جهان پسا-کرونا
احسان شریعتی
پایگاه خبری جماران، سعید گیتیآرا: در شرایط کرونایی فعلی که توصیههای فراوانی، از لزوم خانهنشینی مردم تا قطع کامل زنجیره انتقال ویروس در کشور، صورت میگیرد، شاید توجه به آثار این بیماری و مسائل مربوط به آن یکی از داغترین موضوعات در فضای مجازی و حقیقی بهشمار رود.
در این میان، مهمترین سوالی که در این میان مطرح میشود درباره دوران «پساکرونا» است. اینکه پس از پشت سرگذاشتن این ویروس چه اتفاقات یا تحولاتی رخ خواهد داد؟ آیا دوره جدیدی در راه است؟ همه این سوالها و بیشتر را از یک روشنفکر و فلسفهپژوه پرسیدیم تا به فهم عمیقتری از شرایطی که در آن قرار گرفتهایم، برسیم.
متن کامل گفتگوی احسان شریعتی با خبرنگار جماران را در ادامه میخوانید؛
– آقای دکتر! با توجه به تحلیلهایی که در خصوص وضعیت کرونایی فعلی ارائه شده، به نظر شما این بیماری میتواند چه آثاری از حیث سیاسی، فرهنگی و اجتماعی دربرداشته باشد. دوران پساکرونا را در چه راستایی میتوان ارزیابی کرد؟ آیا میتوانیم از همین امروز آن را دوران بهتری برای بشر ارزیابی کنیم یا اینکه هنوز هیچ چیز مشخص نیست؟
در درجهٔ نخست باید ماهیت این بیماری مسری بهدرستی شناخته شود. بهنظر میرسد که بزرگان از ابتدا خبر شیوع آن بسیار کوچک ارزیابی میکردند و در سطح جهانی نیز آنرا محلی و حاشیهای میشمردند و چندان که باید جدی گرفته نمیشد. قدوقامت ویروس البته چون بسیار کوچک بود، حتی برخی مسئولین مانند ترامپ به «فسقلی» بودن آن اشاره میکردند! مسئولین کشور ما نیز همینطور زمانیکه این ویروس در چین شایع شد، گمان کردند در همانجا مهار خواهد شد. از اینرو، هیچ کس خود را مستقیما قربانی و شریک نمیدانست.
هیچکدام از رهبران جهان و منجمله مسئولان ما متوجه اهمیت و گستردگی پیامدهای این پدیده نبودند؛ تا اینکه ویروس تبدیل به پدیدهای فراگیر در تراز جهانی شد. و در عصر جهانیسازی است که پدیدهٔ سرایت و واگیری میتواند تا این اندازه معنا و مصداقی دیگر پیدا کند. هیچکس فکر چنین ابعاد اختاپوسی یا ریشههای شبکهای یا «ریزومی»(زمین ساقهای) را نمیکرد. بنابراین ابتدا باید تعریف دقیقی از ماهیت و ابعاد و اندازههای این پدیده بهدست دهیم. در غیراینصورت و در غیاب شناخت این «پاندمی»(«همهٔ+مردم»جهانگیری)، دچار وحشت ناشی از جهل و حالات روانی فلجکنندهای مانند غلبهٔ هراس جمعی یا «پانیک» میشویم(هراس فراگیر از «پان»، خدای یونانی که با گذرش در دلها هراس میافکند). و این پدیده البته از منظر روانکاوانه نیازمند تحلیل و ارایه راهحلهای روانشناختی است.
ویژگی نبردی که برای دفاع از حیات بشر شروع شده، در قیاس با جنگهای رایج نظامی که درگیری نیروها و قدرتهای نظامی است، در این است که این جنگی علمی است و تنها با شناخت و روشهای تخصص است که میتوان بر حریف پیروز شد. بنابراین این جنگی است علیه جهل یا نشناختن ماهیت علمی و علل سرایت پدیده و از اینرو نداشتن قدرت پیشگیری عملی مانند قرنطینه تا تولید واکسن. و بهعلت این ضعف، حیات بشر تا زمان رسیدن به یک راهحل موثر برای مقابلهٔ مؤثر تهدید میشود.
تفاوت این پدیده با آفات و بلایای «طبیعی» که درگذشته وجود داشتهاند در این است که خود بشر این بار بیش از پیش در انتشار آن مسئول است. بهعنوان مثال، چین کشوری است که برای بسیاری از نیروهای سیاسی و اقتصادی دنیا یک مُدل محسوب میشود. حتی زمانی محافظهکاران ما نیز میگفتند خوبی مدل چینی در ایناست که هم ایدئولوژی بر آن حاکم است و اقتدار دولتی را دارد و هم میتواند سیاستهای اقتصادی کاپیتالیستی و موسوم به «نئولیبرال» را بهخوبی پیش ببرد.
این نوع رویکرد از سوی کشوری که ایدئولوژی چپ داشته اما در سیاستهای اقتصادی به راست درغلطیده، بسیار خطرناکتر است. زیرا آنها اخلاق سیاسیای که در لیبرالیسم کلاسیک بوده یا آنکه در عرف سنتی وجود داشته را هم دیگر ندارند و با یک بینش به تعبیر هایدگر استثمارگر «معارضهجو» خطاب به ذات طبیعت بهمثابه منبع استخراج انرژی و بهرهکشی مینگرد. چنین رویکردی میپندارد که میتوان بهنفع انسان هرکاری با طبیعت انجام داد و مواد مورد نیاز بشر را از سایر موجودات تامین کرد.
صاحبان چنین منشی با آزمایشات خود و نحوه تعاملی که با طبیعت دارند، موجب جهشهای ژنتیکی و برهم خوردن توازن اکوسیستم شدهاند. در نتیجه هر از چندی شاهد جهشهای ژنتیکی، بیماریهای نوظهور (از جنونگاوی و آنفولانزاهای گوناگون گرفته تا ایدز و کرونا و…)، و سونامیها و آنومالیهای گوناگون هستیم که متاسفانه بیش از پیش رو به افزایش اند.
و این بار اما، جهش «طبیعی» این ویروس نوپدید، مدیریت و رفتار «غیرطبیعی» انسان با طبیعت و جامعه را زیرسوال میبرد. این پدیده شوم پس از جنگهای جهانی عالمگیر بیسابقه است و تاکنون چنین پدیدهای نداشتیم که همهٔ جهان را خانهنشین کند و نظامهای مستقر اقتصادی و اجتماعی دنیا را تهدید کند و برهم زند. امریکا دارد به کانون اصلی شیوع کرونا تبدیل میشود، و ترامپ که در برابر تمهیدات لازم دولتی و اجتماعی مفاومت میکرد، در حال عقبنشینی است. در حالیکه این فاجعه و حتی کلمهٔ «کرونا» (از تاج به لاتینی)، در گزارشی از سی.آی.ای. در سال ۲۰۰۵ پیشبینی و اخطار داده شده بود (اخطار نسبت به سفارش ساخت تمام داروها به چین).
ببینید تصمیم به قرنطینه و برعهدهگرفتن بها و هزینههای اجتماعی بیکاری که در کشورهایی نظیر بلژیک، ایتالیا، اسپانیا و فرانسه اجرایی شده و پیش بینیهایی که برای ماههای آتی صورت میگیرد نشان میدهد که بهخلاف آنچه مسئولین ما میپنداشتند و میگفتند که قرنطینه شیوهای قرونوسطایی است، اتفاقا تنها راه حل، طبق آنچه جامعه پزشکی میگوید خانهنشینی و انزوا (قرنطینه) است و شرایط هم هرچه قرونوسطاییتر این اصل صادقتر! البته واقعیت ایناست که جامعه هم باید آمادگی لازم ذهنی و روانی و مادی و اقتصادی را برای مقابله و مواجهه با عوارض و پیامدهای این قرنطینه داشته باشد. بهخصوص بهلحاظ اقتصادی و اجتماعی، یعنی بیکار شدن اقشار و طبقاتی که مجبورند بهصورت روزانه و عملی کار کنند. و این هنوز کمترین پیامد چنین آفت است، و عوارض و پیامدهای سنگینتر هم در راه است که بیشک افراد و سیستمهای آسیب پذیرتر را بیشتر هدف و آماج تهاجم خود قرار میدهد.
با توجه به بیکار شدن اقشار گستردهای از مردم در همه ٔجوامع و بویژه ایران، نظام ساماندهی کار و تولید و توزیع از سویی باید بازبینی کامل شود و تا آنزمان، خیل بیکارشدگان اخیر تأمین مالی و مادی شوند برای ادامهٔ بقا. و تمهیدات اخیر دولت در این زمینه بههیچوجه کافی نیست!
– با توجه به تحلیلهای جامعهشناسان مبنی بر اینکه بیاعتمادی اجتماعی نیز میتواند در چنین برههای ضربهزننده باشد و بیان این مطلب که حتی شاید یکی از دلایل اعمال نشدن قرنطینه از سوی دولت همین مساله باشد، به نظر شما این موضوع تا چه اندازه دارای اهمیت است؟
این تحلیل درست است. بیاعتمادی موجود میتواند به این دلیل باشد که مسئولین تا مدتها حساسیت، واکنش لازم و بهموقع، و شاید شناخت کافی نسبت به شیوع این ویروس در کشور نداشتند. در این میان، فضای مجازی نیز سرشار از خبرهای متناقض است که بر این بیاعتمادی میافزاید. هنگامی که شرایط سیاسی و اقتصادی هم مساعد و جوّ شفاف نباشد و درست خبر ندهند، همه بر بیاعتمادیها میافزاید. در چنین حالتی مردم بهجای آنکه به منابع رسمی خبررسانی روی آورند، به منابع غیررسمی و زیرزمینی اقبال نشان میدهند و از آنجا که اخبار آن منابع نیز اغلب درهم و گاه مغرضانه است، موجب بیاعتمادی و سردرگمی رایج میشود. برای نمونه وقتی برای رفع احتیاجات به محله میروی، از مردم و کسبه محل نظرات متناقضی میشنوی: یک فروشنده اصلا وجود خطر را نفی میکند(چون میان آشنایانش کسی نگرفته)، یکی آنرا جنگ بیولوژیک کنترل شدهای میداند (که تا چندی دیگر از اساس منتفی میشود!)، و..، خلاصه اکثریت مردم که البته سعی به رعایت میکنند و اقلیتی قوی که آنرا هنوز جدی نگرفته، و مامورین دولتی و حکومتی که میشود دید تاکنون در بزنگاهها غایب بودهاند. حال باید پرسید که این عدم اعتماد افکار عمومی را از چه راههایی میتوان جبران کرد؟ با استفاده از دو راهکار: نخست، شفافیت یا راستگویی در عین روشن کردن ابعاد تهدید و میزان تلفات و بها برای مردم، و دیگر، مسیر حقوقی افزایش قدرت اجرای قانون، و تبدیل نصیحت به تکلیف و الزام. برای نمونه، نخستوزیر انگلیس از همان اول آب پاکی را روی دست همه ریخت و گفت بسیاری از عزیزانتان از این بیماری خواهند مُرد! از سوی دیگر صدراعظم آلمان گفت ۶۰ الی ۷۰ درصد مردم دچار این بیماری خواهند شد و بسیاری از خانوادهها به خصوص اقشار آسیب پذیر عزیزان خود را از دست خواهند داد و اینها عدد و آمار نیستند، انسان اند که میمیرند. بنابراین پیش از وقوع فاجعه افکار جامعه را آمادهٔ مواجهه میکنند.
اما ما چه کار میکنیم؟ تلاش برای تقلیل مسأله انجام میدهیم و اطلاعات درست ارائه نمیدهیم. همین باعث میشود تا اعتماد از بین برود. اینکه حقیقت ترسناک و تلخ است و میتواند واکنش منفی مردم را در برداشته باشد، راهحلش دروغگویی نیست. بهعنوان مثال وقتی ایدهٔ قرنطینه در ایتالیا مطرح شد، همه ترسیدند و جمعیت جابهجا شد و این باعث انفجار بمب بیماری در کشور شد. اما با اینکه اخطار و انظار میتواند واکنشی چنین از سوی مردم در پی داشته باشد، فراموش نکنیم که راهحل چنین مسألهای این نیست که اقدام اجباری نشود. بلکه باید در عین اینکه حقیقت گفته میشود، واکنشهای منفی احتمالی اقلیتی از مردم پیشبینی و پیشگیری شود.
برای نمونه، در روزهای عید دیدیم که علیرغم رعایت اکثریت، اقلیتی قوی هم به مسافرت رفتند و اقصی نقاط کشور آلوده شد. این پدیده نشان داد که ورودی و خروجی شهرها میبایست بسته میشد. اما اینکار نشد و حال در بازگشت این کار میخواهد تا حدودی انجام شود که دیر است. با اینهمه جلوی ضرر را از هرجا بگیری منفعت است. این بحثی اخلاقی نیست که برای نمونه فلان مسئول دولتی بگوید «از مردم گلایه دارم!» کسی که مقررات سلامت عمومی را رعایت نمیکند و عبور و مرور غیرضروری انجام میدهد، سایرین را مبتلا میکند مرتکب جرم و جُنحه میشود و باید تنبیه و جریمه سنگین شود. یعنی بهلحاظ حقوقی مرتکب جرم شده و جامعه باید برای دفاع از خودش با او برخورد کند. اینها همه نشان ضعف اقتدار دولت (برغم قدرت بالقوهٔ حاکمیت) است.
همچنین در روزهای پیش از عید دیدیم کسانی بهنام دفاع از مناسک دینی چگونه دربهای حرم را شکستند. بیتردید اقدام آنها جُنحه بود و پلیس باید جلو پیشروی این گرایش را میگرفت. همانطورکه اقدام شهروندان کشورهای «متمدن» بر سر دستمال کاغذی کاری زشت بود! بنابراین چه در امر دینی بهظاهر قُدسی، چه در موارد بسیار حقیر مادی بحث حقوق و ساختارها مطرح است و جامعه باید با عقلانیت و خرد جمعی با هنجارشکنی غیرعقلانی اقلیتها که سلامت و امنیت جسمانی جامعه را به خطر میاندازند، برخورد کند.
پس در این راستا، یکی شفافیت اطلاعاتی آگاهیبخش، و دیگر قدرت اعمال قانون اهمیت دارد. مشابه مدیریت عالی کشور چین که توانست شهر و منطقهای را قرنطینه کرده و غذا به درب خانه ها برساند و همه جا و همه چیز را ضدعفونی و سالمسازی کند.
– این روزها علاوه بر مطالب آموزشی در فضای مجازی بهمنظور رعایت بیشتر بهداشت و..، مطالبی نیز از تاریخچه بیماریهای مسری و آثار آنها بر جوامع منتشر میشود که جالب توجه است. یکی از این مطالب به وقوع رنسانس در اروپا اشاره داشت این که گویا پس از شیوع یک بیماری فراگیر اتفاق افتاده، آیا کرونا میتواند آثاری بزرگ مشابه آنچه در تاریخ وجود دارد داشته باشد؟
بله، حتما همینطور است و فکر میکنم این تغییر و تحولهای بزرگ اتفاق خواهد افتاد. حال یا تغییراتی که مصلحین و متفکران به دنبالش هستند ایجاد میشود و یا در غیراینصورت، میتواند باعث بروز رویدادهای منفی مانند وقوع جنگهای جهانی و دیکتاتوریهای محلی (و استقرار انواع فاشیسم یا سیستمهای واکنشی در جوامع)، در برابر بحران شود. برای نمونه، در ایران خودمان قحطی و بیماریهای مسری آستانهٔ جنگ جهانی اول موجب برآمدن دیکتاتوری ۲۰ ساله رضاخانی شد. بنابراین، صرفنظر از جنبههای مثبت و منفی تحولات بعدی، میتوان گفت که بهناگزیر کیفیت تازهای در نظامهای سیاسی و اقتصادی کشورها به وجود خواهد آمد.
– با این وجود میتوانیم انتظار تغییراتی بزرگ در جهان پساکرونا داشته باشیم؟
حتما همینطور است. اولین تغییری که ایجاد میشود بر سر درک تازهای از «جهان» فردا است. امروز تازه مردم جهان متوجه میشوند که جهانیشدن جهان چیست. جهانیان فهمیدهاند که اتفاقی که در ووهان چین افتاد به همه دنیا مربوط بوده و امر داخلی چینی نبوده است. امروز فهمیدیم همانطورکه از وضع همدیگر در جهان مطلع میشویم، مرتبط نیز میشویم و همه چیز به هم سرایت میکند. بنابراین نمیتوان در نقطهای از دنیا پدیدهای مثبت یا منفی وجود داشته باشد و سایر نقاط از آن بیاطلاع یا بیتفاوت باشند. نمیتواند در نقطه ای ثروت مطلق باشد و در نقطه دیگر فقر مطلق؛ نمیتواند در جایی جنگ باشد و در سایر نقاط صلح، نمیتواند در نقطهای بیماری باشد و در سایر نقاط سلامتی برقرار. همه اینها در امر جهانیشدن به هم سرایت میکنند. بنابراین، جهانیان مجبورند برای دفاع از خویش همه اختلافات و تفاوتها و تضادهای فرهنگی و حتی سیاسی را موقتا به تعلیق درآورند. برای نمونه، همین تحریمهای آمریکا علیه ایران که منبعد بیش از پیش جور و جنحه و جنایت علیه مردم محسوب خواهند شد.
اینکه هواپیماهای کشوری را بهمنظور تامین سوخت بین مسیر ایران و اروپا دوبار بنشانند، یک جنحه ضدانسانی «کوچک» است؛ جان جماعتی را به خطر بیاندازند، تا تنها تحریمی را اعمال کنند. چنانکه عدم توقف روند پروازهای عادی در شرایط جنگی امری توجیهناپذیر بوده است؛ یعنی از سوی دیگر، مقابلههای واکنشی و ارائه مدلها و راهحلهای منفی نیز در مقابل نظم جهانی، بهنفع همین سیستم ناعادلانه نظم جهانی تمام شده، چراکه پس از آن نتیجه گرفته میشود که بدیلی بهتر برای نظم موجود وجود ندارد. در حالیکه بشریت و جهان نیازمند راهحلی فراگیر و واحد مبتنی بر حق و عدل، صلح و آزادی است. درست مانند راهحل مقابله با این بیماری پاندمیک که باید جامع و برای کل جهان باشد و نه «یک بام و دو هوایی»!
– تغییراتی که به آن اشاره میکنید، بهصورتی جبری و ناگزیر خواهد بود یا به اختیار سران کشورها صورت میگیرد؟ به بیانی دیگر، آیا مقتضیات زمانی باعث ایجاد تغییرات خواهد شد یا اینکه سران کشورهایی که تا دیروز بر سر موضوعات مختلف اختلاف داشتند به این نتیجه می رسند که باید با هم توافق کنند؟
در شکل درست و اصولی آن، نهادهایی مانند سازمان ملل و سایر نهادهای جهانی باید وارد کار شوند و اعمال قدرت کنند. آنها ضعیف هستند و با اینکه ضرورت ورود آنها به صحنه احساس میشود، قادر به این کار نبودهاند. در چنین شرایطی همه کشورها بهخصوص آنهایی که ضعیفترند باید بتوانند متحد شوند و نهادهای سراسری جهانی را تقویت کنند تا از طریق آنها بتوانند ابرقدرتها را مهار سازند.
کشورهای ضعیفتر باید در سطح محلی و کوچکتر سیستمهایی ارائه دهند که به نوعی راهحل بدیل ممکن و مطلوبتری برای نظم ناکنونی جهانی باشد. این کار باید نخست توسط مردم آن کشورها و سازمانهای مردم نهاد و سمنها انجام شود. نباید فراموش کرد که جوامع مدنی در این مسیر نقش مهمی ایفا میکنند. زیرا دولتها و دیپلماسی جهان بهدلیل همان «یک بام و دو هوایی» بودن یعنی داشتن منافع در مناسباتی که با یکدیگر دارند و در موازنهٔ قوا، همچنان که نمیتوانند حقیقت را بیان کنند، نمیتوانند در عمل خیر عمومی و مصلحت عام بشری را تضمین کنند.
بنابراین مردم، افکار عمومی و روشنفکران و در مجموع جوامع مدنی باید در این مسیر نقش ایفا کنند و با فوریتی هم که امروز ایجاد شده، بهنظر میرسد بر مصم شدن آنها در ایفای نقش مؤثرتر در آینده بیافزاید.
– پس از این بحران،آیا می توان انتظار داشت شکاف میان دولت و مردم پس از این بحران تا حدی ترمیم شود؟
این شکاف نمیتواند چندان پایدار باشد. چنین شکافی براساس موقعیتی که بهوجود آمده مانند همین رعایت نکردن عمومی خطر است. اگر دولت بهمعنای عام خود وظایف خود را بهدرستی انجام ندهد، موجب انفجار اجتماعی میشود. زیرا بخصوص در این مورد که بحث سلامت مطرح است. به عنوان مثال، در چنین شرایطی زندانیان باید آزاد شوند وگرنه حتی جان زندانبانان را به خطر خواهند انداخت. این بحثی عمومی و فراگیر است.
قدرتهای جهانی و منطقه ای نیز باید به قانونی عام و جهانشمول تن دهند و شکافهای میان خود را ترمیم کنند. شکاف میان دولت و ملت نیز باید برداشته شود. این شکاف میتواند بهصورت مثبت یا منفی برداشته شود. شکل مثبتش این است که دولت و ملت یکی شوند. یعنی ملت بگوید دولتیها نیز نمایندگان ما هستند و مانند مورد اخیر در اماکن مذهبی (مشهد) نشود که عدهای بگویند دولت «غلط کرده!» بحث این نیست که چرا گروهی دولت یا رئیسجمهور را اینگونه مورد خطاب قرار میدهند، بلکه این است که نه به نمایندگان جامعه که تصمیم گرفتند برای حفظ سلامت عمومی این تصمیمات را بگیرند و اقدامات را انجام دهند، توهین میکنند، بلکه میدانند که این نمایندگان منتخب و مطابق سلیقه خود آنها هستند، و باز به نمایندگان خودشان توهین میکنند! و کسانی که با نمایندگان سلیقهٔ سیاسی خود این میکنند، باید دید که با تفکرات دیگر چهها نخواهند کرد. در اینجا دیگر باید تعارفها کنار گذاشته شوند و جامعه برای دفاع از جان خود وارد صحنه شود. مساله دیگر در سطح شوخی و تعارف و گله و انتقاد نیست. این مساله تا اندازهای فوریت داشت که دیدیم طی جند هفته از کجا به کجا رسیدیم. اول بحث بر سر این بود که باید پرواز چند هواپیما از چین ممنوع میشد، و امروز می بینیم که نه تنها بیمارستانها تخت کافی برای بستری نداشته که حتی قبرستانها نیز گنجایش ندارند، پس بیماران بهتر است در خانه خود را درمان کنند.
باانتشار این ویروس در نقاط مختلف کشور و در سراسر جهان، سیاسی دیدن صرف پدیده کاری اشتباه است. ممکن است ما به مدیریت محلی این بحران انتقاد کنیم، اما این مشکل تنها محدود به ایران نیست و در کشورهای دیگر نیز مشکلات مشابهی وجود دارد. آنچه مسلم است و دیدیم اینست که مدل مواجهه چین با این بیماری موفق بوده است. بنابراین باید تمام ملتها و دولتها باید دست به دست هم دهند و علیرغم نقدهایی که به مدیریتهای تاکنونی وجود دارد و بیاعتمادی در کنار آن، اقدام به چارهجویی کنند. در همین رابطه، برخورد دوگانهٔ اخیر مقامات با «پزشکان بدون مرز» بهیچوجه موجه نبود و به ضرر کشور ما تمام شد.
میبینیم که در روزهای اخیر دولت فرانسه نیز اعلام کرد که تا اطلاع ثانوی همه مخارج شهروندان از آب و برق و اجاره و..، را برعهده میگیرد. در فرانسه چنانچه شهروندان بدون ضرورت از خانههای خود خارج شوند، جریمه سنگین میشوند و اگر کسی حتی بخواهد بهدلیل موجهی بیرون رود باید پرسشنامهای از طریق اینترنت پُر کند و دلیل بیرون آمدن خود را اعلام کند.
– چندی پیش مصاحبهای با یکی از اقتصاددانان کشور منتشر شد که او گفته بود «ایران پس از کرونا بهسمت سکولاریسم پرتاب خواهد شد». نظرتان درباره این اظهارنظر چیست؟
تعریف علمی و عمیق سکولاریسم در کشور ما خوب ارائه و فهمیده نشده است. سکولاریسم مانند لائیسیته (فرانسوی) در کشورهای پروتستان به کار میرود و واژهای مذهبی است. سکولاریسم در بُعد سیاسی یعنی تفکیک دین و دولت، بر پایه آن نهادهای دینی و نهادهای دولتی باید از هم تفکیک شوند. زیرا دولت از آن همهٔ شهروندانی است که با هر دین و عقیدهای در یک کشور زندگی میکنند. سکولاریسم در کشورهای پروتستان روندی است که عقلانی و عرفی شدن امور را دنبال میکند و بهمعنای غیردینی و بهویژه ضددینی شدن نیست! حتی در خود ادیان نیز صورت گرفته، برای نمونه در ادیان ابراهیمی توحیدی برخلاف ادیان شرقی و غربی دیگر که اسطورهای و دوری بودند، امر قُدسی در آنها وارد تاریخ خطی شده و بهتعبیر ماکس وبر به نوعی «سکولار»(عصری، اینجهانی) شده است.
دولتها و جوامع سیاسی و مدنی پس از قرون وسطی و استقلال پیدا کردند و در پیمان وستفالی با استفاده از یک واژه دینی «سکولار»(در برابر رگولار)، روی اموال کلیسا دست گذاشتند. در ایران نیز این روند با خود انقلاب شروع شد. بدین معنا که دین وارد امور دنیوی و اجرائیات شد و از حالت مجزا و قدسی خودش دور شد و بهنوعی توسط نظام دینی «سکولاریزه» شد. در ادامه به اینجا رسیده که قدسی و ماورائی بودنش توسط امر سیاسی و مادی تهدید میشود، بنابراین ضرورت تفکیک آن احساس میشود و رسیدن به نوعی تفکیک و تقسیم کاری که بهنفع هر دو باشد. به این معنا به نفع هر دو که بهنام «امر دینی» عقلانیت را مانند ماجرای قم و مشهد که در مثال آوردیم، تهدید نکنند و بهنام امر سیاسی و اجتماعی، آزادیهای دینی و انجام و اعمال مناسک و آیین و اعتقادات دینی تهدید نشوند؛ چنانکه جوامع کمونیستی سابق یا کشوری مانند فرانسه که قصد داشت پس از انقلاب کبیر، دین دولتی درست کند و کلیساها را وابسته به خود سازد و البته از سال ۱۹۰۵ بدینسو در آنجا به این نتیجه رسیدند که این دو عرصه باید از یکدیگر تفکیک شوند.
در ایران باید مراقب بود که این روند به افراط و تفریط کشیده نشود. یعنی یا یکعده بهنام سکولاریسم «دینهراسی» (فوبیا) ایجاد کنند و یا بهعکس عدهای بهنام دفاع از دخالت دین در عرصهها نگویند که در همه حوزهها از بهداشت و اقتصاد و ..، رویکرد دینی جداگانه مغایر عقل و عرف داریم. مثلا در حوزه بهداشت نگویند که ما تصمیماتی میگیریم که با طب و بهداشت عمومی در تناقض باشد. برای نمونه، مراکز بزرگ مذهبی از آنجا که بهمعنای معنوی «شفاخانه» هستند نباید با بیمارستان اشتباه گرفته شوند و یک عده با این تصور ضریح حرم ها را لیس نزنند! به نظر میرسد که یک رشته تحولات بزرگ اعتقادی در راه باشد. بدین معنا که به موجب آن خرافات و باورهای سست گذشته در ذهنیت و اعتقاد اجتماعی ابطال خواهند شد.
– در خلال این تحولات، جایگاه طب سنتی-اسلامی چگونه خواهد بود؟ زیرا اخیرا شاهد حاشیههای زیادی از سوی مدعیان طب اسلامی بودیم. از سوزاندن کتب پزشکی مدرن گرفته تا حضور بدون رعایت نکات بهداشتی در بیمارستان ها، تکلیف این دسته از افراد چه خواهد شد؟
جایگاه این افراد اگر در تناقض با طب جدید باشند، منفی است. برای نمونه، وقتی میگویند بهجای آنکه واکسن این ویروس را پیدا کنیم، میخواهیم از طریق خوراندن غذاهای سنتی یا دعا و ادویه و..، مشکل را حل کنیم، مسلما مرتکب اشتباه میشوند. از سوی دیگر، با اینکه طب گیاهی و سنتی اثرات درمانی دارد اما دوره درمانی طولانی دارد و نمیتواند در خصوص چنین بیماریهای فوری چارهساز باشند.
بیتردید اگر مدعیان طب سنتی از حدود تکمیلی خود در کنار طب جدید خارج شوند میتوانند آثار زیانباری داشته باشند، زیرا مقابله با این بلا و بیماری راهحلهای فوری علمی میطلبد و جان انسانها به خطر می افتد. از اینرو، با اینکه طب گیاهی میتواند نقش طبی مکمل ایفا کند اما جایگزین راه درمان آنی و فوری نمیشود.
– درخصوص معضل دیگری که سازمان بهداشت جهانی نیز به آن اشاره کرده و آن لزوم دامننزدن به شایعات در فضای مجازی است، چه میتوان گفت؟ امروز میبینیم که در این فضا مطالب متعددی به نقل از پزشکانی که هیچ اطلاعاتی نسبت به سابقه آنها در دسترس نیست، منتشر میشود. یا پرستاران و کادرهای درمانی که ادعا میکنند دانستههای بیشتری درباره این ویروس دارند، مصرف برخی داروها و مکملها را توصیه میکنند. چکونه میتوان با این نحوه از اطلاعرسانی مواجه شد؟
واقعیت این است که جز رعایت جداسازی و بهداشت فردی، تاکید میشود که هنوز واکسنی برای این ویروس وجود ندارد. پس سیستم ایمنی بدن باید قوی باشد و این اصلی کلی است. اما این روزها آنقدر توصیههای پزشکی و ایمنی میشود که اشباع و انسداد اطلاعاتی پزشکی پیش آمده. برای نمونه تا چندی چندان نمیدانستیم فرق باکتری و ویروس و قارچ و..چیست، اما امروز همه دربارهٔ تفاوت این ویروس با معادلهای قبلیاش اظهار نظر میکنند. همه طبیب شدهاند، مانند سیاست و اقتصاددانی ملی!این پدیده خود نوعی عارضهٔ روانی ایجاد میکند؛ اینکه همه طبیب شوند و صبح تا شب بحثهای پزشکی کنند خود موجب گمراهی و سردرگمی میشود. همچنین از سوی دیگر این پرگویی و «درایش»، میتواند باعث بیاعتنایی و بیتفاوتی عمومی شود، به نحوی که میبینیم انگار برای خیلیها در خیابان ها و اماکن عمومی اتفاقی نیفتاده و بیاعتنا به این خطر به ترددها، خریدها و سفرهای خود ادامه میدهند. بی تردید وفور انتشار اطلاعات متناقض در حوزه طب موجب این اشباع اطلاعاتی شده است. در حالیکه رعایت یک اصل ساده کفایت میکند و آن اینکه از خانه بیرون نرویم تا زنجیره سرایت این بیماری قطع شود. اصول بهداشت فردی را رعایت کنیم. ما ملتی هستیم که هم فرهنگ ملی پیش از اسلاممان به طهارت و بهداشت تا مرز افراط تاکید داشته و هم پس از اسلام به «وسواس» فقهی تبدیل شده، اما بهگونهای متناقضنما ما در یک جامعهٔ آلوده و کثیف بهسر میبریم! به توالتها عمومی نگاه کنید یا به زبالهها و نگاهی به همهٔ آلوگیهایی که در سطح اجتماع به وفور وجود دارد، بیندازید. اینها نشان می دهد که مردم بیرون از خانه و سپهر عمومی را از آن خود نمیدانند و آنجا را آلوده میسازند.
این روزها از شهرداریها میشنویم که زبالهگردی کودکان پس از کرونا ممنوع شده، اما بنده میبینم که این داستان فجیع همچنان ادامه دارد و هنوز کودکانی را هرشب میبینیم که سرهای خود را تا کمر درون سطلهای زبالهها فروبردهاند و پلاستیک میجویند. بههرحال میبینیم که ما برخلاف فرهنگمان در جامعه ای آلوده زندگی میکنیم و این خود از همان تناقضات عجیب قابل مطالعهٔ فرهنگی و اجتماعی است. و بااینکه میتوانیم با رعایت یکی دو اصل ساده جلو انتشار بیماری را بگیریم، این کار را نمیکنیم و دایما داستان میبافیم. متاسفانه داستانهای طبی بازگو میشوند و از آنجا که سطوح واقعی و غیرواقعی بودن مطالب نیز قابل تشخیص و اعتماد نیست، باعث سردرگمی و بیتفاوتی بیشتر میشود. برای نمونه، یک بار گفته میشود این ویروس آنقدر ریز است که از ماسک رد میشود، بنابراین لازم نیست ماسک بزنید! از طرفی دیگر گفته میشود این ویروس آنقدر درشت هست که از ماسک و پارچه رد نشود پس ماسک بزنید! در جای دیگر میگویند این پایان دنیاست و تاریخ تمام خواهد شد و می نویسند که این تازه شروع ماجراست و..؛ یکی مینویسد واکسن این ویروس ساخته و حتی امتحان شده و از سوی دیگر میگویند تولید واکسن حداقل دوسال طول میکشد. این اخبار متناقض نشان میدهد نباید زیاد توجهی به شایعات کرد و باید رویکرد دیگری برگزید.
برای نمونه، من بهعنوان یک فلسفهپژوه باید ببینم که این پدیده از منظر هستیشناختی چه پرسش های معنایی و وجودی برای ما ایجاد میکند؟ این زندگیای که به این سهولت از دست میرود و در عرض چند روز شخصیتهای معروف از خوب و بد و مشهور و گمنام از میان ما میروند، چقدر اهمیت دارد که شخصیتها و اهل قدرت برای حفظ آن اعتبار و هویت خود را به خطر میاندازند و طوری زندگی میکنند که انگار همیشه زنده خواهند بود؟ شاید اگر انسان بداند که ممکن است به زودی از بین رود به نحوی شایسته تر زندگی کند. برای یک فعال اجتماعی، از بُعد سیاسی، اینکه در خانه بماند ما را یاد محبوسین و محصورین میاندازد و باید از آن دوستان بپرسیم که شما چگونه میتوان و میباست درخانه مشابه زندان یا حصر زندگی کرد؟
این آموزه فلسفی و تأمل برانگیز است که از این پس میبایست تعریف جدیدی از سبک زندگی، مناسبات با یکدیگر، با خود و خانواده و هممیهنان وهمنوعان، درشهر و در جهان و در طبیعت بیابیم. هنگامیکه در خانه هستیم لختی به دیدار خویش برویم و بیاندیشسم. بحث تنها «بیماری رو به مرگ» نیست، موضوع عفونتی عمومی است که با روشهای تاکنون به کار رفته، تمام عالم را گرفتار ساخته تا آنکه بهقول هملت شکسپیر «چیزی در کشور دانمارک فاسد شده است»(Something is rotten in the state of Denmark)! و به نظر میرسد که از این پس باید به مساله در همهٔ ابعاد توجه کرد: اقتصاددانان، روانشناسان، جامعهشناسان، مورخین، و ..، باید از زوایای دیگری به این موضوع و معضل بپردازند.
و اگر راهحل عاحل بحران اینست که مردم در خانه بمانند، در عینحال بهشکل فعال باید به هر نحو و با استفاده از تمام کانالهای شبکهای و با فاصله در حمایت از اقشاری فعالیت کنند که بهدلیل این بیماری شغل خود را از دست میدهند و یا در خطر مستقیم قرار دارند. در درجه نخست کادر درمانی و پزشکی و سپس، ضرورت همبستگی همهجانبه با اقشار آسیبپذیر و محروم.
در حال حاضر سه «سمن»-NGO- «جمعیت امام علی(ع)»، «رعد»، و «شاهد» متحد و در این زمینه فعال شدهاند، و پویش ما بهنام «امداد-پوران(شریعتی)» هم به حمایت از آنها فراخوان عمومی داده است، و امیدواریم مجموعهٔ این تلاشها به ثمر بنشیند و قدری از رنج و محنت مردم بکاهیم.
منبع خبر: کلمه
اخبار مرتبط: جهان پسا-کرونا
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران