هیتلر خودش را نابغه هنر می‌دانست

هيتلر خودش را نابغه هنر مي‌دانست
فرهیختگان
مصاحبه اشپيگل با بريگيت شوارتز هيتلر خودش را نابغه هنر مي‌دانست امتیاز: / 0 بدعالی  16 شهریور 1388 - 16:27 ترجمه: فرهاد قربان‌زاده :خانم شوارتز، كتاب‌ها و مقالات پرشماري در سرتاسر جهان در مورد هيتلر، رايش سوم و هولوكاست نگاشته شده است. حال ادعاي شما اين است كه زمان ارائه تصويري صحيح از هيتلر فرارسيده است. پرسش من اين است كه از چه طريقي مي‌توان چنين تصويري را بازنمايي كرد؟ به نظر من خيلي‌ها نمي‌دانند هيتلر خودش را يك نابغه هنري مي‌دانست. اين موضوع نقطه عزيمت بحث من است چراكه معتقدم ما را در فهم بهتر هيتلر در مقام يك فرد و نيز شناخت وسيع نظام قدرت در شخصيت او ياري خواهد كرد. اين اعتقاد توهم‌آميز هيتلر تابعي از فضاي پيچيده و مغشوش انديشه‌ورزي در اواخر قرن نوزدهم است كه به واسطه آن فرض بر اين بود كه فرد نابغه – شخصيتي خارق‌العاده كه بر همه چيز سايه مي‌افكند- قادر به انجام هر كاري خواهد بود. به نظر مي‌رسد وارد بحث چالش‌برانگيزي شديد. ممكن است مورخان در اين زمينه با شما موافق نباشند. بعيد نيست. ولي به اعتقاد من كشف شخصيت وي با اشاره به چنين فرض‌هايي خالي از لطف نيست. گذشته از اين جنبه‌هاي ديگر را فراموش نمي‌كنم. مستندات معتبري از رابطه هيتلر با هنر خبر مي‌دهند. او در ازاي نقاشي‌هاي آبرنگ خود پول مي‌گرفت و مي‌خواست يك نقاش شود. او بعد‌ها يك گردآورنده سيري‌ناپذير آثار هنري شد؛ وسوسه‌اي كه درنهايت به بي‌رحمانه‌ترين سرقت هنري در سراسر جهان تبديل شد. همه ما به خوبي در اين زمينه باخبريم. پس شما چه چيزي را در مورد رابطه هنر و هيتلر انكار مي‌كنيد؟ قول معروفي وجود دارد كه براساس آن مي‌توان گفت او حقيقتا شيفته هنر نبود و هدف او از گردآوري آثار هنري تقويت تصوير خود ساخته‌اي از تمايل شهوتناك به هنر بود. او اين آثار را در زيرزمين‌ها و مخفيگاه‌ها پنهان مي‌كرد. كلكسيونري مثل گورينگ در پيدا و نهان به مجموعه خود مباهات و همواره ساعت‌ها در مورد مورد آن لفاظي مي‌كرد ولي به باور خيلي‌ها هيتلر چنين خصوصيتي نداشت. چقدر نسبت به حرفي كه مي‌زنيد اطمينان داريد؟ من شما را به مشاهدات معاصران هيتلر ارجاع مي‌دهم كه تاكنون توجه چنداني بدان‌ها نشده است. به‌عنوان نمونه به يكي از ديرينه‌شناسان و مورخان هنر اشاره مي‌كنم كه ارائه نظري جانبدارانه از سوي او درمورد هيتلر بسيار دور از ذهن است. رانوچيو بيانچي باندينلي، كارشناس خبره ايتاليايي بود كه بعد از جنگ جهاني يكي از بزرگ‌ترين روشنفكران ايتاليا لقب گرفت. بيانچي باندينلي در سال ١٩٣٨ به‌عنوان راهنما در يكي از سفرهاي هيتلر او را همراهي كرد. او تنها با اشاره به زبان بدني هيتلر اشتياق ديوانه‌كننده هيتلر به هنر را روايت كرده است. كاسه صبر موسوليني هم هنگام توجه هيتلر به آثار هنري كاملا سرريز شده بود. دقيقا، اما با عنايت به گزارش‌هاي افرادي چون بيانچي باندينلي درمي‌يابيم در تصوير ذهني ما از هيتلر حلقه مفقوده‌اي وجود دارد؛ نكته‌اي كه عميقا جاي بحث دارد و به طرز عجيبي در هيچ‌يك از تحليل‌ها تا به امروز محلي از اعراب نداشته است. درحقيقت طي دهه‌هاي گذشته تصوير كاملا متفاوتي از هيتلر و نبرد او با هنر رو به انحطاط چارچوب‌بندي شده است. اما همين موردي كه شما اشاره كرديد يكي از اصلي‌ترين بخش‌ها درخصوص رابطه او با هنر است. حرف شما را كاملا مي‌پذيرم. چه‌بسا چنين برداشتي در اثر خصومت به‌وجود آمده باشد. در عين حال از ياد نبريم كه هنر در سراسر زندگي او نقش پررنگي داشت. آيا نمي‌توان گفت علاقه به هنر از ميزان خشونت هيتلر كاسته بود؟ نه، درواقع عشق او به هنر بود كه او را به آغوش شيطان سپرد. مي‌خواهم انگيزه متعصبانه او در پيگيري هنر و توهم نبوغ هنري در شخصيت وي را به قدرت اقناع و درنهايت موفقيت او نسبت دهم. هنر تا نفس‌هاي آخر بخشي از وجود وي را احاطه كرده بود تا آنجا كه اراده شخصي او نيز تا حدي در اختيار هنر بود. او همان كسي بود كه فرمان نرون را صادر كرد و در عين حال خواستار تامين ايمني گنجينه‌هاي هنري بود. با اين وجود كسي مايل نيست عقده هيتلر در مورد هنر را بپذيرد. بايد ببينيم رابطه اين عقده هنري با بال و پر دادن به برداشت شخصي هيتلر از خود و انجام عملي تبليغاتي چيست. با نگاهي اجمالي به زندگينامه او درمي‌يابيم كه هنر براي هيتلر از همان دوران آغازين زندگي او ابزاري براي اثبات خود به همگان بود. مورخان برجسته و مهم‌تر از همه آنها يان كرشاو هيتلر جوان را نقاشي ناكام معرفي مي‌كنند. طبق مستندات كرشاو هيتلر علاقه‌مند به ادامه تحصيل در رشته نقاشي بود تا جايي كه حتي دو بار در سال‌هاي ١٩٠٧ و ١٩٠٨ از ورود به آكادمي هنر‌هاي زيباي وين ناكام ماند. شما چه اصراري داريد كه در برابر اين تفسير مقاومت كنيد؟ مسلما عدم امكان براي ورود به دانشگاه و طرد از سوي اين نهاد، تكانه روحي جبران‌ناپذيري را بر وي وارد كرد. اما انجمن پژوهشي هيتلر معتقد است او با پذيرش شكست و ناكامي خود، عطاي جهان هنري را به لقايش بخشيد. اصلا شايد همين ماجراي جلوگيري از ورود او به دانشگاه توهم نبوغ هنري را در وي ايجاد كرده باشد. شما مي‌فرماييد هيتلر خود را فردي مي‌دانست كه دست‌كم گرفته شده است. مي‌توانيد فرق بين فرد «ناكام» و فرد «دست‌ كم گرفته شده» را برايمان بيان كنيد؟ همانطور كه متوجه منظور من شديد او خود را فردي شكست‌خورده نمي‌دانست چرا كه اگر چنين چيزي صحت داشت او مي‌بايست هنرمند شدن را فراموش مي‌كرد. خود يان كرشاو هم چنين ادعايي دارد. يوآخيم فست (مورخ آلماني و نويسنده زندگينامه هيتلر) برداشت شخصي هيتلر درمورد نابغه هنري بودنش را چندان جدي نمي‌گيرد. خيلي‌ها معتقدند گوئبلز بعد‌ها ديگر اشاره قابل توجهي به نبوغ هيتلر نكرد. براي هيتلر اهميت اين احساس چيزي بيش از يك استراتژي صرفا تبليغاتي بود. او خيلي قبل‌تر از آنكه گوئبلز به نبوغ او اشاره كند، خود را نابغه اعلام كرده بود و اين در حالي است كه همه فكر مي‌كردند گوئبلز از اول او را نابغه مي‌دانست. توجه داشته باشيد كه فرد نابغه هيچ‌گاه نبايد به نبوغ خود اشاره كند. او نيازمند جمعي از ستاينده‌ها است. براساس تفسيري كه من ارائه مي‌دهم، اعتقاد راسخ او به نبوغش مركز جهان‌بيني او را به تسخير درآورده بود. هيتلر در دوره‌ حيات خود با پول نقاشي‌هاي آبرنگ خود از مناظر وين نيازهاي زيستي خود را تامين مي‌كرد. همانطور كه در جريان هستيد از قرار معلوم هيتلر پس از مدتي كار در يكي از شركت‌هاي معماري به خاطر عملكرد ضعيفش اخراج مي‌شود. سپس بار سفر خود را به مقصد مونيخ مي‌بندد و در يكي از كافه‌هاي مونيخ اوقات خود را به بطالت مي‌گذراند. چنين سرگذشتي براي كسي كه به قول شما اصرار خلاقانه‌اي به نبوغ داشته باشد باوركردني نيست. اجازه دهيد پرسش شما را با ذكر مثالي پاسخ دهم. در دوران آخرين قيصر اعلام شد كه يك پروژه ساختماني عظيم در برلين در حال انجام است. قرار بود ساختمان اپرا را بازسازي كنند. از مردم دعوت به عمل آمد تا در رقابت براي ارائه طرحي زيبا از ساختمان اپرا شركت كنند. معلوم نيست كه آيا هيتلر رسما وارد اين رقابت شد يا نه – كه درواقع بعيد به نظر مي‌رسد- اما ظاهرا طرح‌هايي را براي آن ترسيم كرده بود. به باور هيتلر، طرح‌هاي او در حدي بود كه مي‌توانست آنها را به راحتي در اختيار معتبرترين معماران قرار دهد. پس چرا نمي‌خواست توجه همگان را به خود جلب كند؟ نابغه مي‌تواند در خفا بدرخشد؛ با اين اميد كه روزي آوازه‌اش بر سر زبان‌ها بيفتد. چقدر مي‌توان تلقي هيتلر از نبوغ را جدي گرفت؟ استعداد او در مقام يك قانونگذار در منتهاي مراتب موفقيت قرار داشت. هيتلر كه همواره احساسات متغيري داشت، از يك ايگوي خودآموخته برخوردار بود و اين موضوع قابل چشم‌پوشي نيست. پس از احساس حق حقارت ناشي از طرد از سوي آكادمي، نفرت از اساتيد دانشگاه و فضاي آكادميك سرتاسر وجودش را فراگرفت. او زماني خودش را يك نقاش كوچك مي‌دانست؛ درست هنگامي كه عقيده داشت يك معمار بزرگ است. در كل او به وجود نبوغ خلاقانه در شخصيتش اعتقاد داشت. از ياد نبريم تلقي امروزين ما از مفهوم نابغه با برداشت مردمان هم‌عصر هيتلر از اين مفهوم فاصله دارد. متوجه منظورتان نمي‌شوم. فرد نابغه را با اتكا به استعداد او تعريف مي‌كنيم. در عين حال اجماع فراگيري روي مفهوم استعداد وجود ندارد. شخصيت نيرومند از خصوصيات اصلي يك نابغه است. استعداد خارق‌العاده هيتلر اجازه هر كاري –اعم از كارهاي شيطاني- را به او مي‌داد. آدم نابغه علاوه‌بر داشتن ايده‌هاي چشمگير وسواس خيره‌كننده‌اي براي انجام آنها از خود نشان مي‌دهد، حتي اگر اين افكار به دور از مرز‌هاي اخلاقي باشند. هيتلر همواره آثار فلاسفه خيره‌سري چون آرتور شوپنهاور و فردريش نيچه را مي‌ستود. بعضي وقت‌ها نبوغ جامه نژادپرستي را بر تن مي‌كند. هاوستون استيوارت چمبرلين بريتانيايي كه با خانواده ريچارد واگنر وصلت كرده بود نمونه بارزي بر اين مدعا است. او انديشه‌هاي خود را در كتابي پرفروش به رشته تحرير در آورد. چمبرلين كه شخصيت آريايي كبير را ترويج مي‌داد، به يكي از چهره‌هاي اثرگذار براي هيتلر تبديل شد. آيا همه اين مقدمه‌چيني‌ها را براي برقراري رابطه ميان مفهوم نبوغ و واقعه هولوكاست انجام مي‌دهيد؟ اجازه بدهيد يك بار ديگر تاكيد كنم كه فرد نابغه اجازه فراروي از سرحدات اخلاقي را پيدا مي‌كند. بي‌اخلاقي نازي‌ها بازنمايي اتخاذ اين موضعگيري به شيوه‌اي غيرقابل توجيه و در افراطي‌ترين شكل ممكن است. گوئبلز مي‌نويسد: «نبوغ انسان‌ها را از پاي درمي‌آورد.» بخشي از برداشت هيتلر از نبوغ در تصويري از يك دشمن خلاصه مي‌شود تا آنجا كه به سختي مي‌توان نياز او به يك دشمن خونين را انكار كرد. ولي جهان‌بيني او عمدتا تحت نفوذ جنگ جهاني اول و تجربه شخصي او از حضور در جبهه شكل گرفته است. طبيعتا اين تجربه نقطه‌عطفي در زندگي هيتلر بود. علاوه‌بر اين به اعتقاد او تجربه جنگ جهاني ثابت كرد كه مي‌توان بر تمامي مخالفان چيره شد. اما من دگرگوني مطلقي در زندگي هيتلر مشاهده نمي‌كنم. او قبل از جنگ جهاني اول هم خود را نابغه مي‌دانست كه همين برداشت پس از جنگ جهاني تداوم يافت. اين يك جريان مداوم است. حتي او در اوايل دهه ١٩٢٠ اعلام كرد: آنچه ما مي‌خواستيم «يك ديكتاتور نابغه» بود. بر كسي پوشيده نيست كه خود مردم هم دنبال يك آدم نابغه مي‌گردند. اما آيا نبايد جاي واژه «نابغه» را با «فوهرر» (رهبر) عوض كرد؟ نه. مفهوم فوهرر در درجه اول برگرفته از مفهوم نابغه است. تصور بر آن است كه ميان هيتلر در مقام يك هنرمند و هيتلر به مثابه يك سياستمدار فرسنگ‌ها فاصله است. يكي از پژوهش‌ها حاكي از آن است كه هيتلرِ ناكام در ٣٠ سال اول زندگي به يك‌باره در زندگي جديد خود چهره سياسي‌اش را رو مي‌كند. به عبارت ديگر اين يك زندگينامه دو شقي است. اما پرسش اينجاست: او اين اعتماد به نفس را از كجا به دست آورده است و چگونه خود را به چهره‌اي استثنايي تبديل كرده است؟ هيتلر در يكي از متون بسيار مشهور خود اشاره به گسست دارد: «لذا من بر آن شدم كه يك سياستمدار باشم.» چيزي كه شما اشاره مي‌كنيد گسست نيست بلكه پيشرفت است. از هر زاويه‌اي كه به قضيه بنگريم نمي‌توانيم ميان جايگاه او در مقام يك سياستمدار و برداشت شخصي او به‌عنوان يك فرد نابغه تناقضي بيابيم. برداشت او از خودش به اين شكل بود: در درجه اول يك هنرمند و سپس يك سياستمدار و استراتژيست. ولي بدون داشتن برداشت شخصي از خود به‌عنوان يك هنرمند، او نمي‌توانست خود را نابغه بداند. به همين دليل هيتلر موكدا به عشق خود نسبت به هنر تاكيد مي‌كرد. شما در جايي اشاره كرده‌ايد قاطبه آثاري كه هيتلر بر ديوار اتاق‌هاي شخصي و رسمي مي‌آويخت، به آرنولد بوكلين نقاش سوئيسي و كارل اشپيتزوگ نقاش آلماني تعلق داشتند. اين دو نقاش ارائه‌دهنده دو سبك كاملا متفاوتند: به ترتيب سبك تهاجمي و سلطه‌جويانه در برابر سبك تفصيلي و عميق. حتي پرتره نئوكلاسيكي از يك زن، اثر آنسلم فوئرباخ در ميان آن آثار به چشم مي‌خورد. چه تناسبي ميان اينها وجود دارد؟ هيچ‌گونه تناسبي وجود ندارد. من درمورد كلكسيون نقاشي‌ها اعم از آثار آويخته بر ديوار اتاق‌هاي خصوصي او حرف زده‌ام. ذائقه هنري هيتلر بحث ديگري است. نمي‌توان درمورد اين آثار دنبال مخرج مشترك زيبايي‌شناختي بود. تنها مرز مشترك ميان نقاشان مورد علاقه هيتلر اين بود كه مي‌پنداشت هيچ كدام‌شان به حق واقعي خود نرسيده‌اند. آيا نابغه به اسطوره نياز دارد؟ و اگر چنين باشد آيا اسطوره هيتلر اوا براون بود؟ يا حتي معمار مورد علاقه‌اش آلبرت اسپيير؟ شايد هنرمند نياز به اسطوره داشته باشد اما درمورد نابغه نمي‌توان اين ادعا را مطرح كرد، براي اينكه الهام‌بخش قدرت آفرينشگر فرد نابغه درونيات اوست و اينكه نابغه – همان‌گونه كه هيتلر به منشي‌اش گفته بود- نبايد هيچ فرزندي داشته باشد. هيتلر احساس مي‌كرد كه او جلوه بيروني يك فرمانرواي هنردوست است، كسي كه هم گردآورنده آثار هنري و هم استراتژيست نظامي باشد. او همه چيز را در مورد خودش تقليد مي‌كرد: عشق او به سگ‌ها، راه رفتن به شيوه افراد عصبي، پوشيدن يونيفورم چروكيده. به‌عنوان سوال آخر او تا چه حد بر اين اعتقاد كه فردي نابغه است، پايدار ماند؟ تا آخر عمرش. در حقيقت توهم نبوغ نزد هيتلر را بيش از هر زماني با مطالعه ماه‌هاي آخر زندگي او مي‌توان متوجه شد. دوران زندگي فوهرر در پناهگاه زيرزميني پرده از موضوعات مهمي برمي‌دارد. اين پناهگاه زيرزميني تنها چند قدم از كاخ هيتلر فاصله داشت و معماري جالب توجهي براي آن طراحي شده بود. هيتلر در آخرين روز‌هاي حيات خود تاكيد شديدتري بر نبوغش داشت و چنين احساسي به لطف ارتباط نزديكش با هنر و معماري تقويت مي‌شد. ظاهرا هنر به او بصيرت نداد. آيا هيتلر همه چيز را فقط به شكلي كه مي‌خواست مي‌ديد؟ بله، هميشه اين طور بود.  

منبع خبر: فرهیختگان

اخبار مرتبط: شناسایی هویت چند شهید دیگر جنبش سبزمحمد نادری‌پور، رئیس شاخه دانشجویی ستاد میرحسین موسوی در سیرجان، یکی از این شهداست