثل نماز و فطریه و چه امور کلان اقتصادی به ههمین ترتیب است.
وی گفت: عمده علوم انسانی از جنس باید و نبایدها است و اینکه یک نظریهپرداز علم دینی بگوید اقتصاد از منظر علم دینی چیست؟ اهمیت این موضوع از اهمیت فتوای یک مجتهد درباره امری چون جزئیات خرید و فروش بیشتر است.
خندان گفت: احادیث فراوانی وجود دارد که ما را از فتوا دادن و غیرعالمانه فتوا دادن پرهیز داده است، با توجه به مجموع تعالیم دینی و اینکه در هر عرصهای وامدار تعالیم استاد مطهری هستیم که در هر موضوعی اگر مطلبی را به اسلام و قرآن نسبت میدهیم. حتماً باید به جامعیت توجه شود هرگز فریفته نشویم که تنها یک آیه یا حدیث را مبنا قرار دهیم و نظر قطعی را مبتنی بر آن صادر کنیم بلکه تحقیق کنیم پژوهشگر موضوع را به جامعیت تعالیم دنی عرضه کرده است یا خر که شهید استاد مطهری هم در آثار خود به این بحث ورود کرده است.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) تصریح کرد: با فهرست کردن چند حدیث نمیتوان گفت نظر اسلام درباره موضوعی حرام است بلکه فتوا دادن فقط از جانب معصوم (ع) و افراد واجد شرایط و شایسته ممکن است. شهید مطهری در مباحث تفسیر قرآن خود به آن اشاره دارد.
وی گفت: شهید استاد مطهری در کتاب ده گفتار میگوید «اگر حوزههای علمیه ما اگر از محدودیتهای مصنوعی که خود برای خود به وجود آوردهاند خارج گردند و با استفاده از پیشرفت علوم انسانی جدید به احیای فرهنگ کهن خود و آراستن و پیراستن آن بپردازند میتوانند از انزوای حقارتآمیز علمی خارج شوند و کالاهای فرهنگی خود را در زمینههای مختلف معنوی، فلسفی، اخلاقی، حقوقی و روانی اجتماعی و تاریخی با کمال افتخار و سربلندی به جهان دانش عرضه نمایند».
خندان خاطر نشان کرد: ایشان چند وظیفه کلی و چند وظیفه جاری را برای حوزههای علمیه برمیشمارند که کماکان پیش روی ما هستند.
"شهید مطهری هم میگویند حتی افرادی چون فرانسیس بیکن و برتراند راسل که اساساً موضعگیری ضد دینی دارند اگر نظرات خوبی داشته باشند مورد قبول ما است"اگر این فرمایش شهید مطهری را به عنوان راهی که شهید مطهری رفته در عرصههای مختلف خوب بازخوانی شود خود آن الگوی مفیدی است برای اینکه به ایشان اقتدا کنیم و مسیر بهتری برویم.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) گفت: شهید مطهری علاوه بر اینکه فیلسوف و متکلم هستند در عرصه معارف قرآنی هم مشی و مبانی داشته است که در مقاله همایش ارائه خواهم کرد.
وی افزود: درباره علم دینی و علوم انسانی اسلامی مواضع مختلفی وجود دارد. مسئله تحول آنگونه که برای دانشگاههای آمریکا و اروپا مثل آکسفورد و هاروارد مطرح است برای ما موضوعیت ندارد، تحول علوم برای ما یک رکن اصلی دارد آن هم تحول در راستای اسلامیسازی است.
خندان تاکید کرد: در باب تحول در علوم دو نظریه اصلی را میتوان به استاد مطهری نسبت داد. یک نظریه نقد مبناگرایانه از علم دینی است که ایشان در آثار مختلف خود از جمله کتاب مقالات فلسفی میگویند «اگر بخواهیم اندیشهای را ارزیابی کنیم باید به مبانی آن توجه کنیم» که به تفسیر من مبانی یک اندیشه مانند پایههای یک ساختمان میماند و کسی که نظریهای در هر عرصهای عنوان میکند نظریه خودش را بر آن مبانی استوار کرده است و اگر آن مبانی را ارزیابی و نقد کنیم و سستی آن را نشان دهیم بنا فروخواهد ریخت.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) گفت: مشابه این مطلب را ایشان در کتاب وحی و نبوت هم عنوان میکنند که اساساً الگوی تعالیم دینی و بلکه الگوی هر مکتبی بر سه لایه شناختشناسی، معرفتشناسی و جهانشناسی است که بر آن ایدئولوژی استوار میشود و تعبیرشان مشخصات اسلام است و میگویند با توجه به این مشخصات میتوانیم هم نمایی کلی از تعالیم اسلامی ترسیم کنیم هم با توجه به این فهرستواره میتوانیم تعیین کنیم فلان تعلیم، اسلامی هست یا خیر؟
وی تصریح کرد: اگر نقد مبناگرایانه را بیاموزیم، یک اندیشه را فارغ از اینکه آن را یک اندیشمند غربی یا مسلمان مطرح کرده، مورد ارزیابی قرار میدهیم. شهید مطهری هم میگویند حتی افرادی چون فرانسیس بیکن و برتراند راسل که اساساً موضعگیری ضد دینی دارند اگر نظرات خوبی داشته باشند مورد قبول ما است. از آن طرف اگر یک اندیشمند یا هنرمند مسلمان مطلبی را مطرح کرده باشد که مبتنی بر مبانی اسلامی نباشد، قابل پذیرش نیست.
خندان گفت: این یک الگو در باب علم دینی است، علمی را دینی میدانیم که سازگار یا مبتنی بر تعالیم اسلامی باشد که شهید مطهری درباره ایدئولوژی و جهانبینیهای اسلامی فهرستوارهای را هم ارائه میکنند.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) افزود: اما نظریه دیگر که از اندیشه شهید مطهری قابل استخراج است نظریه تقریرگرایانه از علم دینی است یعنی علمی دینی است که در راستای اهداف فرد و جامعه اسلامی باشد که در کتاب ده گفتار به آن اشاره دارند.
حتی تاکید دارند که تفکیک علم به دینی و غیردینی شایسته نیست به عبارتی اینکه یکسری علوم مثل تفسیر، حدیث و قرآن و فلسفه و کلام را دینی اما فیزیک و شیمی و جامعهشناسی را غیر دینی بدانیم تقسیم نادرستی است.
این پژوهشگر گفت: شهید مطهری معتقد است اگر علمی نیازهای جامعه اسلامی را تأمین کند آن علم دینی است و مثال خوب آن دانش هستهای است. دانش هستهای اهمیتی برای جامعه اسلامی پیدا کرده که دشمنان اگر بخواهند دانشمندی را در ایران حذف فیزیکی کنند دانشمند هستهای را انتخاب میکنند، به علت میزان اهمیت و تأثیری که این دانش در جامعه اسلامی داشته است.
خندان افزود: از طرف دیگر ممکن است یک عالم دینی دارای تخصص فقه و اصول و … مطالبی بیان کند که به هیچ جایی برنخورد و نه مخالفتی برانگیزد و نه خدمتی به جامعه اسلامی کند. البته علمای دینی چون استاد مطهری بسیار داریم که دشمنان اسلام آنها را هم حذف فیزیکی کردهاند.
مهدی جمشیدی
مهدی جمشیدی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی نیز در این نشست گفت: سلسله پرسشهایی وجود دارد که چنانچه موضع منتقدانه نسبت به استاد مطهری داشته باشیم قابل طرح هستند. یک سوال این است که علوم انسانی اصلاً مسئله شهید مطهری بوده است یا نه؟ و در زمانهای که او میزیست، علوم انسانی موضوعیتی داشته یا امروز با مفروضات پیشینی به سمت مطهری میرویم و سعی میکنیم از دل بحثهای او چیزهایی را پیدا کنیم و به او نسبت دهیم به عبارت صریحتر علوم انسانی اصلاً مسئله زمان مطهری بوده که از او توفع داشته باشیم به علوم پرداخته باشد یا خیر.
جمشیدی افزود: آنچه در پژوهش خود متوجه شدهام این است که علوم انسانی نه ضرورتاً به مفهوم علوم انسانی بلکه با مفاهیم رقیب و بدیلی مثل مکتب، ایدئولوژی و فلسفه اجتماعی در ذهن مطهری و افراد دیگری چون شریعتی در دهه ۴۰ و ۵۰ چنین دغدغهای داشتهاند منتهی الفاظ و ادبیات کمی با زمانه ما تفاوت داشته است.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تصریح کرد: جایی که از مکتب اسلام یا ایدئولوژی اسلام میگویند یا با سکولاریسم مخالفت میکنند یا از فلسفههای اجتماع-اسلامی سخن میگویند، سخن آنها آشکارا دلالت بر علوم انسانی دارد. بنابراین اگرچه مطهری در باب علوم انسانی به صورت مفهومی صریح سخن نگفته یعنی لفظ را به کل تعداد انگشتان یک دست هم لفظ علوم انسانی را به کار نبرده باشد اما او به سبب اینکه از الفاظ دیگری بهره برده است.
"مطهری مقداری از راه را رفته اما مهم این است که مطهری سرنخهای خوبی به ما داده است و چشماندازهای مهمی را جلوی دیدگان ما باز کرده است"در مقام معرفی و نقد علوم انسانی موجود معتقدم شهید مطهری متفکر علوم انسانی است و آگاهانه وارد علوم انسانی شده و علوم انسانی برای او مسئله بوده است.
وی گفت: نکته دوم این است که آیا اصلاً مطهری معتقد به علوم انسانی اسلامی بوده است یا خیر، یعنی بعد از اینکه ثابت شد علوم انسانی برای مطهری حالت مسئلهوارگی و در برابر ذهن نقاد ایشان قرار داشته آیا موضع او در برابر علوم انسانی چیزی به اسم علوم انسانی بوده است یا خیر؟
جمشیدی در ادامه گفت: پاسخ من به این پرسش مثبت است یعنی معتقدم آنجا که ایشان از اسلام غیرسکولار سخن میگویند و آنجا که میخواهد اسلام را به عنوان مکتب و طرح زندگی مطرح کند و دغدغهاش این است که ایدههای سکولار غربی در لایههای اجتماعی در جامعه ایران نفوذ کردهاند و در حال بلعیدن هویت جامعه ایران هستند او سخن دینی میگوید و تلاش میکند از متن دین استنباط و استنتاج کند و نظریات اسلامی را ساخته و پرداخته کند طبیعتاً و در عمل او باید معتقد به علوم انسانی اسلامی باشید.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در ادامه افزود: به عنوان مثال در کتاب جامعالتاریخ که جلد پنجم مقدمهای بر جهانبینی اسلامی برشمرده میشود میگوید اسلام نه کتاب جامعهشناسی است نه کتاب فلسفه تاریخ همچنان که کتابفقه و فلسفه هم نیست اما بسیاری از این مسئلهها در قرآن پاسخ داده شده است.
وی تصریح کرد: آنها نشان از مجاهدت و تلاش مطهری معطوف به استنتاجات و استنباطات نوپدید از متون دینی، ساخته و پرداخته کردن یک روایتی از اسلام که جامعه متفاوتی را از علوم انسانی به تن آن کند و علوم انسانی اسلامی شکل بگیرد.
جمشیدی گفت: نکته سوم این است که مطهری چه کمکی به امروز ما میکند؟ یعنی اگر امروز بخواهیم در باب علوم انسانی اسلامی اندیشهورزی کنیم مطهری آیا بیش از کلیاتی مطرح کرده و اصلاً مطهری سخن نغز و مطلب خاصی را گفته و نظام فکری را پیش روی ما نهاده و از نقد فراتر آمده چه آوردهای و ارمغانی برای امروز ما دارد؟ خواندن نظریات مطهری و به عبارتی اندیشههای در این رابطه ارزش افزودهای دارد یا فقط تاریخی است؟ وقتی ملاحظه میکنیم میبینیم که متفکرین ما در آغاز راه چگونه به علوم انسانی اندیشیدهاند یعنی بیش از ارزش تاریخی حیثیت و اعتبار دیگری ندارد؟
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی افزود: روشن است که مطهری تمام راه را نرفته است نه عمر و نه زمانه مطهری چنین اقتضایی داشت. مطهری یک نقطه آغاز است اما در عین حال یک امکان معرفتی حاصلخیز هم هست. مطهری مقداری از راه را رفته اما مهم این است که مطهری سرنخهای خوبی به ما داده است و چشماندازهای مهمی را جلوی دیدگان ما باز کرده است. او ریلهای عظیمی را جلوی ما پهن کرده است.
وی گفت: آنچه از مطهری برای امروز علوم انسانی مهم است بیشتر قوای نهفته در آثار او است، او متفکری است که در علوم انسانی چندان فعلیت نیافت نه اینکه سخن نگفت، او قوا و استعدادها و امکانهای معرفتی دارد اما سوال این است که این امکانها چقدر کشش دارد و به ما کمک میکند؟ به نظر میرسد بسیار زیاد. او ما را وارد یک انگاره متفاوت میکند.
جمشیدی گفت: نکته چهارمی که بین نیروهای معرفتی امروز درباره آن شکاف و نزاع هست و اجماعی در میان نیست، این است که مطهری با چه استدلالهایی از علوم انسانی اسلامی دفاع میکرد؟ یعنی تحول علوم انسانی که از آن میگوئیم و عنوان همین نشست را هم در برمیگیرد با چه استدلالهایی به مخالفت علوم سکولار و غربی پرداخت و با چه استدلالهایی از علوم انسانی اسلامی دفاع کرد؟
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تاکید کرد: دفاعها دو قسم هستند، پارهای از آنها هویتی و پارهای دیگر معرفتی هستند.
سوال این است که مطهری هویتی به علوم انسانی اسلامی اندیشیده یا معرفتی؟ مسئله او، من تاریخی و استقلال فرهنگی و هویت و سبک زندگی ما بوده یا مقام سخن او متمرکز بوده و از این منظر به علوم انسانی نگاه میکرده است؟
وی گفت: تأمل در آثار مطهری این برداشت را برای من ایجاد میکند که استاد شهید از هر دو منظر به علوم نگاه میکند البته دفاع اولی و ذاتی مطهری از علوم انسانی اسلامی معرفتی است یعنی صحبت او بیشتر در مقام صدق وکذب است او عمدهای از گزارههای علوم انسانی غربی را غلط میداند یعنی در علمیت آن تردید دارد و آن را علم واقعنما برنمیشمارد، دیگر اینکه او از علوم انسانی اسلامی دفاع هویتی هم میکند، آنجایی که میگوید اگر ما از اسلام یک مکتب ساخته و پرداخته نکنیم هویت فرهنگی ما حذف و مستهیل میشود و استقلال معنوی و فرهنگی ما تخریب میشود طبیعتاً دفاع هویتی هم میکند چون وادی، وادی علم است باید دفاع معرفتی کرد نه هویتی. دفاع هویتی، دفاع بالعرض است.
جمشیدی گفت: بنابراین استدلال او یک استدلال دو شاخه و دو شعبه است. برخی چون دکتر فیاض متعرض مطهری میشوند که «او اصلاً با علم مشکل نداشته است، مشکل او با علم این بوده که علم در کنار ایمان نیست. بنابراین با علوم انسانی هم هیچ مشکل معرفتی ندارد یعنی علوم انسانی در ذات و سرشت خود نقصی ندارند کاستی آنها بیرونی است از حیث این است که ایمان در کنار او ننشسته است» و این را به کتاب مقدمهای بر جهانبینی اسلامی ارجاع میدهند که از صدر تا ذیل سخن استاد مطهری در آن کتاب مشخص است که درباره علم طبیعی سخن میگوید نه علوم انسانی.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تصریح کرد: ایشان در کتابهای نهضتهای اسلامی یکی از فضائل سید جمالالدین اسدآبادی را این میداند که او در عین تاکید به اخذ و اقتباس صنایع و تکنولوژی غرب توسط مسلمین اما از مکتب و جهانبینی غربی پروا داشت و فاصله میگرفت و این خصوصیت سید جمالالدین اسدآبادی را به عنوان یک فضل مطرح میکند.
وی در ادامه افزود: بنابراین شهید مطهری قطعاً تفکیک کرده اما گویا او علوم طبیعی یا دقیقه را واجد هویت ایدئولوژیک نمیداند و در آثار او هم هست. به عنوان مثال میگوید ریاضی هم، در شوروی کمونیستی ریاضی است هم، در آمریکایی که مبتنی بر نظام لیبرال سرمایهداری است.
