تراژدی عشق
اسماعیل علوی
منیژه لشکری، بانوی «روزهای بیآیینه» از پی ۱۰ سال فراق دوباره، به همسر شهیدش، خلبان آزاده حسین لشکری پیوست. هم او که به بانوی صبر و بردباری شهره بود، پس از ۱۸ سال صبوری غمگنانه، به استقبال شوهر خود که از سفر اسارت میآمد شتافت و قبل از آنکه تمام رنج سالهای تنهایی را با او در میان بگذارد، ناباورانه پیکر بیجانش را برای سفری ابدی بدرقه نمود. اینک او نیز به ساحل ابدیت کوچ کرده تا تراژدی «حسین» و «منیژه» بار دیگر به صفحه یادها راه یابد.
از زندگی مشترک این زوج جوان دو بهار بیشتر نگذشته بود که حسین لشکری، در مأموریتی مرزی، چند روز قبل از آغاز حمله سراسری عراق به کشورمان، هواپیمایش مورد اصابت قرارگرفته و سقوط میکند، در نتیجه آن وی به اسارت دشمن درمی آید و رژیم بعثی عراق هیچ ردی از او و هواپیمایش نشان نمیدهد تا گمانهها بیشترحول و حوش شهادت وی شکل گیرد. منیژه اما به سوسوی نورامیدی که عمق وجودش را روشنی بخشیده دل میبندد و بههمراه «علی» یادگار زندگی مشترک با همسرش، چشم به راه بازگشت مسافر خود مینشیند. اودرعین جوانی ناچارازعهده دار شدن نقشی سترگ میشود و با صبوری مسیرحرکت به سوی آینده را هموار میسازد. نیرویی از درون او را به افقهای روبه رو فرامی خواند و تصویر شریک زندگی اش را در قاب خیال جای داده و به انتظار بازگشت شوهرش مینشیند. نیروی امید او را وامی دارد تا سالی یک بار جلوی دوربین بایستد وعکسی به یادگار از خود بگیرد ودرآلبوم خانوادگی جای داده و شرحی بر آن بنویسد تا وقتی حسین آمد، سال های نبودنش را با بودن در یادها نشان دهد. در آن سوی اما «حسین لشکری» خلبان جنگنده اف۵ که در یکی ازمأموریتهای گشت مرزی هواپیمایش مورد اصابت قرار گرفته و به اسارت دشمن درآمده است بهدلیل آنکه چند روز قبل از آغاز جنگ اسیر شده وبه تصور بعثیان میتواند سندی برای ادعای پوچ آغازگری ایران درجنگ محسوب شود، زنده اما مخفی نگه داشته میشود تا همچون برگ برندهای در بزنگاه نیاز رونمایی شود. از اینرو از لحظه اسارت، ۱۴ سال زندگی طاقت فرسایی را در سلول انفرادی تجربه میکند و بجز تعداد معدودی از افسران استخبارات و سران رژیم بعث عراق کسی از او خبری ندارد و ۱۴سال با عنوان مفقودالاثر و مجهول المکان باقی میماند. در این مدت با شکنجههای مختلف سعی میکنند او را حاضر به همکاری در پیشبرد سناریوهای خود کنند. پس از ۱۴سال در پی تحولات منطقهای و در آستانه جنگ خلیج فارس، رژیم بعث عراق حاضر به ثبتنام وی شده و نخستین نامه حسین لشکری در چند جمله بههمراه عکسی از او به دست همسرش میرسد. از این پس انتظاربرای منیژه رنگ دیگری به خود میگیرد و دلتنگیها و دلشورههایش بیشترمی شوند. طوری که رنجهای چهار ساله این دوره، از چشم انتظاری و بلاتکلیفی چهارده سال مفقودالاثری همسرش پیشی میگیرند. حقیقتاً تصور این همه صبوری و درک حال و روز زنی جوان با شرایط منیژه لشکری، درفاصله ۱۹ تا ۳۷ سالگی که دوران شکوفایی احساسات یک زن است، دشوار میباشد و درکی عمیق میطلبد، تا بتوان به ژرفای آن پی برد. کاری که گلستان جعفریان با اثر ماندگار خود «روزهای بیآیینه» از عهده آن برآمده و با هنرمندی به عمق لایههای شخصیت «منیژه» نفوذ کرده و یافتههای خود را با جسارتی کم نظیر به قلم آورده است. از این منظر او نه تنها یک روایتگر تاریخ شفاهی و مستندنگار، بلکه روانکاوی ماهر است که دست به خلق شاهکاری بزرگ زده و ظرایف دیده نشدنی درون یک انسان را به طرزی استادانه به معرض تماشا آورده است. جعفریان همچون نقاشی چیره دست، تصویری از احساسات یک زن را به دست داده و با عبور از لایههای سطحی و دم دستی به عمق شخصیت او دست یافته است. در این میان ارزشهای وجودی و صداقت ذاتی سوژه را نیز نمیتوان نادیده گرفت. منیژه لشکری با صراحت و صداقتی کم نظیر به بیان احساسات زنانه خود پرداخته و از ریا کاری فاصله گرفته است. از اینرو شاید بتوان گفت این کتاب درنتیجه تعامل ورابطهای دو طرفه، میان مؤلف و سوژه در ردیف آثارکم نظیرقرارگرفته است. اثر، بدون اینکه خواننده را معطل و سرگرم حاشیههای تودرتو کند، سرراست بر سر اصل موضوع رفته و به بیان حقایق پرداخته است. شاید همین ویژگی موجب شده تا از همان سطرهای اول میان خواننده و شخصیت اصلی کتاب ارتباطی عاطفی برقرار شود و ذهن و جان مخاطب را سرشار از درکی شبیه کشف و شهود نماید، تا آنجا که وقتی خواننده کتاب را تمام میکند، هنوز ذهنش درگیر ماجراهای شخصیت آن است و نسبت به کسانی با وضعیت مشابه او نگاه متفاوتی پیدا میکند. در«روزهای بیآیینه» اتحاد روحی عمیقی میان مؤلف و سوژه برقراراست. همین اتحاد سبب شده تا ابعاد مختلف یک تراژدی عاشقانه شکل گیرد. حسین و منیژه زندگی عاشقانهای را آغاز میکنند، پس از دوسال بر اثر اسارت «حسین» هریک در تنهایی این عشق را در وجود خود استمرار میدهند؛
اما تلقی درستی از یکدیگر ندارند. تا اینکه وقتی حسین پس از ۱۸ سال به خانه برمیگردد، آن کسی نیست که منیژه آن همه سال در انتظارش بوده و حسین نیز با به زبان آوردن این جمله که «توقع نداشتم ازدواج نکرده باشی» نشان میدهد شناخت عمیقی از همسرش ندارد. بدین ترتیب با بازگشت حسین مرحله جدیدی در زندگی این دو به وجود میآید که بیانگر پیچیدگیهای درون انسان است. «حسین» پس از بازگشت ازاسارت بسیار کمحرف و تودار شده و قادر نیست احساسات و درونیات خود را بروز دهد. بنابراین تطبیقپذیری او با زندگی جدید بعد از ۱۸ سال زندگی در سلول با چالشهایی مواجه است. منیژه ابتدا از سر دلسوزی نسبت به کسی که از جهت روحی متحمل آسیبهای بسیاری شده و آن فرد نیزپدر تنها فرزندش است، سعی میکند ظرفیتهای سازگاری خود با شرایط جدید را افزایش دهد. «حسین» هم متقابلاً سعی دارد تا کدورتهای دوران اسارت را از خود دور کند و عشقی که توانسته بود او را در سالهای سخت اسارت حفظ و زنده نگه دارد را بروز دهد. پساز مدتی شعله عشق مجدداً در وجود هردو جان میگیرد و به محیط زندگی گرما میبخشد وطعم زندگی را عوض میکند. جعفریان در اثر خود نقش عشق در ساختن زندگی و حفظ آن در سختترین شرایط را به خوبی آموزش میدهد و در مستندی روایی و با مهارتی ستودنی به کشف راز و رمز هستی که همان اکسیر عشق است میپردازد.
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: تراژدی عشق
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران