«پایتخت ۶»، محصول «ستون پنجم فرهنگی دشمن»؟
ششمین مجموعه از سریال «پایتخت» این بار با حاشیههای گوناگون و حتی عجیبی مواجه شده است. از مهناز افشار تا رئیس سازمان صدا و سیما به برخی از صحنهها و رویدادهای این سریال واکنش نشان دادهاند. مخاطبان نیز بعضی معترض به رفتار بیادبانهی بهروز و بهتاش بودهاند و بعضی دیگر متعجب از دیدهشدن تختخواب دونفره در اتاق نقی معمولی و همسرش. اما عجیبترین واکنش، مربوط به رئیس صدا و سیمای جمهوری اسلامی است، او از معاون خود خواسته در مورد شباهتهای این سریال به برخی از آثار سینمایی پیش از انقلاب ۵۷ تحقیق کند تا روشن شود حاصل «اشتباه، بیتوجهی و وادادگی» است یا «نتیجهی عملیات مرموز و فتنهانگیز ستون پنجم فرهنگی دشمن».
گروهی از بازیگران فصل ششم مجموعه تلویزیونی «پایتخت»
اینکه جمهوری اسلامی حتی به آثار تولیدشده در تلویزیونی که ریاستش را رهبر تعیین میکند و هر برنامهای پیش از ساخت و پخش از دهها فیلتر نظارتی باید عبور کند نیز شک دارد، شگفتانگیز است. برای هر فرد آگاهی که میداند برای ساخت یک سریال، هنرمندان از چه موانع عجیب و نظارتی باید عبور کنند، بحث «نفوذ ستون پنجم فرهنگی دشمن» منتفی و حتی خندهدار است. پیداست رئیس سازمان صدا و سیما با بهانهجوییهایی عجیب در پی تنبیه و مواخده (و شاید ممنوعالکاری) بعضی از عوامل سریال «پایتخت» است. اما چه چیزی باعث چنین خشمی شده؟ شاید نقد و تحلیل «پایتخت ۶» بعضی از دلایل این واکنش خشن و غیرمنطقی را مشخص کند.
انتقاد از دولت و ریاکاری حکومتقسمت اول «پایتخت ۶» با دستانداختن «حسن روحانی» آغاز میشود، با همان جملهی معروف: «من صبح جمعه فهمیدم بنزین گران شده است». نقی معمولی این را به مامور پمپبنزین میگوید، از طرفی نمایندهای که نقی رانندهی او شده، در خواب است، پلانی نمادین که از بیخیالی و بیتاثیری نمایندگان مجلس شورای اسلامی خبر میدهد.
در همان ابتدا سریال با تیغی برّان و به زبان طنز شروع به انتقادهای سیاسی از وضعیت کنونی حاکمان و مسئولان ایران میکند. نقی معمولی از حاج آقا مالکی، نمایندهی شهرشان، سوالات شرعی عجیبی در مورد احکام کشتن جانوران در مناسک حج میکند. این سوالات هرچند ظاهرا شوخی بهنظر میرسد اما بهنوعی انتقاد از احکام شرعی و فقهی روحانیون است. نقی مانند مراجع تقلید راجع به انواع احتمالات وضعیتی که ممکن است پیش آید میاندیشد و چارهی شرعیاش را میپرسد، این کار شبیه همان رفتاری است که روحانیون میکنند و گاهی منتج به صدور احکام خندهداری مثل: حکم نمازخواندن در قطب شمال و جنوب، کرهی ماه و باردارشدن عمه از برادرزاده هنگام زلزله و امثالهم شده است.
از مکالمات نقی با حاجی مالکی میتوان به ذهنیت مردم از حاکمیت پی برد: همراه داشتن چماق، اسپری فلفل، نانچیکو، پنجه بوکس و… هرچند سریال «پایتخت» به ما نشان میدهد که نمایندهی مجلس با این رفتارها و ابزارهای خشن مخالف است، اما در کُنه فکر و درک نقی معمولی، که به نوعی مردم معمولی جامعه را نمایندگی میکند، تصویری که از حکومت وجود دارد، نیروی خشنی است که بهجای گفتوگو از «ابزار سرکوب» استفاده میکند.
نقی که بسیار از شغل جدیدش هیجانزده است، از حاجی مالکی تقاضای اسحلهی کمری و نصب آژیر روی ماشین و… میکند. همان کاری که دیگر مقامات جمهوری اسلامی انجام میدهند. ماشینهاشان را به آژیر و چراغ گردان مجهز میکنند و با تفرعن از خط ویژهی اتوبوس و خیابانهای یکطرفه عبور میکنند. تیپ رفتاری و اشتیاق نقی به داشتن اسلحه و دیالوگهایی که به مالکی میگوید، نشان میدهد او میخواهد موفق و صاحب قدرت شود و برای رسیدن به این خواسته چارهای ندارد جز اینکه خود را شبیه افراد حکومتی کند. مشاهدات عینی و تجربهی شخصی نگارنده نشان میدهد اغلب جوانان و نوجوانانی که به عضویت بسیج و نیروهای سرکوبگر درمیآیند علاقهی وافری به اسلحه و دستبند و تجهیزات نظامی دارند و معمولا مهمترین و نخستین انگیزهشان برای عضویت در نیروهای سرکوبگر نیز همین موضوع است. این هیجان و رفتارهای ناشی از آن نیز در نقی معمولی دیده میشود. هرچند ممکن است نویسندهی سریال به این موضوع اصلا توجه نکرده باشد اما به هر علت چنین دیالوگها و سکانسهایی نگاشته شده باشد نشان از تاثیر رفتار خشن و نظامی حکومت بر ذهن و روان مردم دارد.
نقی معمولی «پایتخت ۶» نهتنها خشونت حکومتیها بلکه دیگر رفتار آنان را نیز تقلید میکند. او با سوزاندن پیشانیاش و ایجاد جای مُهر، کوشیده تا مانند دیگر نمایندگان و مسئولان جمهوری اسلامی فردی ظاهر الصلاح بهنظر برسد. رد پای ریاکاری حکومت به وضوح در رفتارهای او قابل مشاهده است.
در دیالوگهایی هم که بین رحمت و ارسطو رد و بدل میشود، بهنوعی رفتار سرداران سپاه مورد انتقاد قرار میگیرد. ارسطو با کنایه میگوید: «یکی از جنگ سوریه برمیگردد، میرود زندان، یکی دیگر برمیگردد، میرود مجلس». این همان اتفاقی است که برای اکثر رزمندههای جنگ هشت سالهی ایران و عراق افتاد. پس از جنگ عدهی کثیری از آنها (مانند ارسطو) به حاشیه رانده شدند و عدهی قلیلی (مانند نقی) که توانایی مذاکره و گفتوگو داشتند تبدیل به سرداران ثروتمندی شدند که اکنون بخش بزرگی از اقتصاد کشور را در اختیار دارند.
دست انداختن فقها و شوخی با خامنهایاز دیگر مواردی که «پایتخت» با آن شوخی کرده رفتار فقها و روحانیون است. به سکانس تمرین اعمال حج و آموزش روحانی کاروان به حاجیان نگاه کنید، به آن ماکت کعبه و طواف خندهدار مسافران حج توجه کنید. روحانی آداب سادهای را به مسافران مکه میآموزد که هر کسی میتواند بهراحتی با مطالعهی کتاب مناسک حج آنها را یاد بگیرد و انجام دهد. «پایتخت ۶» (خواسته یا ناخواسته) روحانیونی که با تخصصیکردن اعمال مذهبی مردم، آنان را وادر به تقلید و پرداخت خمس و وجوهات شرعی میکنند را هم با دید انتقادی نگاه کرده است.
چیزی که باعث میشود سریال «پایتخت» از دیگر آثار تلویزیون (مانند کارهای مهران مدیری) متمایز شود، همین بازتاب رفتار مردم عادی در مواجهشدن با موقعیتهاست. «پایتخت» نمیکوشد انتقاد کند یا سوپاپ اطمینان باشد، بلکه آنچه در جامعه و رفتارهای حکومت و تاثیرات آن بر مردم وجود دارد را بهصورتی صادقانه بازتاب میدهد. اینبار نیز «پایتخت ۶» بهشکلی هوشمندانه و در ظاهری طنزآمیز رفتار حاکمان جمهوری اسلامی را به تصویر کشیده و حتی مورد تمسخر قرار داده است.
اما یکی از مهمترین رویدادهایی که در آخرین «مجموعهی پایتخت» اتفاق افتاده و باید به آن توجه کرد، نامبردن از رهبر جمهوری اسلامی است. ارسطو که با استفاده از «عفو رهبری» آزاد شده، پس از بحث و جدل با نقی رو به او میگوید: «ببخشید که جناب رهبری با شما هماهنگ نکردند» این اولین باری است که در صدا و سیما با آقای خامنهای شوخی میشود. هرچند این شوخی بسیار نرم، خنثی و بدون هیچگونه توهین یا کنایهای است، اما میتوان این رویداد را در تاریخ چهل و یک سالهی تلویزیون جمهوری اسلامی نقطهی عطف مهمی تلقی کرد. پیش از این هرگز دیده نشده بود، نویسنده و کارگردانی جرأت کند تحت هیچ عنوان و موضوعی به حیطهی رهبری ورود کند.
«پایتخت» با همهچیز و همهکس شوخی میکند، با روحانی کاروان حج، نمایندگان مجلس، جناحهای سیاسی، رهبری و… اتفاق خاصی که بهنظر میرسد به قول معروف «از دست تلویزیون در رفته است» . میان هنرمندان این سریال افرادی مثل محسن تنابنده را میبینیم که نهتنها اثری که تولید کردهاند انتقادی است بلکه پس از سرنگونی هواپیمای اوکراینی توسط موشک سپاه، علنا میگوید پس از «پایتخت» دیگر با تلویزیون همکاری نخواهد کرد.
انتقاد از عقاید خرافی«پایتخت ۶» بهصورت نرم و ملایمی عقاید خرافی مردم را هم نمایش میدهد و با آن مواجه میشود. مثلا در سکانسی که نقی از سفر حج برگشته، مدعی میشود پدرش (پنجعلی) را در جایجای کعبه دیده است و هرچند دیگران میدانند سخنان او واقعی نیست، اما بهظاهر باور و تایید میکنند. همینطور سکانس ریختن آب زمزم در دیگ غذا. سریال بدون هیچ اشارهی مستقیمی به ما میگوید: «دیدید فهیمه متوجه نشد این آب چشمهی زمزم است و هیچ تفاوتی میان طعم و شکل آن و دیگر گالنهای آب وجود نداشت؟ پس بیهوده هر چیزی را در هالهی قداست فرو نبریم». یورش مردم برای نوشیدن آب زمزم نیز صحنهی گرفتن نذورات در ایام محرم و… را یادآوری میکند. «پایتخت» بدون هیچ شعار و ادعایی از چنین رفتارهایی انتقاد میکند. آنچه بخش بزرگی از جامعه درگیر آن است را با زبانی شیرین به ایشان نشان میدهد. بیشک چنین رویکردی فرهنگساز خواهد بود و تودههای مردم را به فکر وامیدارد که اولا چرا در مسائل و اعتقادات دینی اغراق میکنیم و ثانیا چرا مقابل خرافهپرستی و سخنان خلاف واقع مقاومت نمیکنیم؟ اگر چنین روحیهای در جامعه بیدار شود، دیری نمیپاید که بازار مراجع تقلید و طلاب و حوزههای علمیه کساد خواهد شد، چیزی که حکومت از آن میترسد.
صمیمیت کاراکترهادر این سریال خبری از خانوادهی سنتی مورد تایید جمهوری اسلامی نیست. هرچند خانوادههای «پایتخت» همگی بر اساس سنتهای بومی – مذهبی خود زندگی میکنند اما رفتارشان با شیوهای که حاکمیت طی این چهار دهه تبلیغ کرده است، مغایرت دارد. کاراکترها با لحن صمیمانهای با یکدیگر صحبت میکنند. زنها و مردهای (نامحرم) فیلم بهراحتی یکدیگر را با نام کوچک خطاب میکنند. خبری از لحن تصنعی و رفتارهای باورناپذیر سریالهای دیگر نیست و شخصیتها بیخودی به هم «آقای فلانی» و «خانم بهمانی» نمیگویند. آدمها واقعیاند و بر اساس عقاید، فرهنگ و نسبت دوستی و خویشاوندیشان با هم حرف میزنند که یکی از قوتهای سریال است.
علاوه بر حاشیهها و جنجالهای خبری، «پایتخت ۶» اینبار با سانسورهای زیادی نیز مواجه شد تا آنجا که محسن تنابنده با لحنی معترض اعلام کرد این سریالی نبوده که آنها ساختهاند. هرچند تا نسخهی کامل و سانسورنشده را نبینیم نمیتوانیم راجع به موارد اصلاحشدهی آن نظر دهیم، اما از رویکردی که اینبار «پایتخت» داشته میتوان تا حدودی به علل سانسور آن پی برد. مطمئنا عوامل «پایتخت» کوشیدهاند طبق موازین و قوانین سازمان صدا و سیما سریالشان را تولید کنند اما حضور چشمهای تیزبین وزارت اطلاعات و نیروهای اطلاعات سپاه را نباید نادیده گرفت. ناظران نامریی و سختگیری که بالادست ناظران رسمی پخش تلویزیون میایستند و بر اساس «صلاح نظام»، «سلیقه»، «گرایشهای جناحی و سیاسی» و… برای جرح و تعدیل و سانسور آثار تولیدشده تصمیم میگیرند.
مشکلات فنی و ضعفهاهرچند «پایتخت ۶» تا حدودی هواداراناش را راضی نگه داشته، اما دچار مشکلات فنی و ضعفهایی هم هست که مهمتریناش متن آن است. فقدان نویسندهی درگذشتهی مجموعههای قبلی، یعنی خشایار الوند، کاملا محسوس است. مخاطب نمیداند خط اصلی داستان چیست و چه چیز را باید پیگیری کند. نویسنده (های) جدید موضوعهای بسیار خوبی را از دست داده و در واقع تلف کردهاند. شاید پرداختن به ماجرای سوءاستفاده از موقعیت کاری جدید نقی معمولی میتوانست داستانی جذاب ایجاد کند. بروز مشکلاتی برای ارسطو و سوءاستفادهی تبهکاران از اتوموبیل نمایندهی مجلس هم نتوانسته چارهای برای این معضل و مشکل اصلی سریال باشد. تماشاگر با خردهداستانهای مختلفی مواجه میشود که بیشتر شبیه به آیتمهای طنز است و بدون پشتوانهی محکم و منطقی صرفا برای خنداندن مخاطب ایجاده شده. کاراکترها به حال خود رها شدهاند و از پتانسیل آنها برای ایجاد و پیشبرد داستانی جذاب استفاده نشده است. آنها بدون اینکه درگیر موضوع و گرهی دراماتیک اصلی داستان بشوند، میآیند و میروند و مخاطب نمیداند چه چیزی را دنبال کرده و داستان به چه سرانجامی رسیده است.
بیادبیهای بهتاش و برادر کوچکش بهروز نیز قابل تأمل است. معلوم نیست چرا نویسنده شخصیت آنها را چنین هتاک و بیشرم دیده و نگاشته است. اگر بهروز تا این حد بیشرم نبود یا اگر بهتاش لاابالی و وقیح نبود چه میشد؟ در جواب اعتراضهایی که به این دو کاراکتر شده و گفتهاند برای کودکان بدآموزی دارد، سازندگان «پایتخت» ممکن است بگویند مخاطب این مجموعه بزرگسالان هستند، هرچند که توجیه قابل قبولی نخواهد بود. اما بهجز بیادبی، شخصیتهای بهروز و بهتاش مشکل بزرگتری دارند. در گفتوگوهای ارسطو و رحمت میبینیم که میگویند: «بچهای که پدر بالاسرش نباشد، همین میشود.» منظور نویسنده از خلق چنین کاراکترهای بیادبی چه بوده؟ آیا واقعا زنانی که به هر دلیلی همسر ندارند، نمیتوانند فرزندانشان را تربیت کنند؟ یا فرزندانی که پدر دارند ممکن نیست بیادب شوند؟ این یکی از اشکالات بزرگ متن «پایتخت ۶» است. نهتنها این دو کاراکتر بانمک نیستند و هیچ کمکی به پیشبرد داستان نمیکنند بلکه علت بیشرمی و وقاحتشان نیز به نوعی زنستیزانه و نادرست است.
یکی دیگر از ضعفهای متن سریال، پرداختن سرسری و دمدستی به یکی از مهمترین مشکلات روز جهان، یعنی همهگیری بیماری کووید ۱۹، است. هرچند سازندگان «پایتخت ۶» به این مهم اشاره کرده اما در امر آموزش ناتوان بودهاند. به سکانسهای متعدد مهمانیهای شلوغی که با حضور افراد مختلف تشکیل میشود، نگاه کنید. گروههای پرجمعیتی که به بهانههای مختلف گرد هم میآیند و بدون رعایت فاصلهی ایمنی با یکدیگر معاشرت میکنند. این سکانسها نهتنها توصیههای ضمنی سریال (مانند ژل ضدعفونی زدن به دستها) برای جلوگیری از ابتلا به ویروس کرونای جدید را بیتاثیر میکند بلکه بهنوعی بدآموزی هم دارد. بهتر بود هنرمندان «پایتخت ۶» یا به این موضوع ورود نمیکردند یا در صورتی که میخواستند به آن بپردازند مردم و مخاطبان را به رعایت بهداشت فردی و جمعی توصیه میکردند. شاید سازندگان «پایتخت ۶» بگویند وقتی شروع به ساختن سریال کرده بودند، هنوز ویروس کرونای جدید در ایران شیوع پیدا نکرده بود، باشد قبول است، به همین علت نمیبایست چنین دمدستی و نادرست به آن میپرداختند، بهتر بود اصلا به این ماجرا ورود نمیکردند تا باعث آموزش غلط نشوند.
پرداختن به فرهنگ و زبانهای نواحی ایران یکی از مسایل (تقریبا) فراموششده در آثار هنری تصویری است که سریال «پایتخت» تا حدودی به آن پرداخته. نمایش زندگی افراد بومی مازندران همانگونه که هست نه آنطور که هنرمندان علاقه دارند نشان دهند، از نقاط قوت این سریال است. دیده شده کارگردانهای سینما و تلویزیون معمولا از لوکیشنهای شمال کشور فقط بهخاطر زیبایی و سرسبزیشان استفاده میکنند اما «پایتخت» کوشیده به زندگی واقعی افراد بومی مازندران ورود کند. انتخاب موسیقی محلی مازندران یکی از هوشمندانهترین انتخابهای کارگردان این سریال است، اما صدحیف که این اتفاق خوشایند گاهی دستخوش رفتارهای اشتباه میشود. مثلا حضور خوانندهی مشهور پاپ و… لطمهای است که به یکدستی موسیقی سریال زده است.ای کاش بهجای حضور بهنام بانی، هنرمندان محلی را در حال نواختن دوتار مازندران میدیدیم (هرچند نشاندادن ساز در تلویزیون ممنوع است اما تا حدودی میشد به آن پرداخت).
اما چیزی که بیش از همه در این سریال قابل توجه و تامل است، نقش تلویزیون در زندگی مردم است. هنرمندان ایران بر خلاف آنچه که گاهی در فضای مجازی و… گفته میشود اتفاقا باید به اهمیت این رسانه بیشتر توجه کنند. هرچند سازمان صدا و سیمای جمهوری اسلامی، یکی از منابع دروغپراکنی و ترویج خشونت است، اما موفقیت سریال «پایتخت» در جذب مخاطب و همینطور بازگو کردن بعضی از معضلات و مشکلات ایران، نشاندهندهی این است که نباید چنین فرصتی را از دست داد. هنرمندانی که نیت روشنگری دارند تا آنجا که میتوانند باید از این فرصت استفاده کنند و علیرغم سانسورها و تمامی مشکلات در جهت روشنگری و آگاهی مردم، برنامه تولید کنند. به تصور نگارنده اگر تلویزیون کاملا در اختیار افراطیون قرار گیرد، کودکان و نوجوانانی که برنامههای آن را تماشا میکنند، و هیچ صدای متفاوتی از آن نشنوند، تدریجا به خشونت و افراطیگری مطابق میل حکومت سوق پیدا خواهند کرد.
فراموش نکنیم «پایتخت» روش خوبی را برای فرهنگسازی انتخاب کرده: «شوخی کردن». با همین روش میتوان تا حدودی از سد سانسور عبور کرد و حرفهای تازهای به مردم گفت. بیشک چنین رویکردی با خشونت و مخالفتهایی مواجه شده و میشود اما در بلندمدت نتیجهبخش خواهد بود.
از همین نویسنده:
خانه پدری عمارتی بناشده بر گور زنان
منبع خبر: رادیو زمانه
اخبار مرتبط: «پایتخت ۶»، محصول «ستون پنجم فرهنگی دشمن»؟
حق کپی © ۲۰۰۱-۲۰۲۴ - Sarkhat.com - درباره سرخط - آرشیو اخبار - جدول لیگ برتر ایران