خیلی غریبانه! خیلی مظلومانه!
احمد زیدآبادی
خداوند خودش به دردِ دل خانوادههای درگیر با بیماران کرونایی برسد بخصوص آنها که عزیزشان را هم از دست میدهند.
نه امکان همراهی مریض در بیمارستان، نه امکان ملاقات با او، نه امکان مراسم تشییع و تدفین و ترحیم، حتی نه امکان اینکه داغدیدگان سر به شانۀ هم بگذارند و عقدههای دل خود را باز کنند. هر کس باید در درون خود بگرید!
باری، مادر همسرِ من عفت موسوی، زندگی پر فراز و نشیبی را سپری کرد. از سال ۴۴ پس از ازدواجش با دکتر محمد محمدی گرگانی، درگیر سیاست شد. پس از دستگیری دکتر محمدی در سال ۵۱ او با دو دختر بچۀ دو ساله و شش ماههاش در راه گرگان و تهران در رفتو آمد بود و عملاً پشت درِ زندانها سرگردان و اسیر شده بود. در سال ۵۳ به دلیل کمک به فراری دادن اشرف دهقانی از زندان، بازداشت و در کمیتۀ مشترکِ ضد خرابکاری مورد شکنجه شدید قرار گرفت. او تا پیروزی انقلاب در زندان ماند و دو کودک خردسالش دور از آغوش او بزرگ شدند.
با پیروزی انقلاب تصورش بر این بود که دوران آرامش فرا رسیده است، اما وضع درست به عکس شد. دکتر محمدی که پس از انقلاب از حوزۀ گرگان و آققلا نمایندۀ مجلس شورای اول شد، به دلیل اختلافنظری که با هیئت حاکمه پیدا کرد، در محل حوزۀ نمایندگیاش به شدت تحت فشار و تهدید قرار گرفت تا جایی که یک بار در هنگام سخنرانی، “گروههای فشار” به سرش ریختند و بینیاش را شکستند.
بدین ترتیب، از همان ابتدای انقلاب، احساس ناامنی همدم و همنشین عفت خانم شد. بعدها انزوای سیاسی و فشارهای مالی نیز بر این ناامنی اضافه شد؛ به طوری که همیشه میگفت؛ یک قطره آب خوش از گلویش پایین نرفته است.
ضربۀ کاری را اما تحولات سال ۸۸ به عفت خانم وارد کرد. دوباره همراه مهدیه، اسیر و سرگردان درِ زندانها شد. با چه رنجی به زندان گوهردشت میآمد. از آن به بعد، شرایط ایران برایاش تحملناپذیر شد. از اوضاع چنان دلش گرفته و به درد آمده بود که یکریز میگفت؛ میخواهد به جایی دور برود جایی که هیچ خبری از ایران نشنود!
او قبل از طلوع آفتاب ۲۱ بهمن، به همان جایی که میخواست، رفت، اما خیلی غریبانه! خیلی مظلومانه! و برای خانوادۀ ما خیلی سخت! خیلی دشوار!
بیتابی مهدیه و زهرا و علی و محسن در سوگ مادرشان بیش از اندازه است. دکتر محمدی اما همیشه در هر مصیبتی، درست مانند کوه، تکیهگاه تمام اطرافیان است. از خدا میخواهم این غم، شانههایش را خم نکند!
نکتۀ آخر هم اینکه، از آن زمان که دولت ایران اعلام کرد پای ویروس کرونا به کشور رسیده است، عفت خانم در خانهاش در گرگان در قرنطینه بود، کاملاً رعایت میکرد و با هیچ کس تماسی نداشت. اما ظاهراً پای کرونا قبل از اعلام رسمی دولت به گرگان رسیده بود، زیرا چند خانمی که پیش از آن تاریخ دور هم گرد آمده بودند، هر کدام به مراتبی به این ویروس مبتلا شدهاند!
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: خیلی غریبانه! خیلی مظلومانه!
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران