داستانهای نیویورکی، 'وقتی میروی جوانی، وقتی برمیگردی باید ستاره باشی'
نیویورک بیشک از پویاترین، متکثرترین و خلاقترین شهرهای دنیاست. مرکزی اسطوره ای برای فرهنگ که چندین نسل از هنرمندان را به خود دیده است. به نظر میرسد کمتر زاویهای از نیویورک از چشمان هنرمندان مخفی مانده باشد.
ادیث وارتون در رمان "عصر معصومیت"، راوی شور و نشاطی بود که زیر پوست نیویورک در سالهای طلاییاش جریان داشت. تام وولف اما در آثارش از جمله "آتش غرور"،طمع و نژادپرستی رایج در دهه هشتاد نیویورک را تصویر کرد. تصاویر ادوار هاپر از خیابانها و زندگی شبانه، راوی بیگانگی در کلانشهری چون نیویورکاند. به دید وودی آلن، نیویورک کلانشهری در دنیاست و منهتن آن، چون نامهای عاشقانه به شهری که او دوست میدارد. نیویورکی که در فیلم "تاکسی" به کارگردانی مارتین اسکورسیزی میبینیم، جنگل بی نظمی است همانند تصویری از نیویورک که در"آخرین خروجی به بروکلین" اثر هوبرت سلبی دیده می شود.
سه اثری که انتخاب شدهاند، متعلق به سالهای میانی جنگاند. دورهای که باعت ماندگاری شخصیت پایدار شهر شده است. جورجیا اوکیف در نقاشیهایش از آسمانخراشهای نیویورک، جاه و جلال و جبروت و نبوغ نیویورک را به رخ کشید، ساختارهایی رو به ازدیاد که سر به آسمان می زدند. تمنای رشد و بزرگ شدن نیویورک، در فیلم "خیابان ۴۲" هم به تصویر درآمده بود. شهر به عنوان پناهی برای یک غریبه یا جایی برای فردی شجاع که از پی پیدا کردن خویش باشد، به شیوایی در رمان "سیاهتر از توت" نوشته والاس تورمان متجلی شده. داستانی درباره رنسانس هارلم.
حق نشر عکس Alfred Stieglitz Collection/ Fisk University/ Crys Image caption نقاشی اوکیف (۱۹۲۷) ادای احترامی به شهر نیویورک. از مجموعه آلفرد استیگلیتز، موزه هنر آمریکایی نقاشی بر فراز آسمان خراشهاآسمانخراشها به عنوان نمادی از رشد تکنولوژی ، اول بار در آمریکای اواخر قرن نوزدهم در شیکاگو و نیویورک سر برآوردند. سازههایی از فولاد که میتوانستند تا ارتفاعات قد بکشند. با اینکه در ابتدا در شیکاگو بود که مجوز ساخت آسماخراشها صادر شد، اما در سال ۱۸۹۲، جلوی ساخت آسمانخراشهایی با بیش از ۱۵۰ فوت گرفته شد. حالا نوبت نیویورک بود که پیشتازی کند و معماران با اشتیاق دست به کار طراحی خلاقانه و شجاعانه ساختمان هایی چون "فلیتیرن" شدند که نامش را از فرم گوه گرفته بود و وقتی ساختش در ۱۹۰۳ به پایان رسید، به نماد نیویورک بدل شد.
"وولورث" که در سال ۱۹۱۲ تکمیل شد، بیشک حرم جاهطلبی تجاری نیویورک بود. تا پیش از آن که "کرایسلر" تاج عنوان بلندترین برج جهان را بر سر خود بگذارد، این لقب از آن وولورث بود که در آن زمان به خاطر ظاهر سبک گوتیکش، کلیسای جامع تجارت نام گرفته بود. وولورث بنایی است سی طبقه که بر پایهای سی طبقه سوار شده است : نمادی ماندگار از طراحی آسمانخراش.
اما همه آسمانخراش ها هم زیبا نبودند. ساختمان "اکوییتیبل" با ظاهر منجمدش که تنها سه سال پس از وولورث ساخته شد، در چشم انداز شهری بیآفتاب، حکم زنگ خطر داشت. نیویورک قوانینی برای منطقه بندی شهر تصویب کرد. بنا بر آن قوانین سفت و سخت، ساختمانها باید راه رسیدن نور و سایه به فضای خیابانها را باز میگذاشتند. از اولین آسمانخراشهایی که با رعایت کامل آن قوانین ساخته شدند، برج هتل "شلتون" بود که در سال ۱۹۲۵ ساخته شد و با ظرافت تمام، فرم جدیدی از منظره شهری ارائه کرد. اجورجیا اوکیف همراه همسرش آلفرد استیگلیتز، دلال هنری، در طبقه سیام آن ساکن شدند.
هرچند اوکیف از سال ۱۹۱۸ ساکن نیویورک بود، هرگز در چنین ارتفاعی نزیسته بود و آنچنان هیجان زده بود که گفت قصد دارد برای اولین بار شهر را نقاشی کند. بعدها گفت که پاسخ شنیده است چه ایده غیر ممکنی. حتی مردها هم نتوانستهاند چنین فکری را خوب اجرا کنند.
اوکیف اما مصمم در اجرای ایدهای که اشتباه به نظر می رسید، اولین تلاشش را به نتیجه رساند: "خیابان نیویورک و ماه" (۱۹۲۵) که در آن، با بیرحمی نیویورک را تصویر کرده بود با ساختمانهایی محکم. از همان ساختمانهایی که منجر به تصویب قوانین سفت و سخت منطقهبندی در نیویورک شده بودند. استیگلیتز آن نقاشی را دوست نداشت و از نمایشش در نمایشگاه آمریکاییان سرباز زد. اوکیف آن را در نمایشگاه انفرادیاش در سال ۱۹۲۶ به نمایش گذاشت و نقاشی در نخستین روز نمایش به قیمت ۱۲۰۰ دلار فروخته شد.بعدها گفت پس از آن بود که گذاشتند باز هم نیویورک را نقاشی کنم.
مهمترین اثری که اوکیف از این دوره از خود برجا نهاد، اثری است به نام "ساختمان رادیاتور در شب". او این نقاشی را سه سال پس از اتمام بنا کشید.از زاویه دید پایین بهره برد و و بنا را در مرکز دید قرار داد و حس ارعابی را خلق کرد که با وجود نقاط نوری که از بالا و کناره ها میتابیدند، مضاعف شد. او بازیگوشانه نام استیگلیتز را که با لامپهای نئونی( تکنولوژی مدرن نیویورک در آن ایام) بر فراز بنا میدرخشید، در نقاشیاش ثبت کرد.
حق نشر عکس Alamy Image caption موزیکال خیابان چهل و دوم داستانی کهنالگویی درباره دختری از شهری کوچک که به نیویورک میآید "وقتی میروی جوانی، وقتی برمیگردی باید ستاره باشی"آسمانخراش ها احتمالا جاه طلبیهای رو به افزایش تجاری نیویورک را به خود جلب می کردند، در حالی که مظهر تمنای پیشرفت تجاری، برادوی بود. فیلم "خیابان چهل و دوم"، یکی از بهترین موزیکال های تمام ادوار، در همین دوره ساخته شد. در فیلم، جولیان مارش کارگردان که در تصادفی آسیب دیده است، کارگردانی موزیکالی به نام بانوی زیبا را میپذیرد به این امید که تغییری در اوضاع مالیاش رخ دهد. اما درست در شب اجرا پای دوروتی، بازیگر اصلی فیلم میشکند و تازه واردی که پگی سایر نام دارد و نقشش را در فیلم روبی کیلر ایفا می کند، از راه میرسد و نمایش را نجات میدهد. داستانی کلاسیک درباره دختری که از شهری کوچک به نیویورک میآید اما زخم هم کم نمیخورد. انگار همه برای موفق شدن چنین تجربهای را لازم دارند.
نقش لاول در فیلم را گینگر راجرز بازی کرد. بازی در نقش مکمل برای او موفقیتی بزرگ بود. او خود از کانزاس به نیویورک مهاجرت کرده و در پی آرزوهایش به برادوی رفته بود. آنچه ما حالا از برادوی می شناسیم، در اوایل قرن بیستم شکل گرفت، وقتی که تئاترها از خیابان چهل و یکم نیویورک، به خیابان چهل و دوم یعنی برادوی رفتند. آنوقتها نمایشها اغلب شامل اجراهایی غیرواقعی و سرگرمیهایی سبک بودند اما تهیه کننده افسانهای "فلورانس زیگفیلد" بود که با نمایش "احمقها" که اولین اجرایش در سال تئاتر لیبرتی در سال ۱۹۰۷ انجام شده بود، صندلیها را پر کرد. او اجرای دختران گروه کر را از فیگورهایی با جورابهای ساق بلند که عمدتا مخاطبان مرد داشتند، به سوی اجراهایی منطقی و کامل هدایت کرد. مخاطبان آنان، حالا مردان تاجری بودند که همراه همسران خود به سال نمایش میآمدند. اجراکنندگان با رقص خوش نما و زیبایشان به شهرت و رویای آینده میرسیدند. واقعیتی که عیانتر شد وقتی در اجرای سال ۱۹۱۵، با نام "دختری از شهر من"، دخترانی از تمام آمریکا در نیویورک جمع شده بودند.
زیگفیلد که قدرت برادوی را کشف کرده بود، سراغ ایده شگفتانگیز دیگری رفت: سالی که دختری یتیم و فقیر است، در پی یافتن شهرت و ثروت و عشق به گروه کر ملحق میشود. این نمایش حتما در روایت فیلم خیابان چهل و دوم اثرگذار بوده است. زیگفیلد اما داراییاش را در بحران والاستریت از دست داد و در حالی که یک میلیون دلار بدهکار بود، در هالیوود درگذشت.
با چنین مثالی، هیچ جای تعجب نیست اگر مارش در رسیدن به تغییری که در پی آن است، موفق شود. وقتی خطایی از دوروتی سر میزند، دوست گنگسترش را سراغ او می فرستد تا بلادرنگ شهر را ترک کند. وقتی دوروتی شب اجرا مجروح میشود، مارش به پگی فرصت میدهد تا نقش او را تمرین کند و جمله جاودانش اینجا ادا میشود: "وقتی میروی جوانی، وقتی برمیگردی باید ستاره باشی."
حق نشر عکس Penguin Image caption رمان کلاسیک تورمن، توتهای سیاه هوز هم پرخواننده است. زن رنسانسیبرای برخی، نیویورک جای رسیدن به ثروت و شهرت است و برای بعضی دیگر، جایی برای یافتن اجتماعی همفکر. اما "لو مورگان"، قهرمان تیره پوست رمان والاس تورمن، "سیاهتر از توت"، در میان مردمان متعصب و سفیدپوست شهر زادگاه و خانوادهای که از او روشنپوست ترند، بزرگ می شود و در سال ۱۹۲۰، با امید پذیرفته شدن در محیطی دیگر، راهی هارلم می شود. مهاجرتی بزرگ، که در زمان جنگ جهانی اول اتفاق میافتد و به همراه با هزاران آفریقایی- آمریکایی که برای نجات از شرایط نابسامان اقتصادی ایالتهای جنوبی، راهی شمال اند. بسیاری به هارلم مهاجرت می کنند تا جایی که تا پایان سال ۱۹۲۰، دو سوم جمعیت سیاهپوست شهر، ساکن هارلم شدهاند.
لو رویاپردازی میکند: کجای دنیا میتوان چنین گروه ناهمگنی از رنگهای ملایم را دید که مانند شب باشکوهند؟
اما در هارلم هم لو با تعصب مواجه میشود. به خاطر رنگ پوستش در محل کارش تحقیر میشود و مردان در خیابان متلک بارش میکنند: :زغال سنگ نخواستیم:.
بخشی از رمان بازتاب تجربه های خود تورمن است. او هم یک تیره پوست از غرب بود. متولد سالت لیک، تنها دانش آموز سیاه مدرسه اما او خوب می دانست تبعیضی که بر زنان سیاه پوست روا داشته میشد به مراتب از تبعیضی که او شاهدش بود، دشوارتر و نیویورک در مقایسه با بسیاری جاها، خود بهشت بود.
