قسمت صد و شصت و شش آپارتمان بی‌گناهان

پندار - ۳ آبان ۱۴۰۱

   سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و شصت و شش 166Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۶۶

آپارتمان بی گناهان

۴۵-۳

بالاخره نوبت گلبن می رسد و او مضطرب تر می شود و با خان هم بدرفتاری می کند اما خان با لبخند به او می گوید اشکالی ندارد تا آرام شود.

گلبن با تعلل زیادی وارد اتاق می شود و بعد از ضدعفونی کردن صندلی و انداختن پارچه روی آن می نشیند. گلبن می گوید: «خوبه زیاد مسن نیستین واگرنه خیلی خجالت می کشیدم!» دکتر می گوید: «اینجا هیچی زشت نیست گلبن.» گلبن با ترس و دلهره می گوید: «شما بیماران کودک هم دارین؟ چون کاری که من می کنم رو فقط بچه های کوچیک می کنن.» او حرف های پراکنده ای در مورد رابطه اش با اسد می زند و می گوید به خاطر مشکلات او به هم خورده و ادامه می دهد: «اگه شانسی داشته باشم اونم شمایید. یعنی شما می تونین منو درست کنین؟» دکتر می گید: «تو که یه ساعت خراب نیستی گلبن. همه ما مشکلاتی داریم. اگه دلیل مشکلاتت رو پیدا کنیم می تونیم با هم از پسشون بربیایم.

"من خیلی دوست دارم بهت کمک کنم.» گلبن از دکتر می خواهد او را نگاه نکند و با خجالت و در حالی که حواسش به حالت چهره دکتر است می گوید: «من زیرم رو خیس می کنم"من خیلی دوست دارم بهت کمک کنم.» گلبن از دکتر می خواهد او را نگاه نکند و با خجالت و در حالی که حواسش به حالت چهره دکتر است می گوید: «من زیرم رو خیس می کنم. از بچگی، هر روز. هر وقت استرس بگیرم و عصبی بشم. نه فقط شبا. تو خونه، بیرون.

آخرین بار شب خواستگاری این اتفاق افتاد. جلوی چشم اسد. هیچ وقت نگاهش رو فراموش نمی کنم.» گلبن به دکتر می گوید می تواند نگاه کند و می پرسد: «اگه الان اینجا رو کثیف کنم حالتون به هم نمی خوره؟» دکتر می گوید: «نه. تمیزش می کنیم. آخر دنیا که نیست!» گلبن در ادامه در جواب سوال های دکتر می گوید یک بار پدرش می خواست او را به دکتر ببرد اما مادرش اجازه نداد.

"هیچ وقت نگاهش رو فراموش نمی کنم.» گلبن به دکتر می گوید می تواند نگاه کند و می پرسد: «اگه الان اینجا رو کثیف کنم حالتون به هم نمی خوره؟» دکتر می گوید: «نه"او می گوید مادرش در برابر این کار گلبن همیشه او را تنبیه می کرد و مجبورش می کرد ملافه هایش را در آب جوش بشوید و هر بار دستش می سوخت و از درد نمی توانست شب ها بخوابد اما کم کم به این درد عادت کرد. دکتر به گلبن می گوید زن خیلی جسوری است که تا اینجا آمده و مشکلاتش را بازگو می کند و گلبن با خوشحالی می گوید پیشنهاد ازدواج را هم او به اسد داده است و دکتر می گوید او زن بااعتماد به نفسی هم هست. گلبن می گوید: «در اصل اسده که جسوره. همه می تونن اسد رو دوست داشته باشن اما اون منو با همه مشکلاتم قبول کرد. خیلی خوش شانسم.» دکتر می گوید: «اونم خوش شانسه!» گلبن می گوید: «نه! اون غیرممکن رو انجام داد اما من بازم خراب کردم.» دکتر به گلبن می گوید از وقتی آمده خودش را سرزنش می کند و در حق خودش بی انصافی می کند و می گوید: «شبیه هیچ کدوم از چیزایی که میگی نیستی!» گلبن جا می خورد و توی فکر می رود.

خان در سالن انتظار از نگاه های خیره و تحقیرآمیز یکی از بیماران کلافه می شود و تصمیم می گیرد بیرون منتظر بماند اما برمی گردد و رو به روی او می نشیند و با عصبانیت به او خیره می شود و مرد نگاهش را از او می گیرد.

خان کمی بعد زیر مجله های روی میز تراکت یک نمایشگاه عکس می بیند به نام «داستان هایی از آشغال» با تصویری از یک مرد زباله گرد. نام عکاس این نمایشگاه جیلان اونگون است و خان شوکه می شود.

اسد در خانه مدام با گلبن تماس می گیرد اما او جواب نمی دهد. ناگهان شننور را می بیند که با چمدانش در حال ترک خانه است. شننور می گوید: «به خاطر انتخاب اشتباه تو من نمی تونم خونه و زندگی چهل ساله م رو از دست بدم.» اسد با گریه می گوید: «باشه تو هم برو. من دیگه نمی دونم چی کار کنم.

"آخر دنیا که نیست!» گلبن در ادامه در جواب سوال های دکتر می گوید یک بار پدرش می خواست او را به دکتر ببرد اما مادرش اجازه نداد"بهم قول داد بره دکتر منم قول دادم دستش رو ول نکنم!» شننور می گوید: «گلبن درکت می کنه اسد. اگه دوستت داشته باشه خوبی تو رو می خواد.» اسد می گوید: «من نمی خوام ولش کنم مامان. نه به خاطر اینکه قول دادم. خیلی دوستش دارم.»

گلبن به دکتر می گوید: «اگه من خوب بشم و این رو به خانواده اسد ثابت کنم اون وقت اونا به اسد پشت نمی کنن و منو قبول می کنن. خواهرم خیال مادرم رو می بینه.

مادرم باعث همه اینا شد. من نمی خوام دیگه مادرم رو ببینم. نمی خوام دیوونه بشم.» دکتر به گلبن می گوید: «اینجا با هم به تو کمک می کنیم. فقط کافیه پا پس نکشی. من همیشه اینجام.» گلبن با امیدواری اتاق قرمز را تا هفته آینده ترک می کند و دکتر او را تا پایین همراهی می کند و با خان هم آشنا می شود.

صفیه سراغ نریمان می رود و به او می گوید نمی تواند چی چی را پیدا کند و نریمان که ترسیده می گوید ناجی چی چی را برده تا مراقبش باشد.

"او می گوید مادرش در برابر این کار گلبن همیشه او را تنبیه می کرد و مجبورش می کرد ملافه هایش را در آب جوش بشوید و هر بار دستش می سوخت و از درد نمی توانست شب ها بخوابد اما کم کم به این درد عادت کرد"صفیه با عصبانیت می گوید: «بدون اجازه من چرا ماهیم رو دادین؟» درست در همین موقع در خانه به صدا در می آید و ناجی پشت در است.

قسمت بعدی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و شصت و هفت ۱۶۷ قسمت قبلی - سریال آپارتمان بی‌گناهان قسمت صد و شصت و پنج ۱۶۵ Next Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۶۷ Previous Episode - Apartemane Bi Gonahan Serial Part ۱۶۵

منابع خبر

اخبار مرتبط

ایسنا - ۸ مهر ۱۴۰۰
پندار - ۱۷ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۱۷ فروردین ۱۴۰۱
پندار - ۲۵ فروردین ۱۴۰۱
رادیو زمانه - ۱۹ آذر ۱۳۹۹
پندار - ۱۱ فروردین ۱۴۰۱