"دفاع هویتی، دفاع بالعرض است.جمشیدی گفت: بنابراین استدلال او یک استدلال دو شاخه و دو شعبه است"اما در علوم انسانی کاملاً معتقد به علم بودن یا علمنما بودن آنها است و سخن برخی مثل فیاض و دیگرانی که رئالیسم او را رئالیسم خام میدانند، رد میشود.
جمشیدی گفت: افرادی چون سروش معتقدند که علم وحشی است و مرز ندارد و همه جا یکی است و شرقی و غربی و دینی و غیردینی ندارد و غیرارزشی است. اما برخی نگاه تاریخی به علم دارند و برون اندیشانه به علم نگاه میکنند چون نتیجه نسبیگرایانه میگیرند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تصریح کرد: مطهری هیچ کدام از اینها نیست و کسانی که تاریخی یا بومی یا پست مدرن میاندیشند نگاه مطهری به علم را نگاه پوپری میدانند، درحالیکه او فیلسوف فطرت است و اگر از علم دفاع میکند اولاً آن علم، علم طبیعی است نه انسانی ثانیاً چون در علوم انسانی قائل به این است که انسان فطرت دارد و فطرت است که جایگاه و منزلت مستقلی دارد بنابراین از علوم انسانی واحد و جهانشمول میتوان سخن گفت.
خندان.
علیاصغر خندان، عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) گفت: تفاوت علوم انسانی اسلامی و علوم انسانی مدرن چیست؟ ابتدا باید تعیین مراد کنیم و اصطلاح مورد نظر را تعریف کنیم با تعاریف مختلف، علوم انسانی احکام متفاوتی و از جمله پاسخهای متفاوتی به این سوال ارائه خواهد شد.
خندان افزود: برخلاف نظر جناب جمشیدی، استاد مطهری ۱۲ بار اصطلاح علوم انسانی را به کار برده است. از سیاق استاد مطهری ممکن است استنباط کنیم که مراد او در باب علوم انسانی چه بوده است، امروزه علوم انسانی برخی در عرض علوم اجتماعی و برخی در حیطه علوم اجتماعی و با عبارات humanities و social scientices تعریف میشوند که متناسب با این تعاریف ممکن است به نتایج متفاوتی برسیم.
وی تصریح کرد: منتها به جای تعریف، میتوان تعریف مراد کرد و بگوییم منظور ما از علوم انسانی چیست و بگوییم منظور ما از علوم انسانی علومی است که به موضوعات مدیریت، اقتصاد، جامعهشناسی و … میپردازد. میتوان فهرستی از علوم را تدارک دید و گفت این علوم با طبقهبندیهای فرعی متفاوت مراد ما از علوم انسانی است.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع): بعد از تعریف علوم انسانی نوبت به این میرسد که این تعابیر در تعالیم علوم و دانشگاههای غربی و علوم اسلامی مشخص و تمایز آنها با یکدیگر تعیین شود.
خندان گفت: ما صرفاً با تقریر مبناگرایانه نمیتوانیم علم دینی تولید کنیم و صرفاً با توجه به تقریر غایتگرایانه و با توجه به نیازهای جامعه نمیتوانیم علم دینی تولید کنیم ولی اگر این دو مبنا با یکدیگر ترکیب شوند احتمالاً خطاها به حداقل میرسد. با توجه به نیازهای جامعه نظری را باید ارائه کنیم که برآمده از تعالیم اسلام باشد.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) افزود: استاد مطهری علم را تأیید میکند به شرط اینکه عینیت و واقعنمایی را داشته باشد.
در حدیثی داریم که از امام باقر (ع) پرسیدند که حداقل شرک چیست؟ با چه میزان کسی مشرک میشود؟ ایشان فرمودند حداقل شرک این است که کسی به یک حبه و دانه گندم نسبت سنگریزه و به سنگریزه نسبت دانه بدهد و به این حرف خود ملتزم هم باشد.
وی گفت: فهم این است که همه حقایق عالم برگرفته از حقانیت خداوند است و حقانیت معرفت ما هم برگفته از حقانیت خارج است اگر کسی یک مطلبی را در خارج حتی در حد جزئی باطل و باطلی را حق بکند و سخن مطابق با واقعی بگوید به همین مقدار حداقل، در مقام نظر از حقیقت فاصله گرفته و اگر در عمل ملتزم به آن باشد یعنی به جای دانه سنگریزه بکارد مصداق شرک است.
خندان تصریح کرد: توحید همراه با حق محض و حقانیت محض در مقام درک و عمل است و کمابیش تفکیک جهانبینی را هم میتوانیم استفاده کنیم وحضرت تصریح نکردهاند که سهو یا عمد در کار باشد و مهمترین نزاع بشریت بر سر شرک است. روایاتی هست مبتنی بر اینکه عدهای نادانسته، مبتلا به شرک میشوند و هر دو حدیث در کتاب شریف کافی موجود است.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) گفت: امام صادق (ع) میفرمایند بنیامیه به مردم ایمان و توحید را میآموختند اما شرک را نمیآموختند که اگر اندیشه مشرکانهای را به مردم عرضه کردند مردم متوجه شرکآمیز بودن آن نشوند لذا مردم ناخواسته و ندانسته مبتلا به شرک میشدند. در حدیث معروف دبیبالنمل داریم که ابتلای انسان به شرک از ردپای مورچه سیاه بر روی سنگ سیاه در شب ظلمانی مخفیتر است. این موارد نشانه این است که شرک فقط دانستن حق و انتخاب آگاهانه غیر آن نیست. شرک عملی که مصدق بارز و روزانه ما است.
"برخی چون دکتر فیاض متعرض مطهری میشوند که «او اصلاً با علم مشکل نداشته است، مشکل او با علم این بوده که علم در کنار ایمان نیست"اینکه غیر خدا را مؤثر بدانیم و برای غیر خدا عملی را انجام دهیم شرک است.
وی گفت: متناسب با این تعالیم صریح دینی حتی در بیان یک گزاره ساده که مثلاً این دانه گندم است یا سنگریزه میتوانیم موحدانه و مشرکانه بودن معرفت را لحاظ کنیم، حداقل این است که صدق و کذب را مطرح کنیم که با هر ادبیاتی مطلب سازگار است، اگرچه ممکن است در این زمینه هم سخن مخالفی وجود داشته باشد. در باب صدق و کذب یک درک فطری و یک حقیقت خارجی وجود دارد.
خندان گفت: این مورد را در عرصه علوم طبیعی خیلی راحت میتوانیم تطبیق دهیم مثلاً این درخت گردو هست یا نیست. در عرصه علوم انسانی هم همینطور است بخشی از علوم انسانی بایدها و نبایدها است که ممکن است این مسئله مطرح شود که برخاسته از سلایق افراد است اما تصریح استاد مطهری این است که بایدها و نبایدها و هستها و نیستها بر جهانبینیها استوار هستند.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) تاکید کرد: یک ویژگی علوم انسانی غرب این است که مطالبی بیان میشود که مطابق با واقع نیست. علوم انسانی که روح و بعد مجرد انسان را نادیده گرفته است و به نفخت فیه من روحی باور ندارد چطور ممکن است حقیقت را بیان کند؟ به بیان امام باقر (ع) این نگاه مشرکانه به یک حقیقت مهم است. آن فتبارک الله احسن الخالقینی که در قرآن آمده آنچنان که ملاصدرا و دیگران گفتهاند، ناظر به روح انسانی است.
وی گفت: اگر علوم انسانی که مطابق با نظر واتسون و … از دیدگاه رفتارگرایی مطرح میشود که ظاهر رفتار انسان را لحاظ میکند و انسان را ماشینی طلقی میکنند که ظاهری دارد و روحی نداشته باشد حتماً از حقیقت مهمی غفلت کردهاند.
خندان در ادامه گفت: استاد مطهری خودش را فیلسوف فطرت و فطرت را امالمسائل معارف اسلامی میداند و باز در این عرصه هم به شعار بسنده نکرده و خود ایشان هم مصادیق متعددی را نشان دادهاند که رد یا قبول چه اندیشهای متناسب است.
استاد مطهری اظهار تاسف میکنند که چرا در تمدن اسلامی شاهد بحث کاملی در باب فطرت نیستیم.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) گفت: علوم انسانی که بخشی از حقیقت را لحاظ نکرده باشد از باب علم بودن علم و از باب مطابق با واقع بودن مشکل دارد و علوم انسانی غرب اگر تنها با شاخصهای علم تجربی فعالیت خود را میخواهد، اثبات کند ما نسبت به همین معیار هم اعتراض داریم که همه معارف با ابزارهای تجربی قابل شناخت نیستند و مسئله وحی و نقل هم مطرح است.
وی افزود: یک علم مطابق با واقع باشد یا نباشد همچنین علم باشد یا جهل مرکب باشد. علمی که مطابق با واقع نباشد که اصلاً علم نیست و جهل مرکب است. فرض میکنیم نظریهای مطابق با واقع باشد مثلاً ضمیر ناخودآگاه را عمدتاً فروید با مواضع غیردینی و ضد دینی که از او سراغ داریم، مطرح کرد.
خندان در ادامه گفت: استاد مطهری با آشنایی که نسبت به شخصیت و اندیشه فروید و شاگردان او چون یونگ داشت، معتقد است اگر گزاره درستی از همین فروید ساطع شود آن را میپذیریم مانند همین نظریه ضمیر ناخودآگاه، اما استفاده ما از این نظریه با فروید متفاوت است.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) افزود: با فرض اینکه علم، واقعاً علم باشد ولو اینکه علم تجربی باشد یعنی علوم انسانی با روش علم تجربی باشد اما به شرط اینکه مطابق با واقع باشد آن را میپذیریم یعنی نظریه ضمیر ناخوآگاهی که فروید و یونگ ارائه کردهاند از طریق هزاران فردی که با ابزار تجربی میکاویدند و به لایههای درونی ضمیر او پی میبردند، به آن رسیدهاند.
وی در ادامه با بیان اینکه ما به ابزار و محتوای آن اشکال نمیکنیم گفت: آن را یک نظریه اسلامی میدانیم ولو اینکه علوم انسانی و تجربی است. اما شهید مطهری معتقد است در اینکه چگونه از این نظریه استفاده کنیم و با کدام مرکب به سمت مقصد خود برویم نیازمند ایمان است و این مورد با تقریر غایتگرایانه قابل جمع است و کاربردهای علم را غایتگرایی تعیین خواهد کرد.
خندان گفت: اینکه تفاوت علوم انسانی اسلامی با علوم انسانی غربی و تفاوت علم دینی با علم غیردینی چیست؟ دو نکته مطرح است؛ یکی در باب علم بودن آن است که در علم بودن مطابقت با حقانیت مطرح است و چیزی که مطابق با حق نباشد از اساس آن را علم نمیدانیم چه برسد به اینکه دینی باشد یا نباشد.
عضو هیئت علمی دانشگاه امام صادق (ع) افزود: نکته دیگر صفت دینی بودن علم است نکتهای که شهید مطهری در باب تفاوت انقلاب اسلامی و اسلام انقلابی مطرح میکند این است که ما دنبال انقلاب اسلامی هستیم و نمیخواهیم اسلام خودمان را متصف به انقلابیت کنیم بلکه انقلاب خودمان را متصف به اسلامی بودن میکنیم.
وی افزود: در باب علم هم همین مطرح است اگر به علم و گزاره مطابق با واقع رسیدیم آن وقت تعالیم اسلام به ما کمک خواهد کرد که از این ابزار چه استفادهای کنیم و در کدام راستا از آن بهره بگیریم چه علوم هستهای یا فیزیک و شیمی باشد و چه علوم انسانی.
در ادامه مهدی جمشیدی، عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت: اگر برای علوم انسانی دو وجه معنابخشانه و کارکردی در نظر بگیریم آیا علوم انسانی اسلامی در هر دو این وجوه قابل طرح است؟ دیگر اینکه آنچه که علوم انسانی اسلامی را از علوم اسلامی از دیدگاه شهید مطهری و بزرگان دیگر متمایز کند، چیست و اساساً با وجود علوم اسلامی چه نیازی به سخن از علوم انسانی اسلامی است؟
جمشیدی تصریح کرد: یک سوال قبلی هم در خور پاسخ دادن است علوم انسانی اسلامی که امروز آن را به مطهری نسبت میدهید چیزی هست شبیه شراب اسلامی، یعنی از یک پیوند ناممکن سخن میگوئید، کلی که متنافیالاجزاء است.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی تاکید کرد: علوم انسانی ذات سکولار و هویت مادی دارد، چگونه میخواهید اسلام را به آن متصل کنید، اگر نادانسته دارید چنین کاری میکنید و علوم انسانی را خنثی تصور کردید و از شرایط تاریخی و فرهنگی آن را بریده و یک امر مستقل، مطلق و مجزا تصور کردید و اصلاً کاری به تاریخ ندارید برخلاف اینکه میگوئید رئالیسم ما رئالیسم خام نیست، از قضا همین نشان میدهد که رئالیسم شما خام هست.
وی در ادامه با طرح این پرسش که ضرورت سخن گفتن از علوم انسانی اسلامی چیست؟ گفت: فکر میکنم دو دلیل برای پاسخ به سوال شما وجود داشته باشد یک زمان میپرسید که مگر اصلاً نیازی به علوم انسانی با وجود علوم اسلامی هست؟ یک زمان دیگر میگوئید نیاز داریم اما نیازمان را میخواهیم اینگونه برطرف کنیم که خطای مضاعف است و هر کدام پاسخ مستقل میخواهد که آیا علوم انسانی اسلامی از دیدگاه شهید مطهری مقولهای معنادار هست یا خیر؟ و اگر ایشان معنادار تصور کرده خاماندیشانه به شرایط تاریخی فرهنگی علوم انسانی نگاه نکرده است؟
جمشیدی گفت: بگذارید چند گام عقبتر بیاییم، مگر درباره فلسفه همین نسبت را شهید مطهری به علامه طباطبایی نمیدهند یعنی جریانی که مدعی است فلسفه جریان و سرشت یونانی دارد و یونان پدر معنوی عالم مدرن است، آن دیگر قراردادگی ریشهای و رادیکال است و آنچه که در باب علوم انسانی گفتیم به طریق اولاً در باب فلسفه باید گفت، پس جریان استاد مطهری و علامه طباطبایی بیآنکه بخواهند یا حتی بدانند فروغلتیده در تجد هستند. نمیشود نسبت اسلامی به علوم انسانی داد، از این منظر بیماری فلسفه بیماری جدیتری از علوم انسانی است و علوم انسانی تجددی، محصول همان فلسفه و تفکر است.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت: اما اینکه اگر استاد مطهری بود به این سوال چه پاسخی میداد به نظرم حداقل سه پاسخ برای این سوال داشت، برخی اندیشمندان شاخص که نه هایدگری و نه فوکویی و نه اخباری هستند، معتقدند علوم انسانی محصول طبقهبندی اومانیستی و سکولار است و باید در طبقهبندی علوم تجدید نظر کنیم و اصلاً نباید در زمین علوم انسانی بازی کنیم.
"به عنوان مثال میگوید ریاضی هم، در شوروی کمونیستی ریاضی است هم، در آمریکایی که مبتنی بر نظام لیبرال سرمایهداری است"علوم انسانی فرض غلطی است و آنچه که ما به دنبال آن هستیم چیز دیگری است.
وی گفت: این موضوع را میشود اینگونه پاسخ داد که حکمت اسلامی هم که براساس جهان تبعی و جهان وضعی است -یعنی از فارابی تا ملاصدرا و حکیم سبزواری و استاد مطهری- براساس مبانی اومانیستی پیش آمدهاند و میراث هزار ساله فلسفه و حکمت اسلامی همه اومانیستی است چون براساس اینکه در جهان وضعی جهان برساخته است و جهان تبعی جهانی است که اراده انسان در آن مدخلیتی ندارد.
جمشیدی گفت: این موضوع را مطهری نمیپذیرد او وقتی کتاب «جهانبینی اسلامی» را مینویسد جلد اول و مرکز ثقل را انسان قرار میدهد. فکر میکنم برخورد سطحی باشد که بگوییم علوم انسانی محصول طبقهبندی اومانیستی است اگر آلمان را نگاه کنید میبینید آنها برای اینکه شأن متفاوتی از علوم طبیعی برای علوم انسانی قائل باشند و علوم انسانی را حیثیت مستقل و پهنه مجزا برای آن تعریف کنند چه کوششها کردهاند و سعی کردهاند روش و موضوع مستقل باشد. آن زمان خبری از بحثهای اومانیستی نبود آنها بیشتر نگاه معرفتی خاص داشتند تا علوم انسانی را از زیر سایه سنگین علوم طبیعی بیرون بیاورند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی افزود: نکته دوم این است که آیا علوم انسانی به صورت کلی مخلوق عالم مدرن است یعنی هیچ پیشینهای ندارد؟ من چنین اعتقادی ندارم. دیلتای در کتابش نامهای مختلفی را به علوم انسانی نسبت میدهد علوم تاریخی، علوم روحی، علوم معنوی، علوم ارزشی که علوم انسانی بر سر زبانها افتاد. آیا واقعاً کاری که به عنوان مثال فارابی، خواجه نصیرالدین طوسی، ابوریحان بیرونی انجام دادند هیچ پیشینه و مدخل و پیشدرآمدی بر علوم انسانی محسوب نمیشود؟ سیاست مدُن این نیست؟
وی تصریح کرد: برخلاف اینکه گفته میشود علوم انسانی اولاً و بالذات مخلوق عالم مدرن است اینطور نیست و همین مطلبی که آقای خندان خواندند مربوط به طرحی است که آقای مطهری برای یکی از حوزهها نوشته بود و در کتاب آینده انقلاب اسلامی چاپ شده که میگوید ما از ذخیره علوم انسانی موجود و خودمان هم استفاده کنیم، به عبارتی ایشان میخواهد آنها را هم به بازی بیاورد و جز علوم انسانی میداند.
مطهری معتقد نیست که علوم انسانی ناگهان از دل عالم تجدد بیرون آمد و هیچ پیشینه و پیشهای هم نداشته است.
جمشیدی گفت: نکته سوم هم اینکه مطهری در کتاب اصول فلسفه ملاک تمایز علوم را تمایز موضوعات فرض میکند و معتقد است اصالت از آن موضوع است. اگر اصالت از آن موضوع است پس علوم انسانی میتواند انواع و اصنافی داشته باشد و یکی از آنها علوم انسانی غربی است. وقتی میگوئیم علوم انسانی، این عبارت در ذات خودش تجدد نخوابیده است. علوم انسانی انواعی دارد ما هم که از علوم انسانی اسلامی صحبت میکنیم میخواهیم یک رهیافتی را در کنار رهیافتهای دیگر ایجاد کنیم که البته بعداً بر آنها غالب میشود منتها آنچه که میگوئیم علوم انسانی است یعنی به جهان انسانی میپردازد.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی افزود: آیا به علمی نیاز داریم که به جهان اجتماعی و انسانی بپردازد یا خیر؟ بله نیاز داریم اما اسم آن را هر چه میخواهید بگذارید، علوم انسانی، علوم معنوی، علوم ارزشی یا علوم تاریخی بگذارید تمام این اسامی در کتاب دیلتای آمده است با این کار مشکلی حل نمیشود، اما اینکه ببینیم علومی که نامش را علوم روحی یا تاریخی و … گذاشتهایم در حوزه اقتصاد یا اجتماع چه میگوید تازه اول مسئله است یعنی تا این جای کار صرفاً یک درگیری لفظی بوده است لذا این درگیری را مضر میدانم.
وی گفت: بخشی از این مسئله هم به تنگ نظری برمیگردد و مطهری را ستایش میکنم که دچار تعصب و خویشبسندگی و تنگ نظری نبود و ذهن گشودهای داشت و با مطلق علوم انسانی مخالف نبوده است.
جمشیدی گفت: نکته دیگر اینکه تاریخینگری مطهری تاریخینگری حداکثری نبوده و علوم انسانی غربی را آغشته به ایدئولوژی غربی میدانسته نه مطلق علوم انسانی را. داشتن تاریخینگری حداکثری نه تنها علوم انسانی بلکه فلسفه را هم میزند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی افزود: علوم انسانی ذات تجددی ندارد و آن علوم انسانی یک صنف و سنخ از علوم انسانی است که ذات تجددی دارد و مخلوق عالم مدرن و حاصل طبقهبندی اومانیستی نیست، انواع دارد و اصالت آن به موضوع است و همین نکاتی که مطهری میگوید چیز کمی نیستند و ما را خیلی پیش میبرند.
وی تصریح کرد: به صورت کلی دیدگاه مقابل مطهری جامعه خویشبسنده و خفقانآوری را ترسیم میکند که هیچ چیزی را از هیچ کسی خارج از جامعه اسلامی نمیشود گرفت.
"در حدیث معروف دبیبالنمل داریم که ابتلای انسان به شرک از ردپای مورچه سیاه بر روی سنگ سیاه در شب ظلمانی مخفیتر است"چون به هر حال هر چیزی کاشته یک مزرعه دیگری است و وقتی آن مزرعه را میآورید، ریشهها و همه چیز را با خودش میآورد درحالیکه در کتاب فلسفه تاریخ، مطهری میگوید در دورههایی که یک جامعه مرزهای فرهنگی و معرفتی خود را به روی جوامع دیگر باز میکند گشایش معرفتی و جهشهای علمی رخ میدهد و یکی از عوامل رکود علمی ایران پیش از اسلام این بوده که موبدان زردتشتی و حاکمیت اجازه ارتباطات علمی نمیدادند و جامعه در خودش متوقف و مسدود بود. مطهری اینچنین نگاه بازی دارد و این نگاه، نگاه لیبرالیستی نیست بلکه نگاه دینی و گشودگی است و همان روایت امیرالمومنین (ع) است.
جمشیدی گفت: مطهری معتقد است علوم انسانی اسلامی ضرورتاً همان علوم اسلامی نیست و نسبت این همانی بین این دو برقرار نیست و علوم اسلامی اعم از فقه و حدیث و … که داریم. آیا کامل متباین هستند؟ خیر مثلاً جای علم الاجتماع کجای علوم اسلامی است؟ یا اقتصاد فقط جنبه فقهی دارد و فقط فتوا میدهد یا برنامه هم برای جامعه دینی میدهد؟
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی گفت: ممکن است اشکال تاریخی به علم مطرح کنیم و بپرسیم چرا شکلگیری علوم انسانی اینگونه است چرا متناظر با خلاءها و نیازهای جامعه شکل نگرفت؟ تا ما جواب دهیم که در همین علوم اسلامی هندسه و ریاضیات هم درس میدادند، سیاست مدن آن درباره کشورداری بود و اخلاق و تدبیر منزل آن جنبههای روانشناختی داشت که تمام آنها حذف شد. بنابراین علوم اسلامی کنونی یک صورت رقیقهای از میراث ۱۴۰۰ ساله است که قدم به قدم عقب کشیده است و تفسیر و فقه و … ارتباطش با جامعه را از دست میدهد لذا فقه و اخلاق و...، فقه و اخلاق سکولار و فردی شده است.
وی تاکید کرد: البته در این ۴۰ ساله اخیر تغییراتی ایجاد شده اما بعد از افول تمدن اسلامی، علوم اسلامی سکولار و فردی شد که امام خمینی (ره) هم همین مشکل را داشت و میفرمود از ۵۰ مورد فقه، بیشترش درباره اجتماعیات است چرا به عبادیات منحصر کردهاید، درحالیکه علوم انسانی صرفاً علم احوال شخصیه نیست علم تدبیر جامعه و نسخهپردازی و سیاستگذاری و برنامهریزی هم هست.
جمشیدی گفت: علوم اسلامی موجود کدام یک از این موارد را میتواند پاسخ دهد؟ هیچکدام را نمیتواند پاسخ دهد. بنابراین براساس شانیت منطقی علوم اسلامی که تا دورهای درست و مرتب بسط پیدا کرد اما بعد تحلیل رفت و اگر میبود نیازی به علوم انسانی نداشتیم.
امروز در برابر علوم انسانی قرار گرفتهایم. اگر براساس علوم اسلامی موجود سخن میگوئیم کاملاً جای خالی علوم انسانی احساس میشود که علوم اسلامی متولی مسئلههای اجتماعی نیستند و قدرت سیاستگذاری و برنامهریزی ندارند.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در ادامه افزود: بنابراین علوم انسانی مسئله مطهری و مطهری معتقد به علوم انسانی اسلامی بود، مباحث مطهری برای علوم انسانی اسلامی در امروز ما کاملاً کارآمد و راهگشا است، مطهری استدلالهایش در دفاع از علوم انسانی اسلامی دو لایه است، نگاه ایشان نه تاریخی و نه جهانی بلکه نگاه فطری و بینابینی است. ایشان برای علوم انسانی ذات سکولار قائل نیست و بین علوم انسانی و علوم اسلامی تمایز قائل است و بین آنها نسبت این همانی برقرار نیست و بین آنها تداخل وجود دارد.
وی گفت: نگاه مطهری به علوم انسانی اسلامی از حیث تحولی یک نگاه تاسیسی است نه ترمیمی و معتقد نیست که باید علوم انسانی موجود را اسلامیسازی کنیم بلکه معتقد است باید یک بنای مستقل ساخته شود و طبیعتاً کسی که مبادی را انکار میکند و نمیپذیرد و دست تصرف به سمت مبادی دراز میکند نمیتواند با ترمیم شاخ و برگ درخت به مقصود و غایت خودش برسد، لاجرم با مبادی دست به گریبان میشود و کسی که مبادی را تغییر بدهد از آن رهیافت علمی خارج و وارد یک رهیافت دیگری شده و به ذاتیات یک حوزه علم ورود پیدا کرده است و عملاً اتفاقی که میافتد تأسیس است.
جمشیدی گفت: ایشان علوم انسانی غربی را قابل بهرهبرداری میداند اما به هیچ عنوان تهذیب، اصلاح، تکمیل و بازسازی نیست، چون عالَم تفکر غربی را برنمیتابد، فقط استفادههای موردی و هوشمندانه را میپذیرد. بنابراین همچنان که مطهری با بومیسازی علوم انسانی مخالف است با اسلامیسازی هم مخالف است و معتقد به بنای مستقل است البته نه از طریق جرح و تعدیل علوم انسانی موجود.
وی در ادامه تاکید کرد: تفصیل این موارد را در کتاب علم اجتماعی-انسانی و بازسازی نظریه استاد مطهری آوردهام و ۱۲۰ خرده مسئله از این طیف را با ارجاع به مباحث مطهری ذکر کردهام. پرداختن و ارجاع دادن به مطهری به هیچ عنوان به معنی سد باب گفتگو و طراحی یک متفکری که درباره او نمیشود چون و چرا کرد، نیست.
عضو هیئت علمی پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی در پایان گفت: معتقدم باید رهیافتهای مختلفی در حوزه علوم انسانی مجال فعالیت داشته باشد و هر کس داشتههای خود را به میدان بیاورد تا مشخص شود سرنوشت تمدن اسلامی کدام یکی از اینها است و بازی را نباید از حالت معرفتی و دلیلمحور خارج کرد و حرف امثال شهید مطهری سد و خط قرمز گفتگو نیست بلکه متفکری داریم که میخواهیم مرتب از او قدرشناسی کنیم و مرتب او را بخوانیم و از او استخراج و استنباط کنیم.
انتهای پیام/۴۱۰۷/
.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران