ارتش ایران و قرن پانزدهم خورشیدی
۲۹ فروردین در فهرست مناسبات رسمی جمهوریاسلامی ایران به عنوان روز ارتش شناخته شده است. در این روز ضمن تجلیل ظاهری از ارتش، رژههای مختلفی نیز با شرکت یگانها و نمایش خودروها، تجهیزات و امکانات نظامی برگزار میشود.
مستقل از داوری ارزشی در مورد این نامگذاری، رویداد فوق دریچهای به روی بررسی وضعیت یکی از قدیمیترین نهادهای نظامی، دیوانی و اجتماعی ایران است که در بخشهایی از حیات صد و دو ساله خود کارکرد سیاسی پررنگی نیز داشته است.
اگرچه ایران از بدو تشکیل موجودیت سیاسی خود به عنوان یک کشور از ارتش و نیروی نظامی حرفهای برخوردار بوده، اما سامان مدرن ارتش ایران در سال ۱۲۹۹ تحت عنوان «ارتش شاهانشاهی ایران» در اواخر سلطنت قاجار با مدیریت ارشد رضاخان آن روز و رضاشاه سالهای بعد شکل گرفت.
البته شالوده نوسازی ارتش ایران و تغییر آن از حالت سنتی از دوره سلطنت فتحعلیشاه قاجار با همت عباس میرزا و حضور مستشارانی از فرانسه و بریتانیا پایه گذاشته شد. در دوران سلطنت ناصرالدین شاه با تشکیل قوای قزاق و خرید تجهیزات نظامی پیشرفته گسترش پیدا کرد. محمدعلی شاه قاجار با استفاده از نیروهای قزاق در حمله به ساختمان مجلس شورای ملی و انحلال مشروطه پای آنها را به میدان سیاست باز کرد. در ادامه در دوره سلطنت احمد شاه قاجار در سال ۱۲۹۰ نهاد نظامی «ژاندارمری» تحت هدایت و کمک دولت سوئد تشکیل شد.
تشکیل ارتش شاهنشاهی ایران و متمرکز کردن فعالیتهای نظامی نقش زیادی در ایجاد نظم در کشور و پایان دادن به ناآرامیها و فعالیتهای گریز از مرکز و نظمگریزانه ایفا کرد اما از آنجا که از ابتدا بافت ارتش در ارتباط با نظم سیاسی مبتنی بر اقتدارگرایی و نظام سلطانی شکل گرفت، این نهاد ناخواسته بخشی از دستگاه سرکوب حکومت استبدادی نیز شد.
البته نیروهای نظامی از دیرباز در ایران ابزار اعمال قدرت پادشاهان و شریک در ظلم و ستم آنها بودند.
"۲۹ فروردین در فهرست مناسبات رسمی جمهوریاسلامی ایران به عنوان روز ارتش شناخته شده است"اما نیروی نظمیه در ساختار ایلی پیشامدرن ایران به ندرت دعوی کسب تمامی قدرت را داشت. شاید تنها سردار نظامی تاریخ گذشته ایران که فاقد موقعیت اشرافی و مقام ایلی ارشد بود، نادر شاه افشار بود که نقطه عزیمت او در میدان سیاست و عرصه عمومی مهارت در امور لشگری و هدایت موفق عملیاتهای جنگی بود. البته مهارت جنگی بخشی از شرایط رهبری ایلی در ایران قدیم نیز به شمار میرفت، ولی جز نادرشاه سردار نظامی دیگری موفقیت بزرگی در فرمانروایی فردی کسب نکرد و حداکثر چون «صادق خان شقاقی» چند ماهی مدعی ریاست حکومت شکنندهای شدند.
بازدید رضاشاه و شاه جوان محمدرضا شاه از واحدهای نظامی در زمان ترک قدرت در شهریور ۱۳۲۰
اما نوسازی نظامی در دوره قاجار باعث تغییر این وضعیت و تغییر مشی مقامات لشگری به سمت کسب تصدی قدرت سیاسی مستقل شد. رضا شاه در درون این فرایند رشد کرد، البته نتایج جنگ جهانی اول و فروپاشی امپراطوری روسیه تزاری و تغییر سیاست اپراطوری بریتانیا در ایران و توافقاتی که با رضاخان میرپنج و سردار سپه بعدی کردند، نیز اثرگذار بودند.
از این رو رضاخان در جایگاه یک سردار نظامی که مدعی دلسوزی میهن و مردم و خروج کشور از عقبماندگی و آشفتگی بود به نظام سلطنتی قاجار پایان داد و بعد از ناکامی در تشکیل جمهوری تاج بر سر نهاد. از این مقطع به بعد دو اتفاق مهم در کشور رخ داد؛ نخست ارتش تبدیل به مرجع اصلی قدرت شد و سهم آن در اداره دیوان و ساختار حکمرانی بیشتر شد و مصارف اصلی بودجه را به خود تخصیص داد.
همچنین اعمال وظایف ارتش به حکمرانی مطلقه گره خورد و وابسته به شخص شاه شد. مقامات ارشد ارتش وظیفه یافتند که در قلع و قمع مخالفان حکومت مستقر فعال باشند. آنهایی که پذیرای این وضعیت نبودند کنار گذاشته میشدند.
این بود که ساختار ارتش به عنوان نیروی اصلی نظامی کشور بر مبنای وفاداری به مردم و کشور و استقلال از منازعات سیاسی و موقعیت شخصی و حقیقی حاکمان شکل نگرفت. البته گرایشهایی در درون ارتش بود که خواستار استقلال و فعالیت در چارچوب منافع ملی و امنیت ملی بودند. جمع کمشماری از مقامات بلندپایه ارتش نیز وجود داشتند که دل در گروی دمکراسی و حاکمیت ملی داشته و عمیقاً با نظامیگری مخالف بودند.
علاوه بر این جریانهای در ارتباط با شوروی سابق و نظام انترناسیونالیسم بینالملل نیز شکل گرفت.
"در دوران سلطنت ناصرالدین شاه با تشکیل قوای قزاق و خرید تجهیزات نظامی پیشرفته گسترش پیدا کرد"همچنین با توجه به اینکه رضا شاه با اتکا به سابقه نظامی در رأس قدرت کشور قرار گرفته بود، برخی نیز پیدا شدند تا با جاهطلبی شخصی مسیر مشابهی را طی کنند و دستکم در جایگاه نخستوزیر قرار بگیرند. رواج کودتاهای نظامی در خاورمیانه و دنیا نیز مشوق این دسته از نیروها بود.
در نتیجه رضا شاه ضمن تقویت ارتش اما در عین حال با بیم و تردید به کنترل رفتار مقامات ارشد نظامی پرداخت تا مزاحمتی برای او ایجاد نکنند. شماری از فرماندهان ارتش در زمان رضا شاه مغضوب شدند که مشهورترین آنها «سرهنگ محمود پولادین» بود که به اتهام «کودتا» اعدام شد. «سرلشگر محمد حسین آیرم» توانست فرار کند و «سرتیپ محمد درگاهی» در دوری از تشویقها و تنبیهها سرانجام در پایان دوران خدمت در دهه سی خورشیدی از ارتش اخراج شد.
آخرین دیدار محمدرضا شاه با فرماندهان ارشد نظامی در ۲۰ آبان ۵۷، دو ماه پیش از خروج از ایران
در دوره محمدرضا شاه ارتش سیر پرنوسانی را طی کرد اما به لحاظ حرفهای، نظامی و سازمانی گسترش کمی و کیفی پیدا کرد و یکی از بزرگترین ارتشهای آسیا شد. اما در ابتدای سلطنت محمدرضا شاه، سابقه پدرش مشوق برخی از نظامیهای بلندپایه به دستاندازی به مدارج بالای قدرت بود.
نگرانی از وحشت کودتا باعث شد تا پهلوی دوم نسبت به «سرلشگر حاجعلی رزمآرا» بدگمان شود. همچنین علی رغم حمایت «سرلشگر فضلالله زاهدی» و کمک برای دستیابی دوباره به تاج و تخت عذر او را زود از نخستوزیری خواسته و به تبعیدی محترمانه در قالب سفیر ایران در دفتر دائمی اروپایی سازمان ملل متحد بفرستد.
در ادامه کودتاهای ناکام «سپهبد تیمور بختیار» و «سرلشگر ولیالله قرنی» هراس محمدرضا شاه از طغیان ارتش را بیشتر کرد. در نتیجه سیاست مهار ارتش از طریق تشدید وابستگی نهادی به دربار و تعیین فرماندهان ارشد بر مبنای وفاداری شخصی به شاه و پذیرش حکومت مطلقه او و کنشپذیری را تعقیب کرد که باعث شد «ارتشبد فریدون جم» شوهر خواهر سابق شاه که خواهان رعایت اصول قانون اساسی مشروطه و تعدیل اقتدارگرایی و رعایت شایستهسالاری در تعیین مقامات ارشد بود، استعفا دهد.
بیشتر در این باره:
آیا ارتش ناراضی است و ممکن است روزی کودتا کند؟
اگرچه محمدرضا شاه رأس ارتش را در کنترل داشت و دیگر تهدیدی از ناحیه جاهطلبی مقامات ارشد نظامی او را تهدید نکرد و ارتش دیگر تهدیدی برای دربار نبود، اما در سطح میانی گرایش ملی و مردمی در ارتش رشد کرد و در نهایت خود را در جریان انقلاب بهمن ۵۷ نشان داد. بدنه ارتش و فرماندهان میانی اکثراً به جریان انقلاب پیوستند. اعلام بیطرفی از سوی فرماندهان ارتش و خودداری از راه انداختن حمام خون نشان داد که علیرغم اراده دربار پهلوی ارتش شخصیت مستقل خود را تا حدی حفظ کرد که حاضر به تقابل با مردم و جامعه نشد.
"محمدعلی شاه قاجار با استفاده از نیروهای قزاق در حمله به ساختمان مجلس شورای ملی و انحلال مشروطه پای آنها را به میدان سیاست باز کرد"شوربختانه جریان بنیادگرایی اسلامی و هیجانات انقلابی باعث برخورد غلطی با مقامات ارشد ارتش شاهنشاهی شد و آنها به جای آنکه به دلیل اعلام بیطرفی از مجازات معاف شوند هم سرکوب شدند و هم به لحاظ اجتماعی نیز تحقیر شدند.
اما رهبران جمهوریاسلامی علاوه بر سوء ظن به ارتش مقاصدی داشتند که با ارتش سازگار نبود. ارتش در چارچوب هویت ملی شکل گرفته و تحول یافته بود. ارتش دینستیز نبود اما بافت عرفی (سکولار) آن پذیرای اسلامگرایی نبوده و نیست. از این رو نظام سپاه پاسداران انقلاب اسلامی را تشکیل داد. این نهاد نظامی-سیاسی-ایدئولوژیک- فرهنگی که ابزار نظامی ولی فقیه برای تثبیت و گسترش گفتمان بنیادگرایی اسلامی شیعهمحور در درون و بیرون مرزهای ایران بوده است، ارتش را به بعد از انقلاب به حاشیه برد.
اما علی رغم تنزل ارتش در تصمیمگیریها و عملکرد نظامی کشور این نهاد قدیمی نظامی و راهبردی نقش اصلی در تقویت و حفظ بنیه دفاعی کشور و دفع تهاجم نظامی عراق را بر عهده داشته است.
اکنون ارتش به لحاظ کمی و کیفی از لحاظ شمار نیرو، توان طراحی و اجرای عملیاتها، انجام مانورهای نظامی و ساختار نظامی خودبنیاد رشد زیادی نسبت به گذشته داشته اما از نقطه نظر برخورداری از تجیهزات نظامی هوایی و دریایی در مقایسه با زمان حکومت پهلوی کاستیهای چشمگیری دارد که بیشتر محصول سیاست غربستیزی نظام است.
اگرچه مقامات ارشد ارتش مشابه پاردایم گذشته عمدتاً کسانی هستند که با نظامیگری مورد نظر نهاد ولایت فقیه موافق بوده و در برابر حکمرانی استبدادی موجود در پوشش دین مطیع هستند و در سرکوب برخی از اعتراضات نیز مشارکت داشتهاند، اما تقابل نهادی با سپاه پاسداران و برخورد تبعیضآمیز نظام باعث شده تا ارتش به عنوان یک سرمایه ملی در اختیار جامعه ایران باشد تا در روز موعود نقش خود را ایفا کند. ویژگی غیرایدئولوژیک ارتش و تمایز آن با سپاه به خودی خود یک عامل معنابخش است که ساختار نظامی درست کشور چگونه باید باشد.
بیشتر در این باره:
انتقادهای معاون ارتش ایران از سپاه ساعاتی پس از انتشار حذف شد
البته فرماندهی ارشد ارتش مشکلاتی مشابه سپاه پاسداران دارد و مقاماتی چون سرلشکر عبدالرحیم موسوی و سرتیپ احمدرضا پوردستان، عملاً در سپاه هضم و استحاله شدهاند. پیش از این نیز برخی از ارتشیها جذب مؤتلفه و خانواده آیتالله سید ابوالقاسم کاشانی شدهبودند. اما سردارانی چون دریادار حبیبالله سیاری و سرتیپ احمد دادبین هم وجود داشته و دارند که با نقد صریح عملکرد سپاه خواهان دوری از فعالیت سیاسی به مثابه حضور در بازی قدرت و عملکرد جناحی شدهاند. منتهی این دسته دوم تحت فشار قرار داشته و نقش مسلط ندارند.
قرن پانزدهم خورشیدی میتواند طلیعه امیدی باشد که ارتش ایران بتواند در جایگاه انحصاری نظامی ایران قرار گرفته و وضعیت چندگانه و غیر منسجم کنونی با تعطیلی تلفیق ایدئولوژی و سیاست با امر نظامی پایان یابد.
"از این مقطع به بعد دو اتفاق مهم در کشور رخ داد؛ نخست ارتش تبدیل به مرجع اصلی قدرت شد و سهم آن در اداره دیوان و ساختار حکمرانی بیشتر شد و مصارف اصلی بودجه را به خود تخصیص داد"امید به ارتش، منوط به عواملی چون دوری از فعالیت سوداگرانه اقتصادی، استقلال و سلامت فرماندهان میانی و پایین، و سابقه ارتش به عنوان نهادی ملیگرا است.
انتظار میرود در سایه اقدامات و شرایط مناسب سیاسی و اجتماعی برای نخستین بار ارتش جایگاه نهادی مستقل از منازعات سیاسی و داخلی ایران پیدا کرده و پشتوانه حاکمیت ملی و فرایندهای قانونی کشور باشد. دیگر به جای قدرت حاکم تنها به مردم ایران و انتخابهای آنها در چارچوب موقعیت راهبردی و ژئوپلتیک کشور و رعایت منافع ملی و یکپارچگی سرزمینی ایران وفادار باشد.
البته این مهم نیازمند تغییر در سطح فرماندهی ارشد کنونی ارتش است؛ به گونهای که نیروهای استحاله شده در سپاه کنار بروند و نیروهای باورمند به مشی مستقل قدرت بگیرند.
اخبار مرتبط
دیگر اخبار این روز
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران