قسمت چهارده سه سکه - اوچ کروش

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال سه سکه - اوچ کروش قسمت چهارده ۱۴۳ Gheroon - ۳ Sekkeh Serial Part ۱۴

اوچ کروش

کاناپه ۱۲

نریمان در اتاق بازحویی به فرهان می گوید:« چیزایی هست که تو نمی دونی. اگه می خوای بدونی باید کمکم کنی. جای بایبارس رو بهم بگو چون من باید قبل از کارتال اونو پیدا کنم.» فرهان کنجکاو می شود اما چیزی نمی گوید و شرط می گذارد که فقط درصورتی که لیلا به دیدنش بیاید جای بایبارس را به او خواهد گفت.

به جای آزاده مردی که کارتال و افه را دستگیر کرده و آنها را به صندلی بسته مقابلشان ظاهر می شود. مرد جوان خودش را معرفی می کند و می گوید:« من چتینم. از حالا بگم از اینکه با من آشنا شدین خیلی خوشحال می شید.» کارتال و افه با شک به او نگاه می کنند اما چتین از آنها می پرسد که گرسنه هستند یا نه.

"   سریال سه سکه - اوچ کروش قسمت چهارده ۱۴۳ Gheroon - ۳ Sekkeh Serial Part ۱۴ اوچ کروشکاناپه ۱۲نریمان در اتاق بازحویی به فرهان می گوید:« چیزایی هست که تو نمی دونی"بعد هم همراه آنها به یک غذاخوری ساده و کوچک که با کارکنان آنجا خیلی صمیمی است می رود و درحین غذا خوردن برای کارتال و افه توضیح می دهد که اگر او آنها را نمی دزدید، افراد آزاده همان روز هر دو را می کشتند و خبری از جلسه و توافق نبوده است. کارتال و افه به حرفهای او مشکوک اند. افه می گوید:« حتی اگه چیزایی که می گی درست هم باشه و ما نتونیم با ازاده به توافق برسیم پس با تو هم نمی تونیم چون به هرحال تو هم یکی از اونایی.» چتین می گوید:« نیستم.» و برای اینکه ثابت کند کارتال و افه به او نیاز دارند پیشنهاد می دهد که از غذاخوری بیرون بروند و کمی هوا بخورند.

آزاده بعد از پایان جلسه اش متوجه می شود که افه و کارتال سرقرار حاضر نشده اند و هنوز زنده اند. او به دستیارش نجات می گوید:« پس خودمون پیدا شون می کنیم.» چیزی از دستور آزاده نگذشته که عده ای از افراد او کارتال و افه را پیدا می کنند و به آنها حمله می کنند اما کارتال و افه هرطور شده از پس افراد آزاده برمی آیند و با صورت کبود پیش چتین برمی گردند.

لیلا در خانه ی افه را باز می کند تا سرو گوشی آب دهد. او اسم کارتال را روی تخته وایت برد افه در کنار دیگر خلافکارها می بیند و عصبانی می شود.

لیلا شروع به ریخت و پاش کردن و گشتن خانه می کند و چند عکس از کارتال لابه لای یکی از پرونده ها پیدا می کند. عکسی که ثابت می کند کارتال با شلیک گلوله کسی را کشته است. لیلا از اینکه افه چنین مدرکی علیه کارتال دارد بغض می کند و ناراحت می شود.

عدنان برای دیدن بهار به خانه ی کارتال می رود. بهار عدنان را به اتاق خودش دعوت می کند. عدنان کیف پر از پولی جلوی او می گذارد و می گوید:« همه ی اموال نزیح به خیریه ها داده شد اما این پول باقی مونده که می شه حق ارث شما.

"از حالا بگم از اینکه با من آشنا شدین خیلی خوشحال می شید.» کارتال و افه با شک به او نگاه می کنند اما چتین از آنها می پرسد که گرسنه هستند یا نه"بهتون تبریک می گم می تونید از اینجا خلاص بشید.» بهار می گوید:« اینجا خونه ی منه.» عدنان پوزخندزنان می گوید:« به هرحال شما با یه آدم لات و خلافکار مثل کارتال ازدواج کردین که نمی شه بهش اعتماد کرد و هرلحظه ممکنه شمارو ول کنه. این پول تضمینی برای آینده تون می شه.» بهار از شنیدن این حرف ناراحت می شود و زود عدنان را بدرقه می کند. شاهین از پشت دیوار کیف پر از پول را می بیند و با خودش می گوید:« شانس داداشمو ببین. همیشه از یه جایی بهش پول می رسه.»

افه و کارتال از چتین می پرسند که چگونه باید به آزاده اسیب بزنند. چتین حوصله ی جواب دادن به سوالات افه درباره ی اینکه این اطلاعات از کجا آمده را ندارد و از او میخواهد که فقط گوش بدهد.

او می گوید:« من هم شمارو هم آزاده رو هم کورکماز رو و از همه مهم تر بایبارس رو خیلی خوب می شناسم.» او ادامه می دهد:« بایبارس الان در شرف یه تغییر بزرگه. اون تغییر سلاح های بیولوژیکیه. آزاده چند تا بیمارستان و آزمایشگاه واسه ساختن باکتری ها و ویروسها داره. اون توی آزمایشگاهش به ظاهر دارو می سازه اما در واقع بیماری تولید می کنه.»

آزاده و بایبارس در بازارچه ای با هم ملاقات می کنند و در حال قدم زدن درمورد سلاح های بیولوژیکی حرف می زنند. بایبارس تصمیم گرفته که با تغییرات دنیای جدید خودش را وفق دهد و به همین دلیل همکاری با آزاده در این کار را قبول می کند و از آزاده می پرسد کار تولید کپسولها در چه مرحله ای است؟ آزاده می گوید:« فاز دوم آزمایشها شروع شده.

"او اسم کارتال را روی تخته وایت برد افه در کنار دیگر خلافکارها می بیند و عصبانی می شود"آزمایشامون روی آدمها انجام می شه. بالاخره به اندازه ی موش توی دنیا آدم هم داریم.»

چتین به افه و کارتال می گوید:« اگه بتونیم آزمایشگاه ها و نمونه های آزمایشگاهی آزاده رو از دستش دربیاریم خیلی عصبانی می شه.» کارتال حرف او را کامل می کند و می گوید:« اینجوری می تونیم کاری کنیم که آزاده مجبور شه باهامون توافق کنه.» چتین می گوید:« تضمین نمی کنم. احتمال اینکه بخواد بکشتتون بیشتره اما این تنها شانستونه.» افه و کارتال با این احتمال که چتین نمی خواهد در نقشه هایشان مشارکت کند اعتراض می کنند اما چتین می گوید:« من خودمم باهاتون می یام.»

نریمان وقتی از اداره ی پلیس به خانه برمی گردد از هالیده می خواهد که لیلا را برایش صدا بزند اما بعد منصرف می شود و با سردرد خودش را در اتاق حبس می کند. وقتی کمیسر بلنت برای سر زدن به نریمان و بردن لیلا پیش فرهان به خانه ی انها سر می زند قضیه ی ملاقات نریمان با فرهان و خواسته ی فرهان لو می رود. اوکتای عصبانی می شود و به نریمان می گوید:« حق نداری دختر منو پیش اون روانی ببری.» نریمان می گوید:« من نمی خواستم همچین کاری کنم.» بحث بالا می گیرد و لیلا حرفهای آنها را می شنود و نریمان را به گوشه ای می برد و ماجرای ملاقاتش با فرهان را از او می پرسد اما نریمان جواب درست و حسابی نمی دهد و فقط می گوید:« من به وقتش خانوادمو شماهارو انتخاب کردم و کاری که باید می کردمو کردم.

الان هم راضی نیستم به هیچ کدومتون آسیبی برسه. ولی من به اندازه ی کافی عمرمو فدا کردم و حالا قرار نیست به هیچ کدومتون حساب پس بدم.» لیلا از مخفیکاری او حرصش می گیرد و می گوید:« منم تا وقتی ماجرا رو نفهمم ول کن نیستم.»

شسو برای دیدن دوست دخترش پری به خانه ی او می رود اما پری که تمام شب دنبال کار بوده دیر به خانه برمی گردد و با شسو دعوا می کند و به او می گوید:« دنبال کارم اما کار پیدا نمی شه و درنتیجه پولی هم ندارم. اما تو هی دنبال کارای کارتال می دویی.» شسو به او می گوید:« باید زودتر بهم می گفتی که به پول نیاز داری. تو هرچی لازم داری بگو تا من برات بخرم.» او دستش را توی جیبش می کند اما متوجه می شود که پولی ندارد و خجالت می کشد. در همین موقع از کارتال خبر می رسد که برای کاری به شسو و روشن نیاز دارد.

"لیلا شروع به ریخت و پاش کردن و گشتن خانه می کند و چند عکس از کارتال لابه لای یکی از پرونده ها پیدا می کند"پری بیشتر شسو را سرزنش می کند و شسو درحالی که از دست کارتال ناراحت است برای حل کردن کار او راه می افتد.

وقتی هوا تاریک می شود شسو و روشن پیش افه می روند تا ماموریتی را که کارتال گفته انجام دهند. از طرفی خود کارتال هم همراه چتین است و قرار است به آزماشگاه آزاده نفوذ کنند. چتین کارتال را جلوی بیمارستان پیاده می کند و قرار می شود خودش از در پشتی وارد شود. کارتال جلوی ورودی بیمارستان به مسعود و عده ای از جوانهای محله می پیوندد و درحالی که سینی بزرگ باقلوا در دست دارد وارد بیمارستان می شود و با سر و صدای زیاد اعلام می کند که قرار است به زودی بابا بشود و شیرنی پخش می کند. مدیر بیمارستان برای اعتراض به سر و صدا جلوی او ظاهر می شود و با کارتال جر و بحث می کند.

کارتال به همین بهانه بین نگهبانهای بیمارستان و دور و بریهای خودش دعوا راه می اندازد و وقتی همه ی بیمارستان سرگرم این ماجرا شده به طرف آزمایشگاه حرکت می کند. از طرفی چتین هم تصاویر خودش را از دوربین های مخفی پاک می کند و فیلم کارتال را در دوربین ها باقی می گذارد. او از فرصت شلوغی بیمارستان استفاده می کند و وارد اتاق آزاده می شود و الماس درشتی را از گاوصندوق او برمی دارد و یک الماس تقلبی به جایش می گذارد و به موقع از بیمارستان خارج می شود. در این مدت کارتال به آزمایشگاه می رود و نمونه های ازمایش شده را در نایلون می گذارد و همزمان با به صدا درآمدن آژیر از آنجا خارج می شود.

افه به کمک روشن و شسو جلوی کامیونی که برای کارهای آزمایشی آزاده قاچاق انسان می کند را می گیرند.

"لیلا از اینکه افه چنین مدرکی علیه کارتال دارد بغض می کند و ناراحت می شود.عدنان برای دیدن بهار به خانه ی کارتال می رود"افه کامیون را به خانه ی کارتال می فرستد. وقتی روشن در کامیون را باز می کند با تعداد زیادی زن و مرد که درماندگی از چهره شان می بارد رو به رو می شود. به دستور کارتال آنها را به خانه می برند و چیزی برای خوردن بهشان می دهند. کارتال از آنها می پرسد که از کجا آمده اند و یک نفر توضیح می دهد:« هر ماه طرفای ما یه کامیون می یاد تا یه عده مون رو به اینجا بیارن. یه چند تا برگه رو امضا می کنیم و پول می گیریم.» کارتال که می داند آزاده آنها را برای امتحان کردن سلاح ها کشنده اش انتخاب کرده دلش می سوزد و اجازه می دهد که در محله بمانند و قول می دهد که برایشان کار هم پیدا کند.

در این لحظه شسو عصبانی می شود و از خانه خارج می شود. روشن و کارتال دنبال او می روند و شسو بالاخره عصبانیتش را نشان می دهد و با فریاد به کارتال می گوید:« چند بار بهت گفتم مردم به کار نیاز دارن و حواست به کارها باشه اما تو همش افتادی دنبال نزیح و قاتل و اینجور ماجرا ها . مردم گرسنه ن اما هنوز بهت احترام می ذارن و اعتراض نمی کنن. نزیح کارتو ازت گرفت اما می تونستی پسش بگیری... از این به بعد توی کاری که برای مردم خودم سود نداشته باشه باهات نیستم.»

افه وقتی به خانه اش می رود با لیلا رو به رو می شود.

"عدنان کیف پر از پولی جلوی او می گذارد و می گوید:« همه ی اموال نزیح به خیریه ها داده شد اما این پول باقی مونده که می شه حق ارث شما"لیلا مدارکی که علیه کارتال در خانه ی افه جمع شده را نشان می دهد و می گوید:« تو گفته بودی پلیس نیستی اما اینا اینجا چیکار می کنن؟» افه می گوید:« اینا خیلی وقته دست منه اگه می خواستم داداشتو بندازم زندون تا حالا انداخته بودم. ولی من دیگه پلیس نیستم و اخراج شدم.» لیلا که می داند او دروغ می گوید عصبانی می شود و می خواهد همه ی خانه را به هم بریزد اما افه او را در آغوش می گیرد و آرامش می کند. لیلا گریه اش می گیرد و می گوید:« همه تون یه چیزی مخفی می کنید من دیگه خسته شدم.» افه اعتراف می کند که پلیس مخفی است و می گوید:« فعلا جون داداشت دست من امانته اما بعد تموم شدن این ماجراها می ندازمش زندان. چون من پلیسم و از اول هرجوری بودم همونجوری موندم و تغییری هم نکردم. بهم گفته بودی جرات دارم دستتو همینجوری که هستی بگیرم یا نه.

داری می بینی که من دوست دارم اما حالا تو می تونی منو اینجوری که هستم قبول کنی؟» لیلا که نمی تواند تصمیم بگیرد با گریه از آنجا بیرون می رود.

آزاده وقتی می فهمد که کارتال به آزمایشگاهش نفوذ کرده و نمونه ها را دزدیده به شدت خشمگین می شود اما بایبارس از راه می رسد و قبل از خالی شدن خشم آزاده درمورد این اتفاقات از او سوال می کند و آزاده همه چیز را توضیح می دهد و بعد می گوید:« من شبیه نزیح نیستم این قضیه رو زود حل می کنم.» بایبارس می گوید:« کارتال بچه ی زرنگ و پرتلاشیه معلومه که می خواد به بالاها برسه و هیچی جلودارش نیست. مث سگی که می خواد صاحبشو گاز بگیره. من ازت نمی خوام نابودش کنی اتفاقا اومدم بهت بگم که باهاشون کار کن.» آزاده برخلاف میلش مجبور می شود از دستور بایبارس اطاعت کند.

کارتال به قهوه خانه می رود و از مردم درمورد مشکلاتشان می پرسد و متوجه می شود که حق با شسو است و همه ی آنها در وضعیت سختی قرار دارند. وقتی که او قول سر و سامان دادن به اوضاع را به مردم می دهد شاهین وارد قهوه خانه می شود و به مردم می گوید:« من به زودی قمارخونه م رو افتتاح می کنم و از هرکی که به پول نیاز داره دعوت می کنم با من کار کنن.» کارتال می گوید:« بهتره یکم صبر کنن تا به شغل قبلیشون برگردن.» اما تعدادی از مردم پیشنهاد شاهین را قبول می کنند و کارتال و شاهین سر این موضوع بگو مگو می کنند. شاهین لابه لای حرفهایش به کارتال می گوید:« آره برای تو که مشکلی نیست.

"این پول تضمینی برای آینده تون می شه.» بهار از شنیدن این حرف ناراحت می شود و زود عدنان را بدرقه می کند"مردم سختی می کشن. تو زن پولدار داری و نگران هیچی نباید باشی.»

کارتال با عصبانیت به خانه می رود و سری به بهار می زند تا شاید بهار ماجرای پولی که عدنان به او داده را تعریف کند اما بهار قضیه را پنهان می کند. کارتال خودش کیف پر از پول را از زیر تخت پیدا می کند و آن را به بهار نشان می دهد و می گوید:« برای اینکه نکنه اینو ازت بگیرم چیزی بهم نمی گی؟ یعنی فکر می کنی من انقدر بی غیرتم که به پول تو چشم داشته باشم.» بهار می گوید:« من فکر کردم که هیچکس رو ندارم و همه چیمو از دست دادم و فقط تو رو دارم واسه همین...» کارتال متوجه منظور او می شود و می گوید:« یعنی می ترسی که من ولت کنم آره؟ اونوقت این پول آینده ت رو تضمین می کنه. تو اصلا منو نشناختی من هیچ وقت تو رو ول نمی کنم.» او که از دست بهار ناراحت شده از اتاق خارج می شود. در همین موقع آزاده به خانه ی آنها می آید.

افه و لیلا هم تازه به خانه رسیده اند و آزاده پیشنهاد همکاری را در حضور بقیه به افه و کارتال می دهد و می گوید:« اگه کارای منو برام انجام بدین بیست میلیون لیر بهتون می دم.» افه بلافاصله پیشنهاد را رد می کند اما کارتال با وجود مخالفت بهار و لیلا قبول می کند.

شسو برای بدست آوردن پول در مسابقه های شرط بندی بوکس شرکت می کند. روشن هرچه اصرار می کند فایده ای ندارد و شسو برای اینکه بتواند به پری کمک کند به میدان مبارزه می رود و از حریف قدرتمندش کتک سختی می خورد با اینحال کم نمی آورد و هرطور شده حریفش را شکست می دهد و برنده می شود.

لیلا که نگران کارتال است به افه می گوید:« تو گفته بودی که الان از کارتال محافظت می کنی اما بعدش می ندازیش زندان.... فعلا زنده موندنش مهمتر از همه چیزه و بهتره پشت حرفت بمونی. منم راجبه رابطمون فکرامو می کنم.»

چتین از نتیجه ی نفوذ به آزمایشگاه حیرت کرده و به این فکر می کند که چرا بایبارس حاضر شده به جای کشتن کارتال و افه با اآنها همکاری کند. او به یکی از افرادش می گوید:« معلومه که اون دو نفر ارزششون بیشتر از این حرفاست که بایبارس شخصا وارد عمل شده.

"همیشه از یه جایی بهش پول می رسه.»افه و کارتال از چتین می پرسند که چگونه باید به آزاده اسیب بزنند"اما چرا؟»

آزاده به زیر دستش نجات می گوید:« بایبارس بهم گفت با کارتال همکاری کنم اما نگفت عذابش ندم. یه خواهر زاده دارن به اسم هالیده...اون اگه بمیره خیلی عذاب می کشن منم یکم دلم خنک می شه. بیچاره دختر خوشگلی هم هست.»

لیلا پیش نریمان می رود و بار دیگر از او می خواهد ماجرا را تعریف کند. نریمان این بار مقاومتی نشان نمی هد و جورابهای نوزادی را نشان او می دهد و می گوید:« من دنبال بایبارس نیستم. می خواستم بایبارس رو پیدا کنم تا به کسی برسم که فقط اون جاشو می دونه.

این جورابها مال پسرمه که از وقتی به دنیا اومده ندیدیمش.» لیلا با تعجب به او نگاه می کند.

چتین به یکی از مکانهای آزاده می رود و درمورد قضیه ی آزمایشگاه ها ابراز تاسف می کند و می گوید:« تو به دو دلیل ممکنه زود بمیری. چون هم روانی هستی و هم با آدمهای اشتباهی کارای خطرناک می کنی.» آزاده می گوید:« اون آدم اشتباهی یعنی بایبارس یه تلفن ازم فاصله داره. درضمن شنیدم همه جا هم دنبال تو می گرده. از کجا مطمئنی نمی خواد تورو بکشه؟» چتین می گوید:« برام فرقی نمی کنه صداش کن بیاد. در اصل من اینجا اومدم بهت بلا به دور بگم...

"چتین حوصله ی جواب دادن به سوالات افه درباره ی اینکه این اطلاعات از کجا آمده را ندارد و از او میخواهد که فقط گوش بدهد"شنیدم بایبارس تورو با تازه کارها توی یه رده قرار داده.»

لیلا خودش برای کمک به نریمان به اداره ی آگاهی می رود و در اتاق بازجویی فرهان را می بیند. وقتی فرهان دلیل آمدن او که کمک به نریمان است را می فهمد عصبانی می شود و می گوید:« اون عمه ای که فکر می کنی خیلی درستکاره باعث شده مادرمنو بکشن و دست پدر تورو قطع کنن.»

کارتال می خواهد سر قرار با آزاده برود و درمورد پیشنهاد کار حرف بزند اما افه سعی می کند مانعش بشود. آنها در ورودی محل کار آزاده با چتین رو به رو می شوند. چتین به آنها می گوید:« در اصل شماها برنده شدین و آزاده باخته. بایبارس فعلا برای تولید سلاح بیولوزیکی باهاش کار نمی کنه و مجبورش کرده شمارو قبول کنه.

آزاده از روی عصباینت قراره هی اشتباه کنه و خوبه که شما توی این مدت کنارش باشید تا بتونید بیشتر به بایبارس نزدیک بشید.» افه هم متقاعد می شود و همراه کارتال سرقرار می رود. وقتی آنها با آزاده درحال گفت و گو هستند چتین از پشت پینجر نگاهشان می کند. در همین موقع بایبارس به او نزدیک می شود و اسمش را صدا می زند. چتین به سمت بایبارس می چرخد و می گوید:« شبت خوش ... بابا.»

قسمت بعدی - سریال سه سکه - اوچ کروش قسمت پانزده ۱۵ قسمت قبلی - سریال سه سکه - اوچ کروش قسمت سیزده ۱۳ Next Episode - ۳ Gheroon - ۳ Sekkeh Serial Part ۱۵ Previous Episode - ۳ Gheroon - ۳ Sekkeh Serial Part ۱۳.

منابع خبر

اخبار مرتبط

خبرگزاری میزان - ۲۳ اسفند ۱۳۹۹
پندار - ۲۰ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۲۳ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