وقتی تورمن به هارلم مهاجرت کرد، به سرعت به چهره جریانی در هارلم بدل شد که بعدها رنسانس هارلم نام گرفت. رنسانسی در زمینههای فرهنگی، اجتماعی و هنری که علیه کلیشههای نژادپرستانه شکل گرفته بود. او و دوست همخانهاش، ریچارد بروس هنرمند- نویسنده و کوییر، فرمهای پیشروی هنری را تجربه میکردند و سبک زندگی جنسی متفاوتی داشتند که با باورهای عرفی و سیاسی هارلم درگیر رنسانس در تناقض بود.
در سال ۱۹۲۶، تورمن مجله "آتش" را بنیان گذارد. با همراهی دیگر رهبران جنبش، از جمله "لنگستون هیوز"، "نورا نیل هورستون"، و "آرون داگلاس" که بعدها جلد سیاهتر از توت را طراحی کرد. آتش. چه نامی. نشریه خلاقی که آثار جوانان را انتشار می داد اما به خاطر ارائه تصویرهای صادقانه از زندگی سیاهان، به مذاق طبقه متوسط سیاهپوست خوش نمیآمد.
تورمن هرگز از واقعیت تجربههای سیاه دور نشد. سیاهتر از توت یکی از پر خوانندهترین ها در رنسانس هارلم بود و البته از بحث برانگیزترین ها. نخستین رمانی که به تعصبات رایح میان سیاهان آمریکایی میپرداخت. تورمن منتقد جدی تبعیض در هارلم بود. نقد داشت به این که کابارهها و کلابهای بیشمار هارلم، به سفیدپوستان تعلق دارند و تصوری عجیب و غریب که از سیاهان در ذهن مشتریان سفید وجود دارد.
تورمن مشکلات لو را روایت میکند. مشکلاتی که ناشی از باور او نسبت به خودش هستند. او میآموزد تا زمانی که خودش خودش را نپذیرد، هیچ کس دیگری قادر به پذیرش او نخواهد بود. او میفهمد که مورد تبعیض واقع شده و باید آلوا را ترک کند و شروع جدیدی را تجربه کند. سفر لو اما سفر آسانی نیست. او در این سفر، از خدمتکار یک بازیگر، به معلم تبدیل میشود.
رمان را بسیاری کسان تشویق کردند از جمله لنگستون هیوز و نام رمان، سیاهتر از توت را کندریک لامار بر یکی از ترانههایش گذاشت . ترانههای لامار سرشار از غرورند.
هرچند سه اثری که در این جا مرور شدند بسیار متفاوتند، اما همه یک چیز مشترک دارند: سازندگان یا شخصیتهایی این آثار کسانیاند که به نیویورک آمدهاند و نه خود نیویورکیها. اوکیف در ویسکانسین متولد شده بود. پگی سایر از پنسیلوانیا آمده بود تا به رویاهایش برسد. تورمن در سالت لیک متولد شده و لو از آیداهو آمده بود.
نیویورک از دید بسیاری، به معنای واقعی کلمه دروازه ورود به دنیای جدید است و هویت منحصر به فرد آن را مهاجرانی شکل دادهاند که در آن سکنی گزیدند. برای مردمان جاهای دیگر آمریکا هم، نیویورک نشان دنیایی جدید است. جایی برای شروع دوباره، ساختن هویتی نو، و شاید به دست آوردن موفقیتی در زندگی.
بیشتر بخوانید:
- نیویورک 'دو تا سه هفته دیگر شاهد اوج بیماری خواهد بود'
- هشدار شهردار نیویورک درباره کمبود امکانات درمانی
- جک کرواک و نسل بیت؛ در جستجوی زمانی فراتر از زمان
- تونی موریسون؛ یک مرگ بیموقع
- دیدار با خانواده، دوستان و همکاران مارتین اسکورسیزی
منبع خبر: بی بی سی فارسی
اخبار مرتبط: داستانهای نیویورکی، 'وقتی میروی جوانی، وقتی برمیگردی باید ستاره باشی'
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران